سیدجواد طاهایی
دموکراسی درسراسر قرن بیستم بر اذهان مردم مثل یک اسطوره مقدس سیطره داشت به‌نحوی‌که حتی دولت‌های مستبد نیز می‌کوشیدند خود را دموکراتیک (مردم‌سالار) نشان دهند.در این فضا طبیعی بود که کوشش شود دولت جمهوری اسلامی نیز در معنای مدرن کلمه، دموکراتیک به‌نظر بیاید.
با مقدمه: در این یادداشت از تعارض آشتی‌ناپذیر بین دو روایت از دولت در ایران سخن می‌رود که هریک، هم منطقی جداگانه و هم نهادهای خاص خود را دارند.
رحیم‌پورازغدی جزء معدود وفاداران به نظام است که فقط متکی بر مطالعات و آگاهی‌هایش نیست که سخن می‌گوید، بلکه مساعی و تکاپوهای فکری‌اش نیز آشکارا به چشم می‌آید. بالاتر از بسیاری دیگر، او واقعا یک متفکر و مجتهد مسائل نظام جمهوری اسلامی است. پس او فقط استاد نیست بلکه استادی آوانگارد است.
چنین اجتماعی درطول تاریخ بشر یک واقعیت همیشگی و بدیهی بوده است اما در دوره مدرن، متفکران لیبرال، توافق ناهشیار انسان‌ها را برای همزیستی که سازنده قومیت‌ها و اجتماعات انسانی است، به قرارداد (کنتراکت) ترجمه کردند غافل از آنکه به قول کارل اشمیت، جایی که توافق هست، قرارداد بی‌معناست و جایی هم که توافق نیست، قرارداد بی‌ثمر و بیهوده است.
حزب‌اللهی تنها نیروی کیفی در ایران جدید است. امیدها برای آینده ایران، فقط به اتکای حزب‌اللهی ممکن است. بدون پیروی از حزب‌الله، بدون ستایش ایران جدید، نمی‌توان به‌عنوان یک ایرانی در جهان حضور داشت.
غفلت نکنید که آرمانگرایی سیاست جمهوری اسلامی آن‌سوی عظمت تمدنی ایران است.
لیبرالیسم به‌عنوان یک فلسفه انتقادی یا طلب نوعی زیست فرهنگی والای اروپایی، موجب ایجاد پتانسیل یا ذخیره‌ای در عرصه‌های حیات سیاسی اقتصادی شد که میزس از آنها تاثیر گرفت. ولی مساله آن است که دغدغه معطوف به یک تربیت فرهنگی والا، ربط خیلی اندکی به سیاست کنونی لیبرال دمکراسی، غالب در اروپای غربی و آمریکای شمالی دارد. به همین دلیل یک قضاوت آن است که لیبرالیسم میزس اقتضا و ضرورتی در زمان ما ندارد.
عقل و تراژدی در سیاست ایران به‌هم گراییده‌اند. استقلال در کنار جسارت، قضاوتگری اخلاقی و منادی تغییر بودن، خروجی‌هایی ناخودآگاه از متن تاریخ‌ ایران، بنابراین به‌شدت اصیل و خودی، بنابراین معقول و بنابراین تقدیر تاریخی ماست. استقلال‌طلبی آن سوی سکه عقلانیت تاریخ ایران است.
یادداشت