سالروز فرار محمدرضا شاه پهلوی
محمدرضا پهلوی ۴۳ سال پیش مثل امروز از ایران فرار کرد، او نماد دیکتاتوری، فساد و در اختیار قرار دادن کشور به بیگانه بود.
رضاخان پهلوی که با کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ به قدرت رسید و با حمایت انگلستان سلسله پهلوی را بر سر کار آورد، به‌دست همین دولت خارجی کنار رفت و فرزندش به‌عنوان پادشاه جدید ایران منصوب شد. مردم ایران که چندین قرن است با دین اسلام و مذهب تشیع و آیین و فرهنگ اسلامی آشنا شده و به آن گرویده بودند و اساسا فرهنگ ایرانی با فرهنگ اسلامی آمیخته شده بود و قابل‌تفکیک از یکدیگر نبودند، به‌عنوان عاملان و حاملان ارزش‌هایی که اساس مشروعیت پهلوی را زیر سوال می‌بردند، دغدغه اصلی رژیم حاکم شده بودند.
رسانه‌های طرفدار حکومت پهلوی در تلاشند تا اوضاع زندگی مرفهینِ ثروتمندِ شمالِ تهران‌نشین را زندگی عادی تمام مردم ایران در دوران پهلوی نشان دهند. این امر مثل این است که بخواهیم زندگی امروزی مردم را به تمام نقاط تهران و ایران تعمیم دهیم.
محمدرضا که پایه‌گذاری حکومت خاندانش با کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ محقق شده و با کودتای انگلیسی- آمریکایی ۱۳۳۲ تثبیت ‌شده بود، امید داشت صندلی سلطنتش با کودتای آمریکایی ۱۳۵۷ دوباره از دست ملت جان سالم به در برد.
رژیم پهلوی در ابتدا سعی کرد یک طبقه متوسط فربه خلق کند تا مانند مباشرانی که اربابان در مقابل رعیت می‌گماشتند عمل کنند. ولی از آنجا ‌که سلطنت موروثی یک نظام ظالمانه است نارضایتی در همین طبقات شکل گرفت، چنانچه ارتشی که مهم‌ترین رکن رژیم بود به‌سرعت به صف انقلاب پیوست.
بعد دیگر جنایت پهلوی در زندان‌ها اتفاق می‌افتاد. مبارزانی که زیر شکنجه‌ها کشته می‌شدند و جنازه‌های آنها مخفیانه دفن می‌شد و آمار درستی هیچ‌وقت از آن بیرون نیامد.
رضاخان برای حفظ قدرت خود، دوست و دشمن را از صحنه خارج کرد تا تهدیدی برای قدرت او وجود نداشته باشد؛ احساس خطری که محمدرضا پهلوی هم نسبت به فرزندش پیدا کرده بود.
وجود سازمان‌ها و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در هر کشوری امری لازم و ضروری به نظر می‌رسد که عدم وجودشان، هرج‌ومرج ‌آفرین است؛ اما شاه با سیاست‌هایش، ساواک را فراتر از یک سازمان امنیتی تعریف کرده و از این سازمان غولی با هزار شاخ و دم ساخته بود تا چون زندانبانی بتواند ایران را کنترل کند.
با توجه به اینکه قرارداد ۱۹۱۹ در ایران موفق نشد و اداره امور ایران به حکومت هند بریتانیا که در دست جریان صهیونیستی بود سپرده شد، برنامه وقوع کودتا در ایران در دستورکار قرار گرفت و عوامل مختلف جاسوسی انگلستان از جمله اردشیر جی مأمور شدند تا عامل اصلی اجرای این واقعه در ایران را پیدا کنند. نتیجه تحقیقات از طرق مختلف به یک‌نفر می‌رسید، رضاخان؛ قزاقی که مدتی پیش در قزاقخانه علیه مافوق خود کودتا کرده بود.
برخلاف روزهای اول اعتراض‌ها در سال ۴۲، این‌بار دیگر تظاهرات‌ها محدود به یک قشر خاص نمی‌شد؛ در روزهای منتهی به بهمن ۵۷، مارکسیست بی‌خدا پشت‌سر روحانی خداباور در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و خواسته‌ای مشابه او داشت: براندازی رژیم پهلوی.
در تاریخ ایران مخصوصا در قرن‌های اخیر، سلسله‌های پادشاهی اتصال به اقوام مخصوصا عشایر ایران داشتند. اقوامی که گاهی به نیت به قدرت رسیدن و گاهی دفاع از تمامیت‌ارضی ایران قیام می‌کردند و انتقال قدرت از سلسله‌ای به سلسله دیگر را رقم می‌زدند. این فرآیند از آنجا که متصل به یک بدنه مردمی بود، خود را بی‌نیاز از وابستگی کامل به نیروهای خارجی می‌دید و از این‌رو به‌طور صددرصدی تضمین‌کننده منافع استعمارگران نبود.
تاریخ از سال ۱۳۲۰ -که رضاشاه پهلوی توسط متفقین تبعید و از کشور خارج شد و پسرش محمدرضاشاه به سلطنت رسید تا سال ۱۳۵۷ که با رفتن محمدرضاشاه نظام سلطنتی در ایران برای همیشه سرنگون شد- سه فرار از محمدرضا را ثبت کرده است.
رفتار خاندان پهلوی با پادشاهان قبل بسیار متفاوت بوده است. شاهان قبلی ایران خود را ریشه‌دار در تاریخ و ملت ایران می‌دیدند و برای همین ثروت‌شان را به‌صورت جواهرات درآورده و بر حجم جواهرات سلطنتی می‌افزودند اما پهلوی‌ها انگار از ابتدا هم می‌دانستند پایان کار هیچ‌کدام‌شان در ایران نیست و اتصالی به ایران ندارند.
در جامعه‌ ایران تحت حاکمیت پهلوی دوم، شاهد این هستیم که امور کشور به‌طور کامل در دست خاندان پهلوی است. این خاندان وابسته به دربار، خود به چند طبقه تقسیم می‌شوند. یک طبقه از خاندان دربار، خاندان سلطنتی هستند. چیزی حدود ۶۰ نفر هستند که درواقع هم جزء دربار هستند و هم به خاندان پهلوی وابستگی نَسَبی دارند.
محمدرضا پهلوی خود را اساسا مالک تمام ایران می‌دانست. وقتی سند کاخ رامسر و کاخ نیاوران را به نام محمدرضا پهلوی زدند و آن را به او تحویل دادند، او سندها را پرت می‌کند و می‌گوید من نیازی به اینها ندارم، کل ایران مال من است.
1 2
یادداشت