محسن قرایی
قهرمان «بی‌همه‌چیز» انسانی متعلق به دنیای مدرن نیست، حتی متعلق به دوران پسااسلام هم نیست، جایی است در جامعه باستان که راه‌حل هر گره‌ای قربانی‌شدن است.
اولین چیزی که هنگام بحث درباره فیلم بی‌همه‌چیز مطرح می‌شود، مقایسه آن با منبع اقتباسش یعنی نمایشنامه بانوی سالخورده، اثر فردریش دورنمات است. البته این فیلم غیر از نمایشنامه دورنمات، به فیلم‌های متعددی از سینمای ایران هم کنایه‌هایی مضمونی و بصری می‌زند. به‌طور مثال روز باشکوه: کیانوش عیاری، طعم گیلاس: عباس کیارستمی، ‌ای ایران: ناصر تقوایی، پذیرایی ساده: مانی حقیقی، گاو: داریوش مهرجویی و البته فیلم اسپانیایی همه می‌دانند از اصغر فرهادی.
در بی‌همه‌چیز این تعارض به علتِ عدمِ ترسیمِ باورپذیرِ فقر ابدا شکل نمی‌گیرد و پایان‌بندیِ فیلم نیز به هدفِ غایی فیلمساز که نقدِ جامعه و تقدس‌زدایی از حقانیت آن است منتهی نمی‌شود.
بی‌همه‌چیز داستان زنی به نام لی‌لی است که سال‌ها پیش معشوقه یکی از جوانان روستای خود بوده است و از او صاحب فرزندی شده؛ اما این جوان که نامش امیر است، فرزندش را گردن نگرفته و باعث شده مردم روستا لی‌لی را به‌عنوان بدکاره از آنجا بیرون کنند.
پرویز پرستویی در پاسخ به سوالی درباره تاثیر فعالیت‌های اجتماعی سال‌های اخیرش بر کم‌کاری‌هایش در سینما عنوان کرد: «کمک‌های من از زمانی شکل گرفت که معضلات اجتماعی توسط مسئولان دیده نشد و من وظیفه داشتم کمکی کنم. من نگران کم‌کاری خودم نیستم. این موضوع هم برای امروز نیست به من یاد دادند هرچه کمتر کار کنی بهتر است.»
یادداشت