محمدرضا پهلوی
آمریکایی‌ها در گذشته تسلطی بر ایران داشته‌اند که کم‌نظیر بوده است. با وقوع انقلاب اسلامی آن‌ها نه‌تنها یکی از مستحکم‌ترین قلعه‌های خود در جهان را از دست دادند، بلکه امواج، تأثیرات و رفتار این بازیگر جدید، تهدیدی برای سلطه‌گری آمریکا در دیگر نقاط ایجاد کرد. واشنگتن دوران شیرین تسلط بر تهران را فراموش نکرده و نمی‌خواهد هزینه‌هایش برای مقابله با ایران پس از تقریباً پنج دهه بی‌ثمر باشند.
محققان داخلی و خارجی در توصیف وضعیت اقتصادی ایران در دوره پهلوی دوم با بهره‌گیری از واژه شبه‌مدرنیسم استبدادی، معتقدند شاه به ظاهر قصد داشت ایران را تبدیل به یک قدرت عمده صنعتی و نظامی کند، اما آنچه در نتیجه خودکامگی وی و هزینه کردن دیوارنه‌وار درآمدهای نفتی اتفاق افتاد، نه‌تنها منجر به پیشرفت اجتماعی و اقتصادی کشور نمی‌شد، بلکه شبه‌مدرنیسمی بود که با نابودی کامل تولید داخلی، استقلال اقتصادی ایران را به حراج گذاشت.
۴۵ سال از انقلاب اسلامی ایران گذشت. انقلابی که رد‌پای بزرگی از خود در دفتر تاریخ به جا گذاشت. شاید بهترین چیزی که بتواند چرایی چنین رخدادی را توصیف کند ارائه پرتره‌ای از محمدرضا پهلوی باشد؛ فردی که فراز و نشیب‌های زیادی در زندگی شخصی‌اش طی کرد و نهایتا نیز بدون اینکه متوجه چرایی انقلاب اسلامی شود میراث متزلزل هزاران سال نظام شاهنشاهی ایران به مردم واگذار کرد.
محمدرضا داشت آماده می‌شد تا از پله‌های هواپیمایی بالا بره که رئیس‌جمهور آمریکا براش فرستاده بود. از نظر اون، شاید این سفر تنها چیزی بود که می‌شد باهاش قفل معادلات رو باز کرد.نه‌تنها ترور شاه و زنده موندن عجیبش بعد از اون، باعث شد که حس برگزیده بودن تو وجودش بیشتر تقویت بشه، بلکه بهش اعتماد به نفس هم داده بود.
بعد از روز تاجگذاری، محمدرضا دیگه فقط پسر تاج‌الملوک نبود، ولیعهد شاه ایران بود.
در  سالهای اخیر انتشــار  کتابهای چاپی در قالب کتاب صوتی و پادکســت طرفداران بســیاری پیدا کرده و موسســات مختلفی در این زمینه فعالیت  میکنند.
هواپیمای شاه به سمت مصر از بالای سر اقیانوس‌ها پرواز می‌کرد و تلفن داخل کابینش مرتب زنگ می‌خورد. از جاهای مختلف تماس می‌گرفتن و خواهش می‌کردن هواپیما یه جایی لااقل چند ساعت متوقف بشه تا مرحله اول آزاد کردن گروگان‌ها جلو بره. یعنی لااقل بذارید گروگان‌گیرها رو فریب بدیم، یا کاری کنیم که حکومت ایران بهانه‌ای برای آزاد کردن‌شون داشته باشه و این کلاف باز بشه. حتی وکیل ایران هم چند بار تماس گرفت. یکی از آمریکایی‌ها ناراحت شد که چرا شاه به فکر اونا نیست. محمدرضا ته دلش اتفاقاً از این وضع راضی بود و خیلی دوست داشت که هر رابطه‌ای بین آمریکایی‌ها با حکومت جدید به هم بخوره. اون فکر می‌کرد حالا می‌تونه با زنده موندنش، تسلیم نشدنش و استعفاء ندادنش، انتقام بگیره...نویسنده: میلادجلیل‌زاده
بیست‌وشش دی ماه، شاهین آبی، همون بوئینگ ۷۰۷ که هواپیمای مخصوص سلطنتی بود، روی باند فرودگاه مهرآباد پارک کرد. بعد از شب‌هایی که تو سال بیست‌وپنج قوام‌السلطنه عرصه رو به محمدرضا تنگ کرده بود، بعد از نهم اسفند سال سی و بیست و پنجم مرداد سال سی‌ودو، این اولین بار بود که شاه وقتی گریه می‌کرد، اجازه داد همه ‌اشک‌شو ببینن. نخست‌وزیر شاه و شهبانو رو از زیر قرآن رد کرد و در حالی که فرح لبخند داشت و چهره شاه بغض‌آلود بود، از پله‌های طیاره بالا رفتن…نویسنده: میلادجلیل‌زاده
ظهر پونزدهم خرداد که رسید، علم فرمانده‌های پلیس و ژاندارمری و ارتش رو به دفتر نخست‌وزیری آورد و با لحن قلدرانه‌ای گفت «من می‌خوام خیابونا پاک بشه» واکنش نظامیا ناامیدش کرد. یکی از اونا بلند شد و گفت نخست‌وزیر که فرمانده نظامیا نیست. ما از شاه دستور می‌گیریم. علم رفت به سمت تلفن مخصوصش و به شاه زنگ زد. گوشی رو گذاشت روی میز تا بقیه هم بشنون. -«اعلی‌حضرت شورش هر دقیقه داره جدی‌تر می‌شه و به شهرهای دیگه سرایت می‌کنه. من فرمانده‌های نظامی رو احضار کردم و عقیده دارم که شما باید بهشون دستور بدید هر طور شده قضیه رو جمع کنن.» از گوشی تلفن صدای پرتردید شاه