دوره سلطنت پهلوی
محمدرضا داشت آماده میشد تا از پلههای هواپیمایی بالا بره که رئیسجمهور آمریکا براش فرستاده بود. از نظر اون، شاید این سفر تنها چیزی بود که میشد باهاش قفل معادلات رو باز کرد.نهتنها ترور شاه و زنده موندن عجیبش بعد از اون، باعث شد که حس برگزیده بودن تو وجودش بیشتر تقویت بشه، بلکه بهش اعتماد بنفس هم داده بود. حس میکرد بعد از اون اتفاقات مردم بیشتر دوسش دارن و به این فکر افتادن که اگه اون نباشه، کشور به هم میریزه. محمدرضا چند سال پیش در مورد بازگشت آذربایجان به ایران هم همینطور تقدیرگرایانه حرف زده بود. میگفت دستی از غیب، تو شرایط مشکلات تسخیرناپذیر میاد و نجاتم میده. شاه بعد از ترورش و اون زنده موندن عجیب و امکاناتی که جو امنیتی بعد از ترور براش فراهم کرده بود، دیگه بیشتر داشت روی این تفکر جبری تکیه میکرد. شاه داشت به آمریکا میرفت؛ کشوری که از یه طرف همپیمان انگلیس بود و از طرف دیگه تو اون دوران، بیشتر از هر چیز به دموکراتیک بودن و آزاد بودنش میبالید. اینا برای شاهی که بین دموکراسیخواهی مردمش و اراده انگلیس گیر کرده بود، خصوصیات مهمی بودن...نویسنده: میلادجلیلزاده
محمدرضا به کردستان که رسید، روسای بعضی از ایلات که بهش وفادار بودن، استقبال خوبی کردن؛ اما بهش گفتن به مهاباد نرو، چون به علت اعدام سرکرده فرقه دموکرات کردستان، مردم اونجا ناراضیان و استقبال نمیکنن. یه روز محمدرضا سوار ماشین شد و بدون محافظ و اسکورت، چندین و چند کیلومتر رانندگی کرد و وارد مهاباد شد. هیچکس، حتی فرماندار به استقبال نیومد. بعد وارد سربازخونهی شهر که انتهای یکی از خیابونها بود شد. همه داشتن استراحت میکردن یا تفریح. بالاخره یکی از افسرا تو محوطه، محمدرضا رو شناخت و ایست-خبردار داد. همون افسر جلو اومد و گزارش داد و بعد دستور داد افراد برای سان دیدن شاه آماده بشن. محمدرضا گفت لازم نیست، همینطوری بهتره. حتی اجازه نداد وقتی از پادگان خارج میشه، کسی دنبالش بیاد. موقع برگشت، وسط یه میدون کوچیک و خالی دید که توی زمین یه دار فرو کردن. محمدرضا به همراهش گفت دیدی؟ وقتی میومدیم، این دار نبود ولی حالا هست. پس این همون محلیه که قاضی محمد رو دار زدن. حدس محمدرضا درست بود. تعدادی از مردم مهاباد که شاه رو هنگام قدم زدن تو شهر، شناخته بودن، توی چند دقیقه این کارو کردن تا اعتراضشون رو به اون برسونن...▫️نویسنده: میلادجلیلزاده
یک نفر تو دربار داشت تلاش میکرد کمکم از زیر سایه رضاشاه در بیاد و او محمدرضا بود. رضاخان از روزی که روی تخت نشست، قادر مطلق بود و هر منبع قدرتی غیر از خودش را از بین برد اما آنها به صحنه برگشتند. «سیاستبازی» از یک طرف و «مردمگرایی» از طرف دیگر، دوباره در ایران روبروی «نظامیگری» قرار گرفتند و نزاع و رقابت شروع شده بود. محمدرضا اول باید با نظامیها میبست و پایگاه خودش را آنجا محکم میکرد؛ اما همین هم کار سادهای نبود. بعد تازه این رقابت شروع میشد. در این مسیر، او یک همزاد جاهطلب داشت که کارچرخون سیاسی دربار بود و یک رفیق قدیمی که چشم و گوشش بود؛ اشرف پهلوی و حسین فردوست... نویسنده: میلادجلیلزاده
پرسپولیس با ترکیب متفاوت مقابل تراکتور
چرا درآمد کاربران ایرانی در یوتیوب کم شد؟
در جلسه سه ساعته پزشکیان با احزاب و فعالان سیاسی چه گذشت؟
ساپینتو نگران پنجره بسته؛ مدیران امیدوار!
۳۵ درصدِ خلیج گرگان خشک شده!
عثمان دمبله برنده جایزه «دِبِست» شد
تغییر نتیجه دیدار استقلال و خیبر منتفی است
نیمکت استقلال فعلا امن است!
راست و دروغ افشاگران سفارشی
چمن هیبریدی یادگار دوباره سبز شد!
آمار وینگر جوان سپاهان بهتر از بمبهای نقل و انتقالاتی
تراکتور-پرسپولیس؛ سومین تساوی بدون گل۲ دهه اخیر یا بازی هوادارپسند؟
فرآیند انتخابات شورای اسلامی شهرها آغاز شد
جشنواره نور در یلدای ایرانی
پزشکیان: زیر بار خواستههای ذلتبار آمریکا نمیرویم
دربارهٔ نمایندهٔ سینمای فلسطین در اسکار۲۰۲۶
اعتراف اسرائیل به قدرت حملات سایبری ایرانی
جهش ۷۰ تا ۱۷۰ درصدی قیمتها در دوره نوریقزلجه
تشکلهای دانشجویی؛ اتاق فکر حل مسئله
ونزوئلا، نهمین جنگی که ترامپ آغاز کرد
معافیتهایی که عادلانه نیست
تحریم سرعت را کم کرد؛ تلاشرا چند برابر
واقعیت و فراواقعیت جشنوارۀ حقیقت
یادداشت








