انقلاب مشروطه
جلال یک بهانه است و ما می‌خواهیم وضع تفکر خودمان در دوره معاصر را مورد توجه و تعمق قرار دهیم. مقدمه‌ای عرض می‌کنم که چرا عنوان تفکر در غیاب تاریخ را انتخاب کردم تا وجه این گزینش آشکارتر شود. آشکار شدن این وجه گام‌هایی در طرق تفکر است که از بحث ما جدا نیست. همه شنیده‌ایم فلسفه در باب وجود می‌اندیشد.
صد و هفدهمین سالگرد انقلاب مشروطه در ایران را پشت سر گذاشتیم. به همین بهانه تمام صفحات ویژه نامه گرامیداشت صد و دوازدهمین سالگرد انقلاب مشروطه را در اختیار مخاطبان عزیز قرار دادیم.
جامعه ایرانی با هر تعریفی و از هر چشم‌اندازی، جامعه‌ای نابالغ و هنوز غیر‌سیاسی است. وقتی از جامعه ایرانی صحبت می‌کنم، همه اعضای تشکیل‌دهنده آن، نهادها، افراد، گروه‌ها و شخصیت‌های تاثیرگذار آن را در نظر دارم.
نائینی در دفاع از کیان مرجعیت و روحانیت نیز حساسیت نشان می‌داد و در ایـن راه از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید.
اولین هدف عالمان دین در نهضت مشروطه، برقراری عدالت و اجرای قانون در جامعه بود که براساس آن، رابطه مردم با دولت و رابطه دولت با ملت معلوم شود.
از نظر دکتر محمود سریع‌القلم، از لوازم یک شخصیت توسعه‌یافته عبارت است از انتقادپذیری، حساسیت به زمان، اعتمادبه‌نفس، اصلاح‌پذیری، تحمل اندیشه متفاوت، ظهور انسان‌های کیفی در کار و حکومت‌داری.
مى‏‌دانیم که شیخ، به «عدالتخانه» مى‌‏اندیشید، اما وقتى که دریافت موج سهمگین مشروطه وارداتى، آنچنان نافذ و فراگیر شده که به هیچ‌وجه او را یاراى مقابله با اساس آن نیست، در فکرِ «مهار» این موج افتاد و اصل مزبور را به صورت لگامى بر گردن «پارلمانتاریسم غربى» افکند.
مشروطه یک جریان اجتماعی-سیاسی است که توسط روشنفکران از فرنگ آمده با همراهی روحانیون سنتی که می‌توانستند جنبش‌های اجتماعی-مردمی را مدیریت بکنند، شکل گرفت. این واقعه تاریخی که نقش مهمی در شکل‌گیری زندگی انسان ایرانی در تمامی ساحت‌ها اعم از سیاسی، اجتماعی، ادبی، هنری و... را رقم زد. از هنر مشروطه هم اگر بخواهیم حرف بزنیم، باید حواسمان باشد دچار احساسات اغراق‌آمیز نشویم و حواسمان باشد هنر انقلابی آن روزگار با کارکردی شبیه آنچه ما امروزه در ذهن داریم شباهتی ندارد.
آخرین فصل کتاب «تکاپو برای آزادی» (فصل دهم)، جمع‌بندی نویسنده -آقای علیرضا ملایی توانی- از تجربه مشروطه ایرانی است.
نویسنده تکاپو، گفتار خود را با این جمله آغاز کرده است: «آزادی بزرگ‌ترین آرمان و خواسته ملی مردم ایران در ۱۵۰سال اخیر است.» (ص۱) اما روایت وی، بعد از بیان مفروضات در فصل اول، با جنبش عدالتخواهی(فصل دوم) شروع می‌شود. آیا وی مفهوم عدالت را مترادف با آزادی گرفته است؟ یا اینکه عدالت را به مفهوم آزادی تاویل برده است؟
روایت عادلانه وقایع سیاسی گذشته و حال، از عهده هرکسی برنمی‌آید. علمای اخلاق در این‌باره گفته‌اند که اگر شجاعت با عدالت همراه نباشد؛ یا به جُبن و خوف منتهی می‌شود و یا به تهور. یکی برای بیان مقاصد خود از ادبیات استعاری بهره می‌گیرد و دیگری متهورانه واژگان را به‌حق استفاده نمی‌کند.
به‌نظرم از دوره مشروطه استفاده‌های سیاسی از عاشورا شروع شد، اما کلید این کار در بحث‌های حکومت اسلامی مطرح شد. اخوانی‌ها و بعد در ایران طرفداران آنها، مسأله حکومت را مطرح کردند. در فقه شیعه هم بحث ولایت‌فقیه بود، اما از زمانی که طرح شده بود، هیچ‌وقت کاری به عاشورا نداشت.
انقلاب مشروطه یک زلزله و تکان عجیب‌وغریبی در تمام عرصه‌ها ایجاد و ما را با دنیای نویی آشنا کرد. ما شعر مشروطه، ادبیات مشروطه و نثر مشروطه داریم و به باور من که طرفدار حضور موثر زنان در تاریخ هستم، با انقلاب مشروطه است که زنان حضور سیاسی پیدا می‌کنند و صاحب روزنامه می‌شوند.
یادداشت