سیدسعید لواسانی، استاد دانشگاه: ما از اهمیت تربیت هویتمحور سخن گفتیم، مقابل آن تربیت تودهوار است که مسیر و فرآیند آموزشوپرورش را به انحراف میکشاند و متاسفانه نظام آموزشوپرورش ما بر پایه آن شکل گرفته بود و پس از انقلاب اسلامی هم تحول اساسی در این نگاه سادهانگارانه صورت نگرفت. اما تربیت تودهوار، نوع تربیتی است که در جوامع غربی بهویژه آمریکا اعمال میشود و پایه آن فرهنگ تودهوار غربی است. جهان غرب با نگاه ابزاری به کودک به مثابه کسی که باید در ارزشهای غربی غرق شود، انسانها را تودههایی انسانی فرض میکند که باید در جهت اهداف مدرنیته ساخته شوند. این توجه به هویت است اما نه هویت انسانی، بلکه هویت غیرانسانیشده و شیءواره از انسان. و انسانها در این نظام صرفا باید دنبالهرو ساخته شوند، بنابراین متعلمان با استقلال اندیشه بار نمیآیند، بلکه باید تحت نظام سلطه باشند و اندیشه و عملشان همراه نظام سلطه باشد و این اقتضای جامعه مدرن و فرهنگ مدرن است که تودهوار است و تربیت را هم تودهوار میکند.
نظام تربیتی آمریکا به جز این مشکل، مشکل و مسأله دیگری هم دارد که در سالهای اخیر به نوعی به جهانهای دیگر هم رسوخ کرده است. بسیاری از کودکان و نوجوانان و جوانانی که در آن کشور بزرگ میشوند، (یا پدر و مادر یا جد آنان) مهاجر هستند و هیچ عرق و آشنایی با فرهنگ آمریکایی ندارند. گذشته از آن، آمریکا دارای تاریخ و فرهنگ سابقهداری نیست که بر پایه آن هویت آمریکایی شکل بگیرد. بنابراین بهترین نوع تربیت را در نظام تودهای خود، تربیت تودهوار دیده و توانستهاند در نظام تربیتی خود این مشکل را به فرصتی برای تربیت خاص آمریکایی تبدیل و تربیت تودهوار را نهادینه کنند و جامعه هدف خود یعنی دانشآموزان را به تودههایی فرمانبر نظام سلطه آمریکایی تبدیل کنند تا پیچومهرههای آن نظام شوند؛ بهگونهای که در خدمت اهداف استکباری آن باشند. مهمتر اینکه با کمک ابزار تبلیغاتی و نظام منسجم دانشگاهی و علمی خود و سلطه مرئی و نامرئی توانستهاند نظام نادرست تودهوار فرهنگی ـ سیاسی و تربیتی خود را به جهان به مثابه بهترین نظام سیاسی و فرهنگی و تربیتی قالب کنند. بنابراین مبنای تربیت مدرن، برخلاف تئوریهای متعدد، تربیت تودهوار است و این مبنا بدون توجه به پشتوانه آن به ایران هم آمد و نظام نوین فرهنگ و آموزشوپرورش را شکل داد. نظامی که کاملا با سنت هویتی ایرانی در تضاد بود و اگرچه این تضاد آشکار بود، با انقلاب اسلامی کاملا آشکار شد. متاسفانه تلاش مجدانه و همهجانبهنگری برای اصلاح این نظام انجام نشد و سادهانگارانه با آن برخورد شد. تلاش شد اما بزرگی تلاشها به اندازه بزرگی مساله نبود زیرا اصل مساله برای اکثر متولیان امور مکشوف نشد و مستور ماند. پس از 40 سال تلاش و آزمون و خطا بالاخره مشخص شد که نظام تربیت تودهوار، خلاف تربیت هویتی است که انقلاب اسلامی به دنبال آن است.
