به گزارش «فرهیختگان»، اصلاحطلبان به واسطه چسبندگی بسیار زیادی که به روحانی داشتند پس از بروز ناکامیهای دولت دوازدهم طبیعتا دچار چالشهای سیاسی و اجتماعی شده و ریزش بدنه قابلتوجهی را تجربه کردند. پس از خروج ترامپ از برجام و تشدید مسائل اقتصادی و از آن مهمتر بعد از وقایع آبان ۹۸ آنها دیگر نمیتوانستند با همان مشی قبلی به نقشآفرینی در عرصه سیاست ادامه دهند و البته توأمان باید به این مساله هم فکر میکردند که در انتخابات اسفندماه بهعنوان مهمترین صحنه سیاستورزی چه باید بکنند. در آن روزها جریان اصلاحات سه راهبرد متفاوت را برای کنشگری مطرح کرد.
راهبردهای سهگانه
بعضی از چهرههای رادیکال این جریان معتقد بودند که تغییر از مسیر انتخابات شدنی نیست و نمیتوان امید داشت که با طی کردن مسیرهای معمول سیاستورزی به موفقیتی دست یافت، چهرههایی ازجمله فعالان سیاسی نزدیک به نهضت آزادی مشارکت را منتفی دانسته و به تبع آن بحث و چالش درمورد روشها یا گفتمان حضور در انتخابات را نیز بلاوجه میدانستند.
گروه دوم کسانی بودند که بحث مشارکت مشروط را عنوان کرده و میگفتند با تغییراتی اساسی و بزرگ میتوان در انتخابات حاضر شد. البته شرطهایی که حجاریان، تاجزاده و بعضا عباس عبدی طرح میکردند آنقدر نشدنی بود که حتی حامیان و بسیاری از فعالان این جریان نیز حاضر به دفاع از آن نبودند. اگر خاطرتان باشد مصطفی تاجزاده در آن ایام و در جریان مناظرهای که با غلامحسین کرباسچی در دفتر روزنامه سازندگی داشت، گفت که یکی از شرطهایش از روز اول برای حضور در انتخابات تاییدصلاحیت اعضای نهضت آزادی از سوی شورای نگهبان بوده است!؛ شروطی از این جنس که معلوم بود طرح شدهاند تا محقق نشوند. البته طرح این شروط با هدف تخریب شورای نگهبان هم صورت میگرفت و بنا داشت ناتوانیهای مجلس دهم یا دولت یازدهم را هم به گردن این شورا بیندازند.
گروه سوم اما کارگزارانیها یا برخی اصلاحطلبان میانه بودند، کسانی که هنوز هم میگویند حیات یک جریان سیاسی وابسته به مشارکت در انتخابات است و جز آن راهی برای بقا نیست.
خوب یا بد اصلاحطلبان با این سه راهبرد انتخابات مجلس یازدهم را پشتسر گذاشتند و البته در این مدت تجاربی به دست آوردند که به بهنظر میرسد در ایام پس از انتخابات باعث شده دیدگاههای اعضای این جریان که شامل برخی رادیکالها هم میشود تغییر کرده و به سمت ایده کنشگری فعال در انتخابات رفته است.
دوربرگردان؛ چرا و چگونه؟
در فاصله ۹ ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری نظراتی از جانب برخی فعالان و چهرههای این جریان منتشر شده که گویای این تغییر است. برای مثال متنی که حجاریان همین چند روز پیش منتشر کرد یک فرامتن جالب داشت، او برخلاف گذشته که تندروی و خروج از نظام را با تیتر «اکبر گنجی اصلاحطلب اصیل» تجویز میکرد حالا به محاجه بر سر رفتار شورای نگهبان یا همان ساختار و سامان انتخابات برگشته و نقطه تمرکز خود را در اینجا قرار داده است.
