دوران پهلوی
در ماه‌ها یا بهتر بگویم در دو یا سه سال اخیر یک حس نوستالژی را در بسیاری از افراد نسبت به گذشته ایران متوجه شده‌ام؛ حسی که شبیه به ایده تونل زمان است، یعنی تونل ‌زده تا به مقصدی که خودش دوست دارد برسد، حال آنکه اصلاً مقصد مناسبی را انتخاب نکرده است و تاریخ و تحولات تاریخی هم به مثابه تونل نیست! اما این حس به شدت در حال فربه شدن است.
قبل از دانشگاه تهران هرکس می‌خواست به مراکز قدرت، فرضاً شاه، صدراعظم و... نزدیک شود، نخست استاد نقاش و معمار و خطاط و منجم و... می‌شد و از طریق برجستگی و اهمیت مراکز قدرت به او توجه می‌کردند و آقای حکمت (وزیر معارف رضاشاه) با عملش دقیقاً کار را معکوس کرد، یعنی هر فرد بی‌علم و هنر بسیار عادی با تقرب به مراکز قدرت می‌تواند در زمره دانشمندان و پیشوایان درآید.
آمریکایی‌ها در گذشته تسلطی بر ایران داشته‌اند که کم‌نظیر بوده است. با وقوع انقلاب اسلامی آن‌ها نه‌تنها یکی از مستحکم‌ترین قلعه‌های خود در جهان را از دست دادند، بلکه امواج، تأثیرات و رفتار این بازیگر جدید، تهدیدی برای سلطه‌گری آمریکا در دیگر نقاط ایجاد کرد. واشنگتن دوران شیرین تسلط بر تهران را فراموش نکرده و نمی‌خواهد هزینه‌هایش برای مقابله با ایران پس از تقریباً پنج دهه بی‌ثمر باشند.
در سال ۱۳۱۳ به کار بردن و استفاده از القاب گذشته و منسوخ در قالب قانونی جدید، فسخ شد و مطابق ماده ۹۹۷ قانون مدنی انتخاب نام خانوادگی برای همه شهروندان ایرانی اجباری شد.
جامعه ایرانی با هر تعریفی و از هر چشم‌اندازی، جامعه‌ای نابالغ و هنوز غیر‌سیاسی است. وقتی از جامعه ایرانی صحبت می‌کنم، همه اعضای تشکیل‌دهنده آن، نهادها، افراد، گروه‌ها و شخصیت‌های تاثیرگذار آن را در نظر دارم.
محمدرضا شاه دوتا کابوس بزرگ داشت که می‌ترسید سلطنتش رو دود کنن و به هوا بفرستن؛ احمد قوام و محمد مصدق. هر دو متولد آشتیان. هر دو با اصل و نصب قجری و خاصیت موندگاری توی سیاست. قوام و مصدق هر دو بعد از اومدن رضاشاه خونه‌نشین و لااقل ۲۰ سال منزوی شدن اما دوباره به سیاست برگشتن، در حالی که محمدرضا پهلوی اگه از سلطنت خلع می‌شد و مثلا یه سال می‌گذشت، محال بود دوباره به جای اول برگرده. نسبت اون با قدرت، «یا همه یا هیچ» شده بود. محمدرضا یا کلا باید می‌رفت، یا تمام‌قد می‌موند؛ و همین وضعیت نمی‌ذاشت رفتار متعادلی توی بازی سیاست داشته باشه. قوام و مصدق هر دو سلطنت‌طلب بودن، اما سلطان تا وقتی چیزی مجبورش نکرده بود، بهشون میدون بازی نمی‌داد و اونا هم برای گرفتن سهم‌شون، گاهی از چهارچوب سلطنت‌طلبی بیرون می‌زدن. محمدرضا پهلوی اما در عمل سلطنت‌طلب نبود؛ اون به جای سلطان یا شاه، می‌خواست فرمانده نظامی باشه؛ و این در شرایطی بود که مملکت ایران مرتب از تبدیل شدن به پادگان فرار می‌کرد...نویسنده: میلادجلیل‌زاده
بررسی اسناد سیاسی و آموزشی در جامعه ایران بیانگر آن است که موضوع سیاست و برنامه‌ریزی زبانی ازجمله حوزه‌هایی است که با وجود اهمیت روزافزون مقوله زبان، نادیده انگاشته شده است.
رژیم پهلوی نه‌تنها در انتخاب سیاست‌های منطقه‌ای خود دچار اشتباه بود بلکه از اساس در خرید تجهیزات نظامی و به‌کارگیری نیروی نظامی نیز خطاهای بزرگی مرتکب شد؛ خطاهایی که برداشت‌هایی برعکس درباره آنها وجود دارد.
سال گذشته با هدف ارزیابی سند الگوی پیشرفت مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)، نشستی با حضور دانشجویان و استادان علاقه‌مند برگزار کرد. در این نشست علمی، استاد مسعود درخشان، نکات ارزشمندی را در نقد و ارزیابی سند بیان کرد که ۱۲ محور سخنرانی ایشان تقدیم حضور می‌شود.
رضاخان سعی کرد با عوض کردن فرم، محتوا را از بین ببرد و محمدرضا خواست که حساسیت کمتری ایجاد کند و بدون دست زدن به فرم مناسک عاشورا، سراغ دستکاری محتوای آن برای خنثی‌سازی برود؛ اما ذات عاشورا همین است؛ یک پیام انقلابی و عاشورا درنهایت کار خودش را با پهلوی‌ها کرد.
"علی کشتگر" عضو ارشد فدائیان خلق در شبکه "ایران اینترنشنال" گفت: شاه درحال برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله در شیراز بود، در مسیر اصفهان به شیراز و بخصوص در نزدیک تخت جمشید مردم در جاده‌ها و خیابان‌ها از مسافران، گدایی یه تکه نان و مقداری آب می‌کردند. شاه تمام راه‌های ابراز نظر مردم را بسته بود.
یادداشت