مصطفی غنیزاده، پژوهشگر سیاسی: با حضور پزشکیان روی صندلی ریاستجمهوری، اصولگرایان دوباره در جایگاه منتقدان قوه مجریه خواهند نشست. حضور سه ساله در قوه مجریه باید به آنها آموخته باشد که نقد سیاسی، نه به نفع منتقدان است و نه به نفع کشور یا نظام؛ نوعی از نقد که در دهه گذشته بارها علیه دولت روحانی به کار بسته شد و نتیجه آن، دور شدن کشور از بحث درباره «منافع ملی» و حرکت به سمت بحث بر سر «منافع حزبی» بود. متاسفانه اصلاحطلبان هم در سه سال گذشته، همان مسیر رقبا در دهه 90 را پیمودند و نقد سیاسی دولت شهید رئیسی را سرلوحه مباحث خود قرار دادند، تا جایی که «نهار خوردی» را وایرال کرده و عکس نماز شب رئیسجمهور را تمسخر میکردند.
مهمترین ایراد این شکل و شیوه از نقد، ذبح شدن هرگونه بحث عقلانی و گفتوگوی کارشناسی برای رسیدن به منافع ملی بود. افراطیون هر طرف برای نشان دادن «بد بودن شخصیت طرف مقابل» هر اقدام او را تقبیح میکردند و به دنبال «سوتی» از عملکرد او بودند تا تمسخرش کنند. به جای بحث درباره محتوا و بنیان یک سخنرانی، به لغزش زبانی و بیانی آویزان میشدند تا رقیب را «ناتوان و بیعرضه» تصویرسازی کنند. خروجی دولت رقیب حتی اگر مثبت و قابل تقدیر بود، برای آنها اهمیتی نداشت بلکه باید از گوشهای از آن دستاورد، ایرادی پیدا میشد تا با بزرگنمایی همان ایراد هرچند کوچک، کل موضوع تخطئه شود و دولت و شخصیت رقیب تضعیف گردد. نقد سیاسی به قطبیت جامعه هم میافزود و هرگونه مصالحه اجتماعی را تضعیف میکرد. کار نداریم برخی فعالان توییتری، با اضافه کردن دروغ و تهمت عملا اختلافافکنی نیز میکردند. در چنین تصویری از امر سیاسی، هر فرد در کنار یک شخصیت میایستد و دیگر شخصیتها به مثابه دشمن فرض میشوند. عصبیتی که ابنخلدون درباره جامعه بدوی توضیح داده را در اینجا هم میتوان دید؛ چراکه شخصیت انتخاب شده به مثابه رئیس قبیله هرکاری کرد، خوب است و شخصیت سیاسی رقیب هر کاری کرد، بد است.
فرسایش هرچه بیشتر سرمایه اجتماعی یکی دیگر از آثار مهم این نوع از نقد است. جایی که هیچ طرف و شخصیت سیاسی در اذهان و افکار عمومی دارای دستاورد نیست و اتفاقا انواع تهمت و دروغ و شبهه پیرامون او و جریان سیاسیاش وجود دارد. در چنین وضعیتی، اعتماد اجتماعی اساسا امکان ظهور نخواهد داشت. همچنین عقلانیت نیز در ورطه تعصب سیاسی، تضعیف میشود. هیچ طرفی به صورت معقول و نخبگانی، به مسائل نمیپردازد و امر کارشناسی را در اولویت قرار نمیدهد، بلکه پوستهای از کارشناسان سطحی به وجود میآید که حرف قطبیت سیاسی خود را میزنند. یعنی نخبگی هم سیاسی شده و امر علمی، خود را به سیاست میفروشد تا منویات سیاسی همان را با ظاهر علمی و کارشناسی، به مردم بدهد. بهویژه آنکه همه میدانیم در بین اصولگرایان طیفهای مختلفی وجود دارد. گروهی که عموما به رفتارهای افراطی شناخته میشوند، اتفاقا به همین نقد سیاسی مشهور هستند و در آن هم روش افراطی خود را تا انتها به کار میبندند. اساسا نقد سیاسی به واقعیت افراطگرایی نزدیکتر هم هست؛ چراکه عقلانیت در آن تضعیف شده و هویت سیاسی جای هر چیز دیگری را گرفته است. این گروه احتمالا به هسته اصلی بحث ما هیچ زمان گوش نخواهند داد؛ چراکه برایشان منفعت شخصی بالاتر از هر چیز دیگری است.
