عبدالکریم سروش
شاید کمی عجیب باشد ولی افرادی که در دهه ۷۰ برای ایران حکومت سکولار را تجویز می‌کردند این روزها واقعیت آرمان‌شهری را که به آن امید بسته بودند بهتر درک کرده‌اند. آمریکا و اروپا با تمام ادعاهای حقوق بشری اکنون بدون توجه به افکار عمومی جهان از رژیم‌صهیونیستی حمایت می‌کنند.
عبدالکریم سروش هم به جنایات و نسل‌کشی اسرائیلی‌ها واکنش داده و گفت: آمریکا به نتانیاهو، مرد نامتعادل قصاب، اجازه نسل‌کشی داد!
اخیرا صوتی از عبدالکریم سروش در ستایش دکتر شریعتی در کانال ایشان بارگذاری شده است.
در این یادداشت کوتاه ابتدا چند نکته مقدماتی طرح و سپس اصل ایده «عبدالکریم سروش» در باب وحی، تحت‌عنوان «محمد؛ راوی رویاهای رسولانه» مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.
فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: ۲.۵ رأی برای آقای همتی در حقیقت تیر خلاصی در شقیقه اصلاح‌طلبان بعد از ۲۴ سال حیات سیاسی‌شان بود. در بدبینانه‌ترین حالت دست‌کم ۱۰ میلیون و در خوشبینانه‌ترین حالت حتی رفتن به دور دوم را اصلاح‌طلبان برای نامزدشان پیش‌بینی کرده بودند؛ اما شکست آنان به‌مراتب سنگین‌تر از دیگران بود.
سروش و ملکیان در همین گفت‌وگو و هم در آثار متعدد خود تاکید می‌کنند که روشنفکر و روشنفکری به کار «اخلاقی زیستن» می‌آید و اساسا روشنفکر سودای زندگی اخلاقی دارد.
بی‌شک در بررسی سابقه روشنفکری در جهان، حداقل به‌لحاظ تقدم زمانی در حد ضرورت ابتدا نقش روشنفکری غرب، شناسایی روشنفکری غرب و مقایسه آن با روشنفکری ایران می‌تواند برای این بحث و مناظره خیلی کلیدی باشد.
شاید فیلسوفی در سطح مصباح‌یزدی را نتوان مثال زد که تا این اندازه کوشیده باشد فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی را تبیین کند و همچون عالمی مجاهد در صحنه سیاست حضوری پررنگ داشته باشد. او به‌راستی «فیلسوف متعهد انقلابی» بود.
دکتر سروش درحالی به ایده و نظریه جدیدی در باب دین رسیده و آن را اعلان عمومی کرده که تکلیف نظریات پیش‌تر خود در این باب را روشن نکرده و تعارضات درونی آنها را برطرف نکرده است.
میردامادی با این تفسیرش فاش گفته است که اقتدای به محمد سروش (و نه محمد رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله) نتیجه‌اش داعش خواهد بود. گذشته از این سروش به‌صراحت از حفظ اقتدار نیز گفته است و در حفظ اقتدار که میان تاسیس و استقرار، فرقی نیست. پس تلاش مذبوحانه یاسر میردامادی هم راه به جایی نمی‌برد و نمی‌توان شباهت محمد سروش و داعش (و نه محمد رسول‌الله) را انکار کرد.
مجادله در خدا کفر است، ولی مجادله با خدا لزوما و حتما «محاکمه» نیست. مجادله ابراهیم توسل به رحمت در برابر غضب الهی است و گفتن «ماهکذاالظن بک» است نه «ماذا اراد الله بهذا...». بین این معنای عارفانه ‌و نتیجه‌گیری روشنفکرانه فاصله بسیار است.
به‌نظر می‌رسد یکی از سرچشمه‌های اشتباهات سروش در فهم و تقریر نظریه حرکت جوهری، نگاه گزینشی و تقلیلی به‌جای نگاه تالیفی، تاریخی و تحلیلی به مسائل است که البته خود این مساله، خطای کوچکی نیست و دامنه آن را تقریبا در همه آثار و اقوال سروش می‌توان دنبال کرد.
یادداشت