دومین اظهارنظر یادداشت محمد موسویخوئینیها بود، چنانکه در شماره سوم مهرماه «فرهیختگان» هم گفتیم این موضع وی با آنچه او در نامه منتشرشده خطاب به رهبر انقلاب در اوایل تیرماه گذشته بیان کرده، به صورت حداکثری در تناقض است، چراکه دعوت به حضور با تمام قوا در انتخابات ریاستجمهوری مغایر ایده عدماصلاحپذیری از مسیر انتخابات است. (همان چیزی که او در در تیرماه گفته بود)
از همین منظر نگاه به اظهارات عبدی در شماره روز یکشنبه گذشته روزنامه اعتماد نیز به نوعی تاییدکننده این گذار است که آنها مسیر برگزاری یک انتخابات جدید را میپیمایند.
در این میان اما شاید مهمترین سوال این باشد که اصلاحطلبان چرا و چطور ظرف تنها چندماه به این جمعبندی رسیده و میخواهند مسیر را عوض کنند.
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به انتخابات مجلس قبل مراجعه کرد و تجربه آن را یکبار مورد بازخوانی قرار داد.
خودتحریمی بهخاطر اطلاع از ریزش پایگاه اجتماعی
در آن انتخابات پیش از آن محدودیتهایی که اصلاحطلبان مدعی شدند از جانب شورای نگهبان برایشان پدید آمده، اتفاق دیگری رخ داد که حتما اثر و نتیجهاش کمتر از این محدودیت ادعایی نیست. به اعتراف اصلیترین چهرهها و رسانههای اصلاحطلب پیش از پایان مهلت ثبتنام در انتخابات مجلس یازدهم، هم چهرههایی مانند سیدمحمد خاتمی و هم گروههایی مانند کارگزاران که مدافع حضور پررنگ و جدی در انتخابات بودهاند، برای ثبتنام اصلاحطلبان رایزنیهای زیادی با اعضای این جریان داشتهاند اما توفیقی به دست نیاوردهاند.
اولین شماره روزنامه سازندگی پس از پایان مهلت ثبتنام در انتخابات مجلس حاوی اعتراض سنگینی به شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان بود که چرا نتوانستهاند چهرههای این جریان را بهصورت منظم و سازماندهیشده به عرصه انتخابات وارد کنند. در آن شماره سازندگی حتی گفته شد خاتمی شخصا دست به تلفن شده و با چهرههای مشهور اصلاحطلب برای ثبتنام در انتخابات صحبت کرده اما آنها هیچکدام راضی به نامنویسی نشدهاند. علاوهبر این مجید انصاری سرلیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس، نیز توضیح داد که رئیس دولت اصلاحات از بیش از یکصد چهره اصلاحطلب برای نامنویسی دعوت کرده اما قریب بهاتفاق آنها سرباز زده و به این مطالبه جواب رد دادهاند.
در چنین شرایطی اصلاحطلبان به خوبی دیدند که انتخابات با حضور کمرنگ آنها نیز برگزار میشود و مجلس هم در غیاب آنها مثل همیشه و در مسیر طبیعی خود آغاز به کار خواهد کرد و این اصلاحطلبها هستند که از قافله جا ماندهاند. آنها با یک دودوتا چهارتای ساده احتمالا به این مساله هم فکر میکنند که انتخابات ریاستجمهوری با چند مناظره حتما داغتر از انتخابات مجلس خواهد بود و با افزایش مشارکت، عدمحضور آنها بیش از گذشته به چشم نخواهد آمد و همین هم باعث حذف شدن آنها برای مدت طولانیتری از میدان سیاست و قدرت در کشور خواهد شد.