اما راه جایگزین چیست؟ اگر نقد سیاسی نکنیم، چه راهی برای نشان دادن اشتباهات دولت مستقر وجود خواهد داشت؟ راه جایگزین «نقد فنی» است. یعنی با نگاهی مبتنیبر منافع ملی و انقلابی، اشتباهات اجرایی قوه مجریه مورد اشاره واقع شده و سپس برای آن راهحلی معقول پیشنهاد شود. به جای نقد شخصیت و دولت پزشکیان و اعضای هیات دولت او، باید عملکرد آنان مبتنیبر یک استدلال دارای شواهد را نقد کرد. همچنین اقدامات درست و صحیح او و دولتش را مورد بحث قرار داد و ضمن تحسین نکات مثبت، ایرادات آن را در صورت وجود، به نقد گذاشت. نقطه اصلی، عبور از نقد هویتی به سمت نقد علمی و عقلانی است. به جای خطکشی مرسوم مبتنیبر هویتهای اصولگرایی و اصلاحطلبی و...، نقدی مبتنیبر چهارچوبهای مرسوم علمی و کارشناسی در دستور کار باشد. بهویژه آنکه از لحاظ هویتی، شخصیت پزشکیان و کمک به او یکی از بخشهای اصلی بیانات رهبر معظم انقلاب در 10 روز گذشته بوده و نباید آن را به شکل سابق و بهویژه با سبک برخی ادمینهای ایتایی ادامه داد. البته نقد فنی در هر حوزه قواعد خودش را دارد. برای مثال در حوزه فرهنگی، نقد فنی حتما دارای ابعادی از موضوع هویت و چهارچوبهای باوری و ارزشی خواهد بود. اما مهم است فهم کنیم که منتقدان، اصل و هسته نقد خود را امر کارشناسی قرار میدهند یا امر سیاسی را بر هر چیزی اولویت میدهند. آیا در مواجهه با یک تصمیم کلان در دولت، به بخش فنی و لزوم آن توجه میکنند یا امر را سیاسی و برای «زدن» طرف مقابل میبینند. از یک اشتباه دولت، هیجانزده شده و آن را یک بهانه خوب برای تخریب و تضعیف میبینند یا از یک اشتباه عصبانی شده و به فکر منافع ملی میافتند که چگونه یک امکان، از دست رفته و مشکلی به مشکلات اضافه شده؟
دماسنج نقد فنی، همین اولویت امر منافع ملی و توجه به عقلانیت مبتنیبر کارشناسی واقعی و دور از سیاسیاندیشی است. در اینجا باید یادی کنیم از نقدهای غیرمنصفانه همین دوستان اصلاحطلب که امروز در کمیتههای انتخاب وزرا جای گرفتهاند و روزی شهید رئیسی را نه حتی «نقد سیاسی» که «تمسخر مجازی» میکردند. آن اشتباهات امروز پیش روی ماست. اشتباهاتی که دوقطبی جامعه را تقویت و هرگونه بحث عقلانی را متوقف میساخت. البته برخی دوستان اصولگرا هم فارغ از نوع نقد، هر نقدی از دولت شهید رئیسی را اشتباه میدانستند و با نگاه قبیلهگرایانه، عملا به دولت ایشان ضربه میزدند. وضعیت کشور نیازمند عبور از این تنگناهای سیاستزده است. اگر قرار باشد در چهار سال آینده هر اقدام سیاست خارجی دولت پزشکیان، غربزدگی؛ هرگونه اقدام فرهنگی، اباحهگری و وادادگی؛ هرگونه اقدام اقتصادی، نئولیبرالیسم و... خوانده شود، وضعیت چندان بهتر نخواهد بود. اینجا بازهم خطر نگاه افراطگرایانه به هر واقعیتی، وجود دارد. گروهی از اصولگرایان که خود و فقط خود را مدافعان انقلاب میدانند و هر کسی غیر از خود را بیرون از دایره انقلاب میاندازند، با برچسبهای شدید و غلیظ خود به سراغ هر اقدامی در دولت میآیند تا این جبههبندی هویتی را تکرار کنند.
