حسین سیستانی، معلم و دانشجوی حکمرانی: به رسم هرساله که در موعد بهار و بارش باران شاهد جریان یافتن رودخانههای فصلی هستیم در فرآیند تغییر دولتها نیز شاهد پرآهنگ شدن موضوع وزیر مطلوب هستیم. از فردای معرفی و انتخاب وزیر دوباره سر در لاک فرو میبریم و منتظر هنگامه بعدی خواهیم ماند. کنشی سراسر انفعالی، هیجانزده و عمدتا بیاثر که به عادت تکراری فضای نخبگانی و سیاسی بدل شده است. همگان نیک میدانیم برآیند نظام آموزشی ما در دو دهه اخیر از نمرات آزمونهای داخلی و خارجی تا چالشهای هویتی، فرهنگی و اجتماعی با همه تلاشها و هزینهها، متاسفانه سیر نزولی داشته است. اگر وزرای پیشنهادی که از مجلس رای اعتماد نگرفتند را به فهرست بلندبالای وزرا و سرپرستان وزارت آموزشوپرورش در دو دهه اخیر اضافه کنیم با دو جین آدمهایی مواجه خواهیم بود که بهرغم همه تفاوتهای ظاهری، یک ویژگی مشترک دارند و آن هم عدم توفیق است. عجیب آن است که بهرغم این رفتوآمدهای پرشمار و البته کماثر اما همچنان در موعد انتخاب وزیر جدید باز هم همه چالشها پیرامون افراد است تا فرآیندها و کمتر کسی در باب چرایی و ریشهیابی این معضل قدیمی قلم میزند و میاندیشد. آنطور که پیش میرویم سالبهسال پروسه انتخاب وزیر سختتر و پیچیدهتر میشود و برای قطع این مسیر باید تدبیر تازهای کرد. شاید امروز جبران مسیر و سازوکار رشد درون ساختاری تا بالاترین رکن وزارتخانه سالهای گذشته ناممکن باشد اما برای ساختن وزرای فردا همین امروز را باید غنیمت شمرد. به هرحال وضعیت نامطلوب امروز ما نتیجه غفلتهای انباشتشده گذشته است و تغییر یکباره این فرهنگ سیاسی و صنفی از امورات ناشدنی است. اما فردا چه؟ فیالمثل قرار است هشت سال یا 16 سال بعد هم شاهد همین کلیگوییهای به کلیشه بدلشده البته بیتاثیر باشیم؟ بهگمانم آنچه امروز بر ترسیم ویژگیهای وزیر مطلوب مقدمتر است، اجماع بر بازسازی فرآیندها و سازوکارهای مطلوب تربیت و انتخاب وزیر برای آینده است. این روزها کلیشههای همیشگی مدیر و مجرب بودن، داشتن دانش تخصصی دانشگاهی، طعم کلاس درس چشیدن، سرمایه اجتماعی در فضای سیاسی داشتن و امثالهم درباره وزیر را از زبان کارشناسان این حوزه بسیار میشنویم. دغدغههای محترمی که معمولا در راهروهای تاریکخانه لابیهای سیاسیکاری از پیش نمیبرند اما در میان همه این همهمهها درباره چیستی ویژگیهای وزیر مطلوب آنچه همیشه مغفول مانده، پرسش از چگونگی فرآیند مطلوب تربیت وزیر است. چهبسا اگر سازوکارها و روندها مبتنیبر ارزشهای بنیادین عقلی و دینی چون مشارکت و جمهوریت، شفافیت و صداقت و... بنیان گذاشته و گذارده شوند آن وقت خروجی این فرآیندهای مطلوب بهجای چالش تأسفبار انتخاب بین بد و بدترها به دغدغه شیرین انتخاب بین خوب و خوبترها بدل خواهد شد. در چنین وضعیتی بازی باخت، باخت و باخت برای سهگانه نظام اسلامی، نهاد آموزشوپرورش و جامعه بزرگ ذینفعانش به یک بازی برد، برد