لیبرال
حزب لیبرال کانادا به رهبری مارک کارنی موفق شد در انتخابات پارلمانی این کشور بیشترین کرسی‌ها را کسب کند، اما همچنان از حد نصاب لازم برای تشکیل دولت فاصله دارد. این تحول، نشان‌دهنده نقش برجسته انگلیس در سیاست کانادا و شکل‌گیری جبهه‌بندی‌های جدید در جهان غرب است.
مارک کارنی، نخست‌وزیر کانادا، پس از پیروزی در انتخابات و رهبری مجدد حزب لیبرال، نسبت به تهدیدات ایالات متحده در خصوص منابع و سرزمین کانادا هشدار داد. کارنی در سخنانی به حامیان خود گفت: همانطور که ماه‌ها پیش هشدار دادم، آمریکا سرزمین ما، منابع، آب و کشور ما را می‌خواهد.این تهدیدها موقتی نیستند؛ رئیس‌جمهور ترامپ در تلاش است تا کانادا را نابود کند تا آمریکا بتواند مالک آن باشد. این هرگز اتفاق نخواهد افتاد.
مارک کارنی، رهبر حزب لیبرال، با اعلام پیروزی در انتخابات سراسری کانادا، به‌عنوان نخست‌وزیر جدید این کشور معرفی شد.
جاستین ترودو نخست‌وزیر کانادا استعفای خود را از رهبری حزب لیبرال اعلام کرد و گفت تا انتخاب رهبر جدید حزب، به سمت نخست وزیری کانادا ادامه خواهد داد.
ترودو اعلام کرد که پارلمان کانادا تا ۲۴ مارس تعلیق خواهد شد تا حزب لیبرال فرصت لازم برای انتخاب رهبر جدید خود را داشته باشد. استعفای او پیش از انتخابات فدرال پارلمانی که باید تا اکتبر ۲۰۲۵ برگزار شود، مطرح شده است؛ انتخاباتی که ممکن است زودتر از موعد برگزار شود اگر مجلس عوام طرح عدم اعتماد را تصویب کند.
شاید بتوان میان دو نوع ناسیونالیسم و ملی‌گرایی تمایز قائل شد؛ ناسیونالیسم تاریخی- احساسی و ناسیونالیسم کارکردی- منافع‌محور.
هرگاه در باب توسعه بحث‌هایی شکل می‌گیرد به سرعت درباره آنچه باید رقم زده می‌شد و امروزه نیست یا آنچه در گذشته داشتیم، بحث می‌شود. این شکل بحث‌ها درباره توسعه به نوعی خود توسعه‌زدایی از افکار جامعه است. در روزهای اخیر سخنرانی مسعود نیلی در جشنواره امین‌الضرب و همچنین متن مرتضی مردیها در ستایش کودتای سوم اسفند در فضای مجازی بازخوردهای گوناگونی داشته است.
مناظره دوشنبه شب دو اندیشمند و استاد پیشکسوت اقتصاد در کشور در برنامه جهان‌آرا حرکت ارزشمندی از شبکه افق در این روزهایی بود که دولت به‌طور جدی در میانه توصیه‌های سیاستی به‌شدت متضاد حیران و سرگردان است.
در شرایطی که در اواخر قرن بیستم اندیشه لیبرال‌دموکراسی و به‌تبع آن نظام‌های دموکراتیک در چنان نقطه اوجی قرار داشتند که نظریه‌پردازان غربی همچون فرانسیس فوکویاما از پایان تاریخ بشریت و رسیدن آن به هدف و غایت نهایی و مطلوب صحبت به‌میان می‌آوردند؛ شاید کمتر کسی تصور می‌کرد که در کمتر از سه‌دهه پس از آن، با چنین شتابی شاهد زوال اندیشه‌های سیاسی لیبرال و از آن مهم‌تر نظام‌های سیاسی دموکراتیک در جهان باشیم.
​​​​​​​وقتی رو به جلو حرکت خواهیم کرد که بتوانیم از تکرار هزارباره کلیشه‌های نخ‌نما عبور کنیم.
دموکراسی درسراسر قرن بیستم بر اذهان مردم مثل یک اسطوره مقدس سیطره داشت به‌نحوی‌که حتی دولت‌های مستبد نیز می‌کوشیدند خود را دموکراتیک (مردم‌سالار) نشان دهند.در این فضا طبیعی بود که کوشش شود دولت جمهوری اسلامی نیز در معنای مدرن کلمه، دموکراتیک به‌نظر بیاید.
درباره تاریخ تعاریف متعدد و متنوعی شده است یکی از این تعاریف که شاید ساده‌ترین‌هایش باشد این است که تاریخ، علم شناخت و تفسیر گذشته انسان‌ها در پرتو حال است که براساس روش‌ها، گزینش‌ها و تفسیرهای مورخان به دست می‌آید.
در رژیم‌صهیونیستی ایدئولوژی و حزب ذیل موجودیت تعریف نمی‌شوند، بلکه معادل آن هستند. ایدئولوژی صهیونیسم با تمامی جناح‌هایی که برمبنای آن بروز کرده‌اند، با تهدید افول‌پذیری روبه‌روست.
استقلال مالی و توان هدف‌گذاری تورمی در بانک مرکزی مهم‌ترین مولفه‌ها در بحث استقلال این نهاد است.
چنین اجتماعی درطول تاریخ بشر یک واقعیت همیشگی و بدیهی بوده است اما در دوره مدرن، متفکران لیبرال، توافق ناهشیار انسان‌ها را برای همزیستی که سازنده قومیت‌ها و اجتماعات انسانی است، به قرارداد (کنتراکت) ترجمه کردند غافل از آنکه به قول کارل اشمیت، جایی که توافق هست، قرارداد بی‌معناست و جایی هم که توافق نیست، قرارداد بی‌ثمر و بیهوده است.
1 2 3
یادداشت