سجاد بلوکات
مستند «داستان سفارت» به کارگردانی احسان شادمانی و نویسندگی سجاد بلوکات، به مساله سفارتخانه‌ای پرداخته که در دوره پیش از انقلاب تحت اختیار رژیم‌صهیونیستی بود و پس از آن به سفارت فلسطین تبدیل شد. احسان شادمانی و سجاد بلوکات درباره آن با ما به گفت‌وگو نشستند. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.
«او ستاره بود»؛ شاید این بهترین تیتر برای یکی از پرحاشیه‌ترین مردان زیرزمینی موسیقی کشور باشد. کسی در این سال‌ها مثل حرکت بیضی‌وار زمین به دور خورشید، بسیار نزدیک ایران شد و بسیار از ایران دور شد.
سال‌هاست سینمای دنیا از نمادگرایی عبور کرده است. دیگر دنیای اینگمار برگمان و توت‌فرنگی‌های وحشی نیست که ساعت بی‌عقربه نشان بدهد و ملت بگویند وای این نماد ماجرای بی‌زمان و مکان است! قصه‌گویی اینقدر اثر دارد که نیاز به این همانی‌سازی دیگر نیست. روزگار پدر نماد «رئیس حکومت» و فلان خانواده نماد «جامعه» برای دهه ۷۰ سینمای ایران بود، برای فیلمسازی کهنه. 
موقعیت مهدی می‌توانست زندگی شهید باکری را بدون دردسرهای تولید و بروکراتیک و ضد‌تماشاچی نشان دهد یا با تکیه بر شایعات و روایت‌های کم اثر مثل اختلافات سپاه آذربایجان و لشکر عاشورا پیام‌های فرامتنی به مخاطب جشنواره بدهد، اما موقعیت مهدی خود زندگی باکری بود در کنار ناملایماتی‌هایی که شد هم بزرگوارانه رد شد کما اینکه مهدی باکری در فیلم می‌گوید همه این زخم زبان‌ها است اما نباید معطل بمانیم.
حرف سیاسی در سریال می‌خواهم زنده بمانم بیشتر از آن چیزی که سازنده شاید نیاز داشته باشد، گل‌درشت می‌شود. می‌خواهم زنده بمانم که نام این سریال است روایت مردان و زنانی است که در جبر جغرافیایی و تاریخی به جای زندگی کردن می‌خواهند زنده بمانند.
ماجرای استفاده مدیران شهرداری‌های علی‌آبادکتول و آبادان از واکسن‌های کرونایی که برای پاکبانان اختصاص داده شده بود بار دیگر بحث اخلاق‌مداری در جامعه را برای همه عیان کرد. بار دیگر نشان داد کهن‌الگوهای قدیم چگونه در پشت انسان خودمحور یکی‌یکی ذبح می‌شوند.
دیدگاه منصور ستاری در یک جمله قابل رمزگشایی است. دیالوگ معروف او که می‌گوید «خب خودمان درستش کنیم» از همین‌جا تقابل شروع می‌شود. یک داستان پرالتهاب در اواخر جنگ که بسیار شبیه امروز ما و کلان‌مساله رفع تحریم یا دفع تحریم است.
در دهه پنجم انقلاب اسلامی منش سیاسی اجتماعی شهیدسلیمانی یک الگوی مهم برای همگرایی داخلی است.
بگذاریم امثال مهدویان بدون ترس حرف‌شان را بزنند. عیبی ندارد حتی اگر در کنارکلیت قصه شریف درخت گردو یک پلان نچسب کولبرها را هم بگذارند یا بخشی از علت را نگویند.
یادداشت