استاد حکیمی
به‌طورکلی دو جریان فکری در زمینه نسبت دین با علم و عرفان وجود دارد که صرف‌نظر از سابقه تاریخی نزاع این دو طرز فکر باید به تعین معاصر این دو جریان اشاره‌ای داشت تا راحت‌تر بتوان به تخالف جهت فکری مرحوم استاد حکیمی با علامه حسن‌زاده پی برد. دو جریان و طرز فکر که هرکدام پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند به پرسش از روش شناخت آموزه‌های اسلام و بهره‌برداری از منابع وحیانی و روایی؛ یکی نگرش اتحادی که مرحوم حسن‌زاده‌آملی به این جریان تعلق داشت و دیگری نگرش تفکیکی که نماینده معاصر آن مرحوم استاد حکیمی بود.
اینکه چه فعل‌وانفعالات فکری یا قبض و بسط فکری در مرحوم آقامیرزامهدی اتفاق می‌افتد که از استاد خودش -که پایبند به فلسفه بوده و حتی فلسفه را در ساحت اصول فقه استفاده کرد- عدول می‌کند، جای بسی تامل دارد. البته منظور این نیست که اصول فقه، فلسفی شود، بلکه به این معنی است که بهره‌گیری از فلسفه می‌تواند در روش اجتهادی و استنباطی فقیه مخصوصا در اجتهاد مبتنی بر فقه جواهری -با درنظر گرفتن دو عنصر زمان و مکان- کمک‌کننده باشد.
مکتب تفکیک به این معنا نیست که ما باید به‌طورکلی دور فلسفه یا عرفان را خط بکشیم و صرفا به دین بپردازیم، بلکه اصل ادعا بر این استوار است که این سه طریق هر یک روش خاص خود و زبان خاص خود و موضوع خاص خود را دارند و نحوه بررسی موضوع در اینها –حتی در آنجا که موضوع مشترک هم هست- متفاوت است، لذا صحیح و عقلانی این است که ما اگر بخواهیم بر اساس روش علمی پیش برویم نباید این سه را با هم خلط کنیم؛ این در مقام تعریف مکتب تفکیک است.
ما در روایات داریم که در جایی که یک مومنی محتاج است باید آنقدر به او کمک کرد که نیاز او برطرف شود. این‌طور نیست که ما یک نصابی را تعیین کنیم و مثلا ۵ یا ۱۰ درصد مال خود را به نیازمندان بدهیم و زکات از گردن ما ساقط باشد. طبق روایات، فرد غنی باید آنقدر زکات دهد که مستمندان بی‌نیاز شوند. در روایات هست که خداوند روزی فقرا را در اموال ثروتمندان قرار داده است. لذا خدا ظلمی در حق کسی نکرده است.
یادداشت