حالا که رهبر معظم انقلاب بدون رودربایستی و لکنت، لزوم «باور داشتن» به این گزاره که «پیروزی او [پزشکیان] پیروزی همه ماست» را بیان داشتند، باید از اصولگرایان پرسید آیا به این راهبرد ولیفقیه معتقد هستید؟ که اگر هستید، باید با تمام وجود پزشکیان را به صورت فنی و کارشناسی و برای رسیدنش به پیروزی نقد کنید. و اگر نیستید و قصد دارید بازهم او را به صورت سیاسی و با کلیدواژههای سیاستزده و مصرفشده در دهه 90 نقد کنید، پس به چه اصولی پایبند هستید؟ در این میان مهم است که این برادران و خواهران، همین امر را بهعنوان یک شاخص برای تشخیص انقلابیون واقعی از مدعیان انقلابیگری هم قرار دهند. اینکه چه کسانی و چه جریانی، به جای سخن گفتن از نکات کارشناسی و استفاده از استدلال و عقلانیت، صرفا به بحثهای سیاسی و هویتی میپردازند و منافع ملی و انقلابی را برای تصویرسازی از خود و جریان مطبوعشان ذبح میکنند. اینجا میتوان افراط را از عقل تمیز داد. افراطگرایانی که اتفاقا در میان اصولگرایان وجود داشته و دارند -و حتی در بین دسته خود دست به تکفیر میزنند- با انواع نقد سیاسی به دنبال هویتسازی برای خود خواهند بود. به اسم انقلاب و دفاع از آرمانها، عملا دستور ولیفقیه را کنار گذاشته و کنشگری سیاسی خود را پیش میبرند تا در گردونه سیاسی کشور بمانند.
اینجا همان نقطه عبور از «نقار سیاسی» به منافع جمعی است. جایی که ستیزه و کدورت سیاسی به علت شکست در انتخابات، جای خود را به فهم این نکته میدهد که ما همه در یک کشتی نشستیم و حالا کسی که باید براساس راهبردهای نظام و رهبری این کشتی را در بخش اجرایی هدایت کند، پزشکیان است. سنگ زدن به او و نقد سیاسی علیه او، این کشتی را با مشکل مواجه میسازد و اهداف اعلامی رهبری درباره آن را از دسترس خارج میکند. به جای تقابل و نشستن روبهروی این کشتیبان، باید رو به دریای پرتلاطم روزگار نشست و خطرات نوع هدایت او را با صدای بلند به او یادآوری کرد. در مقابل، دولت پزشکیان هم وظیفه دارد از نقد فنی به صورت واقعی استقبال کند ولو آن را به دلایل کارشناسی قبول نداشته باشد. یعنی اگر نقد واقعا فنی به عملکردش صورت گرفت، مسموع بودن آن را اعلام کند و حتی آن را به بحث بگذارد و اگر ردیهای بر آن داشت، رسانهای کند. درمقابل برای هر نقد سیاسی، همین مسیر رد کلیت روش نقد فنی را درپیش بگیرد. در اینجا مهم است اطرافیان پزشکیان هم روش سابق خود در قطبیسازی سیاسی را کنار گذاشته و واقعا باتوجه به منافع ملی، از همحزبی خود دفاع کنند. آنچه نیاز دوطرف در این مسیر است، صداقت براساس منافع ملی است. والا آنچه در دهه 90 از یکطرف و در سه سال گذشته از طرف دیگر در جریان بود، بازهم تکرار میشود و در این میان ما هستیم و منابع بیشتری که هدر میرود.