ویتگنشتاین
در دهه اخیر سخن از لوازم مختلف ایده‌های فلسفی ویتگنشتاین در نوشته‌هایش بسیار بیشتر از پیش شنیده می‌شود. برخی از فیلسوفان به آثار و نتایج اوج‌های فلسفه‌ورزی فیلسوف اتریشی در فلسفه دین پرداخته و پاره‌ای دیگر در پیامد‌های اندیشه‌های او برای فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه زبان به دیده تحقیق نگریسته‌اند. علاقه‌مندان به علوم اجتماعی نیز از این قافله جا نمانده و از رهگذر اندیشه ویتگنشتاین به برخی از ایده‌های علوم اجتماعی نظر داشته‌اند.
ویتگنشتاین، به‌جز «خطابه‌ای در باب اخلاق» که در سال ۱۹۲۹ و در کمبریج ایراد نمود، کتاب‌ یا مقاله مستقلی‌ در باب اخلاق ندارد و آنچه‌ به‌طور معمول‌ به‌‌صورت‌ دیدگاه‌های‌ وی‌ در این‌ باره‌ طرح‌ می‌شود، بیشتر برگرفته‌ از یادداشت‌های‌ وی‌ یا شاگردانش‌ از درسگفتارهای‌ او است.
به عقیده بسیاری از فیلسوفان، ویتگنشتاین در دهه ۳۰ میلادی حال‌و‌هوایی دیگر داشت، روحیه‌ای که پیش‌تر و در رساله نمی‌توان نشانی از یافت.
آیا ویتگنشتاین فردی دیندار بود؟
ویتگنشتاین عارفی بود که در بیان غیرقابل ابراز و عرفانی خود، فوق‌العاده شیوا بود.
باتفکرآیرو‌بسیاری‌ازپوزیتویست‌هابخش‌زیادی‌اززمینه‌های‌زندگی‌انسان‌ها‌ ماننددین،اخلاقیات،‌زیبایی‌ شناسی از بین می‌رفت.
تصور من این است که شخصیت ویتگنشتاین درسال‌های بعد بیشتر و بیشتر شناخته شود و به آثار او در مجامع دانشگاهی بسیار بیشتر از اکنون پرداخته شود.
به‌لحاظ تاریخی باید توجه داشت که اندیشه‌های ویتگنشتاین متقدم، همسو با نظریه اتمیسم منطقی راسل و تا حدودی متاثر از آرای منطقی و فلسفی فرگه است. هدف ویتگنشتاین در «رساله»، تعیین مرزی برای ابراز زبانی تفکرات و حل مسائل فلسفی نظیر رابطه میان زبان و واقعیت، ماهیت منطق، مفهوم عدد، علیت و استقرا و پرسش‌های مربوط به امور اخلاقی، دین و زندگی از طریق فهم صحیح زبان بود.
انجیلی که ویتگنشتاین پیوسته و در همه‌جا، حتی زیر آتش دشمن به همراه داشت، توضیح مختصر اناجیلِ تولستوی بوده است، کتابی که ویتگنشتاین به شکلی اتفاقی در مغازه‌ای یافته و خریده بود. تولستوی در این کتاب براساس برداشت خودش از مسیحیت، چهار انجیل را خلاصه کرده است.
ویتگنشتاین از همان زمان دانشجویی چیزی گوشه‌ ذهنش را می‌خلید، معنای زندگی همواره دغدغه‌اش بود، از همین‌رو می‌گوید: «چگونه می‌توانم منطق دان باشم، وقتی هنوز انسان نیستم». برای او برخلاف راسل، علم تنها مساله نبود، او دغدغه‌های روانشناختی دیگری نیز داشت، راسل گاهی از ویتگنشتاین می‌پرسید: «داری به منطق فکر می‌کنی یا گناهانت؟» و پاسخ می‌شنید که: «به هردو.
یادداشت