غربیان به فریب، جامعه خود را جامعه مدنی مینامند که در آن خرد شخصی و جمعی حاکم است اما فراموشی خود حقیقی و اصیل و بهتعبیری ازخودبیگانگی انسانها، موجب بروز رفتار تودهای به جای عمل و مشارکت فعالانه و عاقلانه شده و جامعهای تودهوار را شکل داده که افراد شبیه هم و همگی برخاست آنچیزی هستند که نظام استکبار میخواهد. نظام تربیتی ایران پیش از انقلاب مبتنیبر همین امر بود تا هم اسلام نفوذ خود را ازدست دهد و هم ارزشها و بنیادهای هویتی و اخلاقی جامعه فرو ریزد و هم روابط و پیوندههای عمیق عاطفی و خویشاوندی و همسایگی که در سنت ایرانی بسیار مستحکم است، سست شود و هم بنیان حریم خصوصی و به تبع آن خانواده نابود شود. از سوی دیگر از حیث سیاسی نیز بیتفاوت و منفعل باشند. انقلاب اسلامی این بساط را برچید و به اصلاح حضور مردم در خانواده و جامعه و سیاست پرداخت. هرچند در دهه نخست بهخوبی پیش رفتیم اما نظام تربیتی سبک پیشین خود را بازتولید کرد؛ زیرا نتوانستیم جایگزینی برای آن بیابیم. درنتیجه هم هویت ایرانی و من ایرانی را هدف تیرهای خود قرار داد، هم فضیلتهای عقلی و عملی (چون حجاب و فاصله در روابط دختران و پسران) را که ریشه در هویت ایرانی داشت، مورد هجمه قرار داد و هم فرهنگ ایرانی ـ اسلامی را به فرهنگ تودهوار تقلیل داد و از همه مهمتر بنیاد سیاسی انقلاب اسلامی که بر پایه مشارکت عمومی مردم، مشارکت و همکاری کارساز و فعالانه مردم برای تحقق و پیادهسازی اهداف اسلام و انقلاب اسلامی بود را به محاق برد. در جامعه تودهای، مردم آلتدست طبقه برگزیده هستند. این طبقه میتواند سیاستبازان باشند. چه در مصادر حکومتی باشند یا نباشند و اگر نبودند خود را فعال سیاسی و رسانهای جا بزنند. اما جهت مشترک آنان یک نقطه است: آنان سیاست و فعالیت را فقط مختص گروه خاص و برگزیده میدانند که خود باشند و اگر در مصادر باشند، خود را شریک بازی سیاست میدانند و اگر نباشند، قهر میکنند و مردم را به کناری میزنند و از همه اصول عقبنشینی میکنند و حتی قیافه برانداز به خود میگیرند. این جریان سیاستزده به مردم کاری ندارد و تنها به همراهان خود میاندیشد! اما خطر بیشتر آن است که جامعه تودهوار اسیر و منکوب نظام سرمایهداری و استکباری جهانی شود که راه نجات از آن بسیار سخت است.
متاسفانه نظام آموزشوپرورش ما به سوی فرهنگ تودهوار و تربیت تودهوار سوق پیدا کرد که آن نشان از بحران عمیقتری دارد که بیرون مدرسه است و ریشه را باید در فرهنگ و سیاست دید. شاید گروهی در ابتدای امر سادهاندیشانه تصور میکردند که با این نوع تربیت میتوانند تودهای منفعل و تابع بر ساحت سیاسی خود تربیت کنند که کاملا تابع سیاستهای آن هستند اما درحقیقت قدرت جهان تودهوار مدرن همه را با خود برد و چیزی از تبعیت باقی نگذاشت، بلکه بیتفاوتی را به مقابله و ستیز تبدیل کرد. این بحرانی دیگر در مسیر آموزشوپرورش است که باید برای آن فکری کرد. نقش فرهنگ اسلامی و خانواده اصیل ایرانی برای مقابله با این خطر بسیار پر رنگ است.
ادامه دارد...