تفسیر تحریم از میان مردم چیست؟
علت دوم اما مربوط به پایگاه رای اصلاحطلبان است، از آنجایی که این بدنه در اثر عملکرد دولت دوازدهم و مجلس دهم بسیار سرخورده شده آمادگی همراهی و اکت قابلتوجه با گزارههایی چون تحریم انتخابات را ندارد و لذا اینگونه تندروی در فضای سیاسی از جانب چهرههای اصلاحطلب به احتمال فراوان از سوی بدنه اجتماعی پس زده خواهد شد و لذا امکانی برای انتخاب گزینههای رادیکال وجود ندارد.
این را البته چهرههایی چون محمدجواد روح عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد ملت در جریان انتخابات مجلس هم گفته بودند. او در آن ایام در یادداشتی نوشت: «اعلام «تحریم» در شرایط کنونی باعث میشود نیروی حاکم تعبیری جز ستیز و تلاش برای مشروعیتزدایی از سیستم نداشته باشد و طبعا، تبعات آن را تحمیل خواهد کرد. نکته قابلتاملتر این است که در شرایط کنونی، مجموعه برآوردها، نظرسنجیها و شواهد و قرائن از مشارکت حداقلی شهروندان در انتخابات حکایت دارد و عملا بخش بزرگی از رایدهندگان بهشکلی خاموش و بدون نیاز به فراخوان و دعوت نیروهای سیاسی، این مسیر را در پیش گرفتهاند. بنابراین دعوت اصلاحطلبان به «تحریم انتخابات»، کنشی آوانگارد هم محسوب نمیشود و جز آنکه بهانههای برخورد و حذف سریعتر این طیف از نیروهای سیاسی را در چارچوب آن رویای کلان فراهم آورد؛ حاصل معناداری در جهت مشروعیتزدایی از جریان پیشبرنده پروژه یا مشروعیتزایی برای اصلاحطلبان نخواهد داشت.»
علت سوم نگرانی از احتمال موفقیت اصولگرایان در مجلس و احتمالا ریاستجمهوری آینده است. اگر اصلاحطلبان در انتخابات شرکت نکنند و موفقیتی در میدان عمل برای اصولگرایان طی یکی دو سال آینده بروز کند، آنگاه مشخص خواهد شد که اولا ایراد کار مدیریت اصلاحطلبان بوده و ثانیا نبودشان بیشتر از حضورشان گرهگشاست.
حضور در انتخابات آنقدر هم ساده نیست
این مسائل و موضوعات البته همه ماجرا نیست، چراکه داستان حضور یا غیبت اصلاحطلبان در انتخابات به همین جا ختم نمیشود.
ناظران و کنشگران سیاسی به خوبی میدانند که حتی اگر اصلاحطلبان بنای حضور تام و تمام در انتخابات را داشته باشند به دلیل موانعی که پیشرو دارند امکان نقشآفرینی موثر و توأم با موفقیت برای آنها به سادگی فراهم نخواهد شد. برخی از این موانع را در ادامه مورد بررسی قرار میدهیم.
اولین مساله، چالش عملکرد روحانی و کاهش محبوبیت بیسابقه دولت در جامعه است. اصلاحطلبان به خوبی میدانند که جدا کردن خود از دولت حسن روحانی برایشان به سادگی امکانپذیر نخواهد بود، مخصوصا آنکه در انتخابات ۹۶ هرچه داشتند به میدان آوردند تا روحانی به پیروزی برسد. یکیشان میگفت «ما تضمین دولت روحانی هستیم» و آن یکی: «اگر روحانی نیاید ایران ونزوئلا میشود.» اینها البته صرفنظر از ماجرای «تکرار میکنم» است. با این وجود اما آنها تلاش گستردهای را در ماههای اخیر برای آنکه سفره خود را از دولت جدا کنند آغاز کردهاند، برای مثال همین دیروز احمد زیدآبادی طی یادداشتی گفت که «شورای نگهبان بیشتر از اصلاحطلبان مسئول کارنامه حسن روحانی است» ادعایی طنزآمیز که به اصطلاح مرغ پخته هم از شنیدن آن خواهد خندید و البته متحیر میماند.