و برد تغییر ماهیت خواهد داد. آنچه در این میان اما این رویای ممکن شیرین را در کامها تلخ میکند فقدان تاکید بر ضرورت همین بازاندیشیها و بازسازیهای ساختاری است. با چند پرسش ساده با پاسخهایی که برای همگان بدیهی است، میتوان برهنگی پادشاه فرآیندها و سازوکارهای مدیریت بهینه منابع انسانی در آموزشوپرورش را به رخ کشید. مادامیکه روندهای جاری همچنان پابرجا بمانند، اساسا امکان رسیدن به یک گزینه متخصص، متعهد، کارنامهدار، با برنامه، مقبول اکثریت ذینفعمان و دارای تیم هماهنگ نخواهد بود. زیرا ظهور چنین شخصیتهایی به معنی پایان منفعتهای اقلیتی است که همه دستاوردهایشان محصول همین ساختارهای غیرشفاف، غیردموکراتیک، غیرپاسخگو و غیرعلمی است. برای مثال دانشمند و فاضل بودن وزیر 8 سال یا 16 سال بعد با مسیر 70خان ادامه تحصیل معلمان جوان چگونه قابل جمع است؟ مگر نه آنکه در غیاب یک سازوکار منطقی، شفاف و صدالبته فرصت برابر برای رقابت، همچنان فرهنگ سازمانی سفارشمحور و دلبخواهی امکان ادامه تحصیل را به نابرابرترین و غیرشفافترین وجه ممکن بازتوزیع میکند؟ یا اگر مدیر و مجرب بودن و شناخت جامعی از مسائل صف و ستاد داشتن از شرایط غیرقابل انکار یک وزیر مطلوب است، آیا سازوکاری منطقی طراحی شده است تا معلمان توانمند و مستعد بتوانند سلسله مراتب اداری را بهصورت پلهپله و غیرآسانسوری و مبتنیبر شایستگی طی کنند؟ یا همچنان تنها مسیر عمده پیش روی رشد در ساختار اداری، سوار شدن بر اتوبوس جناحها و شخصیتهای سیاسی و طی کردن مسیر چندساله در چند روز است؟ و همچنان مسئولیتها یکی پس از دیگری بیسنجش و ارزیابی میزان موفقیت یا عدم موفقیت بهصورت خودکار برای برخی رزومه اجرایی میشود؟ یا اگر از ضرورت ایفای نقش و مشارکت ذینفعان مهمی چون جامعه اولیای دانشآموزان و معلمان صحبت به میان میآوریم چرا درباره لوازم ابتدایی و چگونگی تحقق آن یعنی تقویت انجمنها و اتحادیههای مستقل در عمل اثری نمیبینیم. به همین صورت میتوان در برابر همه مولفههای وزیر مطلوب - که بهصورت مقطعی در ایام انتخاب وزرا بسیار پربسامد میشود - میتوان با افزون چگونگی مسیر تحقق آن، به طرح چنین پرسشهای پرداخت. القصه آن که اگر میخواهیم بساط شوراهای که بهیکباره چون قارچ بهاری سبز میشوند وزیر میتراشند جمع شود یا تاریکخانه مافیاهای همیشگی برچیده شود یا رویکرد سلبیمان اندرمیان گزینههای حداقلی به رویکرد ایجابی در بین گزینههای حداکثری بدل شود یا به جای مواجهه با لابیگران سیاسی آسانسورنورد با متخصصان متعهد و کارنامهدار برسیم؛ هیچ راه دیگری جز اصلاح فوری فرآیندها و سازوکارهای مدیریت بهینه منابع انسانی منطبق با اصول بدیهی عقلانی و فرمایشات مکرر دینی نداریم. شاید این مسیر در آغاز بسیار ناهموار و سخت در نظر آید لکن هر کار بزرگی نیازمند ارادهها و همتهای بزرگ است. چه خوش گفتند استاد سبزواری عزیز که «پروا مکن بشتاب همت چارهساز است.»