مهدی جمشیدی
محمدامین ایمانجانی، مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان در واکنش به مهدی جمشیدی نوشت: "شما که در سابقه خود اهانت به «آیت‌الله صافی‌گلپایگانی» ازمراجع بزرگ تقلید، شخصی که حضرت‌ آقا او را «مرجع بصیر» نامیدند و همچنین قیاس شیخ حسین انصاریان با «جان‌لاک» را دارید که باعث سوت‌وکف دشمنان انقلاب و اسلام شد حرف از  مخرج مشترک نزنید که این عبارت برازنده مواضع شماست"
روشنفکران سکولار، لاجرم با عقلی به قضاوت برخاسته‌اند که در انتهای سیر تفکر فلسفی این چند صدساله غرب، به بن‌بست تاریخی محال رسیده است.
معمول است که هویت کنونی ایران را سه‌پاره می‌انگارند؛ هویت ایرانی، هویت اسلامی و هویت تجددی و غربی. چنانچه آقای سروش در مقاله سه فرهنگ خود از این سه‌پاره هویتی سخن راند و گفت اینها باید درکنار یکدیگر بنشینند و هرکسی در حاکمیت‌های سیاسی تلاش کرده یکی را به نفع دیگری مصادره کند و کنار بزند و یکی را برجسته کند، در عمل ناکام مانده است و ما باید عملگرایانه به مساله نگاه کنیم و هر سه را بربتابیم و سعی نکنیم آنچه را که هست، دستکاری کنیم.
ایران به‌عنوان تمدن پیش از اسلام، ایران تمدنی در دوران اسلامی، ایران تمدنی در دوران پساصفوی و تشیع، ایران کشوری در انقلاب مشروطه، مواجهه ایران با تجدد و... همه این مولفه‌ها به انواع گوناگون در جامعه ایران و مشخصا در ذهن و زبان روشنفکران، نخبگان و علمای ایرانی وجود داشت. اما انقلاب ۵۷ به‌مثابه ظرفی شد که جریان‌های گوناگون در آن شکل و تعینی پیدا کردند.
در طرح تحول شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، فصل و بخشی به «آسیب‌شناسی گذشته» اختصاص می‌یافت و مسیر پیموده‌شده، تحلیل می‌شد و «چالش‌ها/ غفلت‌ها/ لغزش‌ها» آشکار می‌شدند، نه اینکه به ناگهان «بایدها و نبایدها» به میان آیند و هر آنچه در گذشته رخ داده است، نادیده انگاشته شود.
با توجه به اینکه فراگرفتن «همه معلومات» برای هر دانش‌پژوهی میسّر نیست، و به فرض میسّر بودن، چنین انگیزه‌ای برای همه وجود ندارد، چنان‌که ذوق و استعداد افراد هم نسبت به فراگیری انواع مسائل مختلف است؛ و همچنین بعضی دانش‌ها «وابسته» به بعضی دیگر و آموختن یکی متوقف بر دیگری است، آموزشگران از دیرباز درصدد برآمده‌اند که مسائل «مرتبط» و «متناسب» را دسته‌بندی کنند و علوم خاص را مشخص سازند.
آیا دوران مطهری و سایر متفکران انقلاب به پایان رسیده است؟ آیا در دورانی متفاوت با صدر انقلاب به‌سر می‌بریم؟ در بخش دوم از گفت‌وگو با دکتر مهدی جمشیدی و دکتر بیژن عبدالکریمی به این موارد پرداخته‌ایم.
سوال این است که مطهری طی روندی طبیعی به ایدئولوگ نظام تبدیل شد یا بی‌آنکه اندیشه او دوام و قوام لازم را داشته باشد، قدرت سیاسی او را در این جایگاه نشاند؟ قدر مسلم مطهری اگر هم امتداد گسترده یافته باشد، بیش از نقد و تحلیل، تجلیل شده است و اندیشه‌های وی کمابیش مهجور و مغفول است. در این میان سوال این است که رجوع به آثار شهید مطهری و بازخوانی آن چه نیازی را می‌تواند مرتفع کند؟
رجوع به مطهری، «گذشته‌نگری» و «توقف در زمان سپری‌شده» و «غفلت از نیازهای اکنون» نیست، بلکه با بخش مهمی از چالش‌ها و دشواری‌های ما، مرتبط است و دردهایی را علاج می‌کند.
مهدی جمشیدی تاکید کرد: هرچه جامعه برای مفسدان، ناامن‌تر و مخاطره‌آمیزتر می‌شود، باید برای مردمی که فریاد دادخواهی برمی‌آورند و فساد را آشکار می‌سازند، امن و عاری از گزند باشد. اکنون چنین وضعی حاکم نیست؛ به‌طوری‌که سخن افشاگرانه و ضدفساد، پرهزینه است و زندگی فرد را دچار اختلال و آسیب می‌کند.
یادداشت