چالش دوم اصلاحطلبان چالش درونتشکیلاتی است. دعوا و درگیری بر سر سازوکارهای فعالیت سیاسی و انتخاباتی مانند شورای عالی اصلاحطلبان آنقدر جدی است که باعث شده رئیس و نایبرئیس آن هردو استعفا کنند و هنوز هم هیچ سازوکاری جایگزین آن نشده است. از طرف دیگر کارگزارانیها که مدافع حضور بیقید و شرط در انتخابات بودند امروز دست بالا را در مواجهه با دیگر گروهها دارند چراکه آنها مدعی هستند اصلاحطلبها خودشان به دست خودشان زمینهساز شکست در انتخابات مجلس یازدهم را فراهم آوردند و حالا اگر میخواهند دست از تحریم بردارند باید اقدامات دیگری نیز انجام دهند. در مقابل چهرههای رادیکال که توانمندی به میدان آوردن بدنه و بسیجکردن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان را دارند به سادگی حاضر نیستند میدانداری را به کارگزاران فاقد بدنه بسپارند، آنها هم میگویند شما که در انتخابات شرکت کردید چقدر رای گرفتید و چه موفقیتی به دست آوردید؟
مانع سوم مساله رهبری و لیدری جریان اصلاحطلب است. تا پیش از انتخابات گذشته محمد خاتمی تصمیمگیر نهایی و بیچون و چرای این جریان بود و برای مثال میتوانست محمدرضا عارف را وادار به کنارهگیری از انتخابات کند. اما پس از انتقادهایی که به عملکرد او در انتخاباتهای گذشته شد جایگاه وی حالا تضعیف شده است و با مانورهایی که محمد موسویخوئینیها میدهد یا تحرکاتی که موسویلاری داشته به نظر میرسد تغییراتی در این زمینه در حال وقوع است. استقبال چهرههایی چون سعید حجاریان و عباس عبدی از مواضع موسویخوئینیها گویای این است که بخشی از چهرههای اصلاحطلب بیرغبت به تغییر سازماندهی سنتی این جریان نیستند، هرچند افرادی هم مخالفند ازجمله صادق زیباکلام.
چهارمین و آخرین موضوع مساله گفتمانی است که اصلاحطلبان میخواهند در انتخابات آتی نمایندگی کنند، از یکسو آنها میدانند که مسائلی چون عدالت و مبارزه با فساد و تبعیض از مطالبات عمومی جامعه است اما از آنجایی که در ماهها و سالهای اخیر اعضای این جریان کنشگری متناسبی در این مسیر نداشتهاند امکان چنین بهرهبرداری برای آنها وجود ندارد و در ۹ ماه باقی مانده هم آنقدر فرصت محدود هست که ترسیم چنین موضعی در افکار عمومی ممکن نباشد.
البته فعالان اصلاحطلب آلترناتیوهایی هم در ذهن دارند و برای مثال امیدوارند با پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده دوباره فضای ایجاد یک دوقطبی در عرصه سیاست خارجی برای آنها فراهم باشد، مانند آنچه در 92 رقم خورد. در این خصوص اگر فرض بگیریم که جو بایدن پیروز انتخابات شود و همینطور این مساله را هم مفروض بگیریم که حاکمیت تصمیمی برای ورود به یک دور مذاکره جدید را داشته باشد، بسیار بعید است اصلاحطلبان و دولت بتوانند در این خصوص موفقیت قابلتوجهی به دست آورند؛ که البته دلیل آن از همین حالا مشخص است. دولت آمریکا هر که و هر چه که باشد در فاصله نوامبر ۲۰۲۰ تا ژوئن ۲۰۲۱ حاضر نیست با دولتی که نه مقبولیت جدی در جامعه و افکار عمومی داخلی دارد و نه از قدرت چانهزنی در حاکمیت برخوردار است وارد مذاکره و معامله شود.
خبر مرتبط: