سیدجواد طباطبایی
برای‌ اینکه ایده طباطبایی را نقد کنیم باید نسبت او با مساله ایران را از چهارچوبی ویژه نگاه کنیم. اگر ما در سفری تاریخی به سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۹ بازگردیم و به ایده‌های محمدعلی فروغی توجه کنیم -که به نوعی نزدیکی بین او و طباطبایی در فراروایت آنها از ایران دیده می‌شود- چند مساله نمایان می‌شود، فروغی در روز افتتاح موزه یک سخنرانی دارد و درباره چرایی و چیستی موزه حرف می‌زند، او موزه را تاریخی درنظر دارد که اگر به‌درستی نشان داده شود.
درباره ایده طباطبایی با محمدرضا قائمی‌نیک، عضو هیات‌علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی به گفت‌وگو نشستیم که بخش اول آن را در ادامه می‌خوانید. 
از اواخر دهه ۸۰ بود که نام سیدجواد طباطبایی در فضای آکادمیک کشور و در دهه ۹۰ در فضای عمومی بیشتر شنیده شد، دکتر طباطبایی که استاد علوم سیاسی بود با دیگر اساتید هم دوره خودش تفاوتی اشکار داشت، وی معتقد بود ما باید به ایران فکر و ایران را مساله کنیم و به‌اصطلاح امر ملی را گفتمان جدی قلمداد کنیم. نکته اساسی که در بحث طباطبایی همیشه مغفول بوده، این است که ایران دقیقا کجاست؟
طباطبایی با همگن‌سازی نوعی از روایت‌ها سعی دارد ایران با صورتی جدید را از دل تاریخ استخراج کند که این تفکر با نقد‌های فراوانی از شکل تاریخ‌نگاری تا بحث‌های دیگری مثل فلسفه تاریخ همراه بوده است. به جهت اهمیت دیدگاه‌های او گفت‌وگویی بلیغ با علیرضا بلیغ، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ شکل دادیم که بخش نخست آن را در ادامه از نظر می‌گذرانید.
روز گــــــذشـــــته سیدجواد طباطبایی، نویسنده و پژوهشگر علوم سیاسی و عضو پیشین هیات‌علمی دانشگاه تهران، در ۷۷ سالگی در بیمارستانی در لس‌آنجلس درگذشت.
این مدرّس و پژوهشگر فلسفه، تاریخ و سیاست، که صاحب نشان نخل آکادمیک دولت فرانسه و مدال نقرۀ تحقیقات سیاسی دانشگاه کمبریج بود، علاوه بر تدریس در دانشگاه تهران، مدیریت گروه فلسفۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را نیز برعهده داشته است.
اتفاقات اخیر بهانه‌ای شد تا ضمن بررسی و تحلیل ابعاد و ریشه‌های وقوع این حوادث، به این پرسش مهم بازگردیم که چگونه می‌توان جامعه ایران را تحلیل کرد؟ عموما در تحلیل جامعه ایران بر یک بعد هویتی تمرکز می‌شود و تحلیل‌ها اغلب جامعه ایران را به یک‌منظر و شأن تقلیل می‌دهند.
سیدجواد طباطبایی چندی‌پیش در یک سخنرانی در دانشگاه ارواین تلاش کرد اثبات کند فکر مشروطه، «فهمی ایرانی از نظام سیاسی انگلستان است».
کاری که مرحوم فیرحی انجام می‌دادند هم نوعی خوانش مدرن از نصوص سنت فکری ما بود. من چون در جای دیگری به‌تفصیل در مورد جدال فکری دکتر طباطبایی و مرحوم دکتر فیرحی گفته‌ام، ذکر مجدد آن ضرورتی ندارد، تنها می‌توان گفت کاری که فیرحی می‌خواست بکند، مستلزم حفظ اصالت نصوص نبود؛ به همان ترتیبی که طباطبایی هم در خوانش اندیشه ایرانشهری همین کار را می‌کند.
اگرچه نمی‌توان نگاه فوکو به باستان‌شناسی دانش را چیزی جدای از روش‌شناسی او دانست که ذیل مفهوم دیسکورس (به‌قول طباطبایی نظام گفتاری که عوام آن را گفتمان می‌خوانند! البته این ترجمه دکتر حسین بشیریه از دیسکورس بود که به‌طور خاص در ترجمه‌اش از کتاب دریفوس دیده می‌شود) است، اما استفاده طباطبایی از فوکو، تنها محدود به شرح او از شرایط امکان دانش نوآیین در علوم انسانی است و از این فراتر نمی‌رود.
تجدد عنوان یک تجربه خاص در غرب است. ما در برخی شئون وضع‌مان خوب است، مثلا از منظر اندیشه‌ورزی در میان کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی وضع خوبی داریم ولی به لحاظ توسعه و پیشرفت مادی نسبت به برخی کشورهای منطقه عقب هستیم و در این تردیدی نیست.
ما در حوزه‌ موضوعات و نظریه‌های جامعه‌شناسی، رویکردهای پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی داریم. رویکردهای پراگماتیستی و پساپراگماتیستی داریم. پسایی‌ها عمدتا متعلق به بعد از دهه‌ ۶۰ میلادی هستند. بحث چرخش زبانی و چرخش فرهنگی و مسائلی از این دست پیش آمد. اما ایده‌های آقای طباطبایی هنوز به لحاظ تاریخ اندیشه در عصر پیش از چرخش زبانی و فرهنگی است.
رویکرد کلان طباطبایی در خوانش انتقادی از تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تابع همان خوانش استانداردی است که مورخان اندیشه از رنسانس تا روشنگری ذکر کرده‌اند.
در اواخر سال ۵۶ که مقدمات انقلاب اسلامی فراهم می‌آمد، در جریان یک سلسله سخنرانی دربارۀ «حکومت اسلامی»، بنی‌صدر را از نزدیک دیدم و به سخنان او گوش دادم. وجه اقتصادی سخنان او بویژه جالب توجه بود. گمان نمی‌کنم تا آن زمان در پاریس کسی یاوه‌تر از آن دربارۀ اقتصاد سخن گفته بوده است.
برای مطالعه متن طباطبایی و ارجاعات آن، به بررسی اساسی‌ترین نقدهای طباطبایی به داوری‌اردکانی خواهیم پرداخت و سعی خواهیم کرد در جریان بحث و از لابه‌لای سخن طباطبایی، به باطن و «غرض مقدم» سخن او نیز پی‌بریم.
1 2
یادداشت