حمیدرضا آذرنگ
مستوران یک گام روبه‌جلو در سریال‌های تاریخی و احترام به شعور و چشم مخاطب است اما نباید به لکنت زبان و همچنین آشفتگی‌هایی که به اسم نوآوری در سریال دیده می‌شود بی‌تفاوت بود؛ لکنتی که مانع ارتباط صحیح با مخاطب می‌شود.
«روزی روزگاری آبادان» از رنج آوار جنگ بر مردم آبادان می‌گوید اما گل‌درشت به این مساله نمی‌پردازد. مساله جنگ را به مشکلات مردمی بسط داده است که هنوز بعد از سال‌ها، بر در و دیوار شهرشان، جمله‌هایی از همان زمان موجود است. آذرنگ که همه کودکی‌اش را در این شهرهای جنگ‌زده گذرانده، با فیلمش می‌خواهد بخشی از رنج‌های این مردم را بازگو کند.
آذرنگ که سال ۸۴، نمایشی با همین عنوان و با همین اسکلت را روی صحنه برده بود، آن زمان با انتقادهایی جدی نسبت به مهندسی روایت مواجه شد. ۱۵ سال پس از آن انتقادها، آذرنگ با چندین تجربه بازی سینمایی و اجرای بیشتر در حوزه تئاتر، باز همان اشتباه را مرتکب شد و نتوانست از سوژه محبوب خود، یک تراژدی میخکوب‌کننده بسازد.
یادداشت