اومد که پرسید: «منظورتون اینه که تیراندازی کنن؟» -این تنها راهه اعلی‌حضرت... -اما آقای علم، ممکنه عده زیادی کشته بشن! -بله اعلی‌حضرت ولی هیچ راه دیگه‌ای نیست. -آقای نخست‌وزیر اگه قضاوت شما اینه و آماده‌اید که پیامدهاشو به عهده بگیرید، می‌تونید عمل کنید. علم از شاه تشکر کرد و گوشی رو گذاشت. اون فهمیده بود که شاه از کشتار نمی‌ترسه، ولی از پیامدهای کشتار برای تاج و تخت خودش می‌ترسه و سر همین فریبش داد. کاری کرد که شاه فکر کنه همه چیز گردن نخست‌وزیر می‌افته، در حالی که حتی یه شعار توی خیابونا علیه اسدالله علم داده نمی‌شد و مردم گلوله‌ها رو گلوله‌های شاه می‌دونستن...نویسنده: میلادجلیل‌زاده
محمدرضا پهلوی از همون روز اولی که کنار محمدعلی فروغی تو مجلس ایستاد و سوگند شاهی خورد، یعنی از همون وقتی که هنوز خیلی جوون‌تر و ضعیف‌تر از اونی بود که امر شاهانه بکنه، یه خط قرمز بزرگ داشت و اونم خرید اسلحه و بزرگ کردن ارتش بود. ارتش و اسلحه چیزایی بودن که شاه، بود و نبود خودش می‌دونست. تو دولت سهیلی که حتی آسپرین و لاستیک گیر مردم نمیومد، شاه تا ته خط وایساد و نه تنها نذاشت ارتش کوچیک بشه، بلکه بزرگترش کرد. وقتی مصدق گفت تعیین وزیر دفاع حق نخست‌وزیره، شاه گفت بفرمایید اول من چمدونم رو ببندم و آماده رفتن بشم، بعد از این حرفا بزنید. هیچ‌کسم بعد از اون جرأت نمی‌کرد در مورد کم کردن مخارج نظامی به شاه حرفی بزنه. به میون اومدن هر حرفی درباره کوچیک کردن ارتش، برای شاه این معنی رو می‌داد که بذاره تاج و تخت‌شو ازش بگیرن. امینی برای اینکه سر و سامونی به کشور بده، احتیاج داشت که بودجه نظامی کشور کمتر بشه اما شاه محال بود کوتاه بیاد. برای همین کندی خودش یه جور دوپینگ برای دولت امینی دست و پا کرد و آب رو از سر چشمه بست. یعنی اسلحه فروختن به ایران رو کم کرد. یکی از دلایل کینه‌ای که شاه نسبت به کندی و امینی به دل گرفت، همین بود...نویسنده: میلادجلیل‌زاده
اگر مجموعه پادکست‌های رادیو مضمون _که برآمده از همکاری مشترک گروه پادکست‌های همیشه در میان و روزنامه فرهیختگان است_ را دنبال کرده باشید، می‌دانید که در پادکست اخیر  از محمدرضا پهلوی گفته‌ایم این کتاب نسخه‌ی نوشتاری پادکست رادیو مضمون است.
«از نظر داخلی ما اکنون دست در کار یکی از بزرگ‌ترین آزمایش‌های اجتماعی و اقتصادی دنیای امروز هستیم. آزمایشی که می‌باید جامعه ما را در مدتی کوتاه به صورت یکی از پیشرفته‌ترین و مرفه‌ترین جوامع جهان درآورد.» این جملات محمدرضا پهلوی نوروز ۱۳۵۵ و در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» منتشر شد.
شاه قبل از اینکه ناچار بشه قوام رو سرکار بیاره، می‌خواست کسی رو انتخاب کنه که به طیف جبهه ملی نزدیک باشه ، یعنی نمی‌خواست یهو علیه دولتی تا اون حد پرطرفدار، براندازی کنه، اما هیچ‌کس قبول نمی‌کرد که انگ خیانت به نخست‌وزیر ملی شدن نفت رو به جون بخره. شاه حتی با اینکه ظاهرا خودش قوام رو سر کار آورد، خیلی باهاش همدل نبود و اگرچه وقتی حکم نخست‌وزیری رو بهش می‌داد، دوباره جناب اشرف خطابش کرد، انگار با راه دادن مجدد قوام به گردونه قدرت، خودشو تحقیر کرده بود. شاه دلش با تصمیم مشورتی نبود و کم‌کم حس کرد این کارش که قوام رو جایگزین مصدق کرد، تصمیم خواهر و مادرش و یه‌سری از رجال و درباری‌ها بوده نه خودش. برای همینم بود که خیلی از رفتارهای بعدیش با این تصمیم تناقض داشت و آخرسر معجون تمام این تناقض‌ها بزرگترین غائله خیابونی ایران تا اون روز رو رقم زد...نویسنده: میلادجلیل‌زاده
 طراحان براندازی که از آغاز انقلاب چندین بار راهبرد سخت را در پیش گرفته و یک جنگ جهانی ۸‌ساله را به کشور تحمیل کردند با شکست این راهبرد به ناگزیر مسیر دیگری برای اقدام علیه ایران گشودند.
بی‌سری و هرج‌ومرج گزاره‌ای است که از زمان آغاز کنش‌های براندازانه چندماه اخیر تاکنون بیش از هر عنوان دیگری به هویت گروه‌های اپوزیسیون قابل‌اطلاق است. این بی‌سری باعث شده بود هریک از گروه‌های برانداز به سبک خود برای تکه‌پاره کردن ایران به تکاپو بیفتند.
1 2
یادداشت