هومن جعفری، خبرنگار: بر این باور نیستم که میشود یا بشود تصویر کاملی از پلیس ایرانی را در سینما یا سریالهای تلویزیونی به تصویر کشید. همچنین بر این باور نیستم که پلیسهای ایرانی که تا امروز روی پرده نقرهای یا جعبه جادو دیدهام، به من تصویری از پلیسهای واقعی داده باشند. دلیلش این است که در ایران برخلاف عمده کشورهای دیگر نمیتوان به تصویر قاب گرفته و ارزشگذاریشده پلیس دست زد. پلیس ایران در سینما همیشه تصویرش خوب بوده؛ چراکه عمده این تصاویر سفارشی هستند. شما در سینمای دنیا، همهتصویری از پلیس خواهید داشت. پلیس بد، پلیس خوب، پلیس فداکار، پلیس فاسد، پلیس نژادپرست، پلیس قاتل، پلیس سهلانگار، پلیس ماجراجو، پلیس سرکش و... .
در ایران ما فقط با پلیس فداکار و جان برکف طرفیم، پلیس دیگری نداریم. تصویر پلیس ما تصویر پلیس سفارشیشده یا بهاصطلاح کاستومایز شده است و طبیعتا در چنین شرایطی مخاطب این تصویر تکراری را شاید خیلی باور نکند، خاصه بعد از مقایسه این تصویر با نمونههای دیگر در سینما و سریالهای جهانی. اگر باور کنیم که مخاطب مدام مقایسه میکند، پس باید به این هم توجه کنیم که تصویر ایرانی و تصویر بینالمللی پلیس توسط مخاطب مقایسه میشود و در این مقایسه تصویر خارجی به دلیل تنوع بیشتر قابلقبولتر است.
بعد از انواع سریالهای تلویزیونی در دهههای 70 و 80، بهتدریج تصویر تکراری پلیس خستهکنندهتر شد و جایش را به تصویر پلیس امنیتی داد. سریالهای پلیسی جاسوسی یا حتی ضدجاسوسی، جای سریالهای پلیسی مرسوم را گرفتند. این بار همان ارزشهای قدیمی را در قالبی دیگر و میدانی دیگر میدیدیم. تصویر پلیس خستگیناپذیر اخلاقگرای مطابق با مقررات، جایش را به افسر امنیتی خستگیناپذیر اخلاق گرای مطابق با مقررات داد. نوعی تعویض چهره شهاب حسینی فیلم پلیس جوان با وحید رهبانی سریال گاندو. همان تصویر با دو دهه فاصله بیآنکه خیلی بشود بینشان تفاوتی گذاشت.
حالا در دهه نخست سده جدید، ژانر پلیسی در تلویزیون از همیشه کمرنگتر شده و تولیدات امنیتی و جاسوسی هم بیشتر مورد استقبال هستند و هم بیشتر بهعنوان نیاز جامعه حساب میشوند. انگار ساخت سریالهای پلیسی جدید اثرگذار کمتر در اولویت تلویزیون قرار میگیرد. شاید الان وقت ساختن سریالهایی مثل بازپرس در حوزه فساد اقتصادی است نه سریالهای پلیسی جنایی.
در عوض شبکه نمایش خانگی تمرکز بیشتری صرف ساختن سریالهای پلیسی کرده و طی سالهایی که شبکه نمایش خانگی فعالیت خود را آغاز کرده، دهها سریال ریز و درشت جنایی و پلیسی جدی یا طنز ساختهشده که هرکدام کوشیدهاند داستانی را روایت کنند. عدهای توانستهاند و عدهای نه. عدهای بسیار موفق بودهاند و عدهای بسیار ناموفق. این وسط میخواهم دو نمونه را برای مقایسه کنار هم قرار دهم؛ یکی پوست شیر و دومی خون سرد. عاشق اولیم و منتقد جدی دومی. چرا؟ با هم خواهیم خواند.
پوست شیر و خون سرد، دو قصه شبیه به هم دارند. در پوست شیر شما یک پلیس زبده دارید که باید پرونده جنایتی را حل کند و در خون سرد هم به همچنین. در هر دو سریال با قاتل زنجیرهای طرفید. در هر دو سریال با یک «ویجیلنتی» یا «قاتل مستقل و خودسر» طرف هستید که خودش نقش منفی نیست اما قصد قتل دارد. اگر شهاب حسینی و شهرام حقیقتدوست، پلیسهای خوب و کاربلد دو قصهاند، هادی حجازیفر و امیر آقایی هم ویجیلنتیهای قصه میشوند. هر دو با هم رابطه دارند، اگرچه شرایط رابطهشان با هم فرق داشته باشد. فرق جنس رابطه این دو با هم، فرق بین دو قصه و همچنین محصول نهایی را میسازد.
بعید میدانم کسی باشد که دو مجموعه را دیده باشد و رای به برتری خون سرد بدهد، همانطور که بعید میدانم کسی دو مجموعه را دیده باشد و بازی شهرام حقیقتدوست را به بازی شهاب حسینی ارجح بداند یا حتی در مقایسه بین حجازیفر و آقایی، رای به برتری آقایی بدهد.
فرق بین بازی این دو تیم بازیگری را داستان است که رقم میزند نه اجرا.
اجرای حقیقتدوست یا آقایی اجرای بدی نیست اما اگر جزئیات داستان پوست شیر به زوج شهاب حسینی و هادی حجازیفر اجازه میدهد چنان شاه نقشهایی را بازی کنند، در عوض سناریوی بیرمق و گافهای باورنکردنی و پیدرپی داستانی خون سرد، اجازه درخشش و به حد رساندن نقش را از آن دو میگیرد.
تصویر شهاب حسینی در سریال پوست شیر، احتمالا نزدیکترین تصویر به پلیسی ایرانی نیست اما احتمالا همدلانهترین تصویر ممکن است که خلق شده. پلیس ارشدی که خودش داغدار و زخم خورده است و میتواند از زخم خودش، انگیزهای بسازد که زخم دیگران را بهتر درک کند. یادی کنم از فیلم بسیار دوستداشتنی گناهکاران که در حدی که اجازه دادند کوشید تا تصویر یکسان و همیشگی پلیس را کمی جسورانهتر روایت کند.