پرسش این است که «جریانشناسی فکری» در سیر پیدایش و تحققش امری تفکربرانگیز است یا تفکرگریز و تفکرستیز؟ این امر دستکم طی چهار دهه اخیر در کشورمان در سخن جریانشناسان، مراتب تاریخی(1) مختلفی یافته: دستهبندی نظرات عالمان، دستهبندی عالمان بهمثابه نیروهای کنشگر، ملاحظه مصلحتسنجی و منفعتطلبی در کار علمی اقشار عالمان، ملاحظه تاثیرپذیری نظرات و صاحبنظران از محیط، توجه دادن به صاحبنظر بهجای نظر و… در همه این مراتب، نوعی از دستهبندی دانشمندان، اندیشمندان، آکادمیسینها و روشنفکران در قالب جریانها تحقق یافته است، مبتنیبر کشف گرایشها و پیوندهای فکری و گروهی میان آنان.
تا دهه ۵۰ برای دستهبندی شاعران از تعابیر «مکتب» و «سبک» ادبی استفاده میشد و برای اشاره به گرایشهای نوظهور، از تعبیر «گروه» و «شیوه» ادبی؛ اما اسماعیل خویی از تعبیر «جریان شعری» استفاده کرد (۲) و (۳) و ظهور گونههای جدید از شعر و فکر و دانش را محصول و معلول تغییر شرایط اقتصادی- اجتماعی دانست. این نظریه مارکسیستی، بستر و خاستگاه مناسبی برای زایش نگاه جریانشناسانه در ایران شد. بر همین قیاس شریعتی «تیپولوژی» فکری اجتماعی مسلمانان را حتی مسیری برای شناخت اسلام، معرفی و در دفاع از اسلام ابوذر به اسلام ابنسینا و حلاج تاخت(۴) و پس از انقلاب مجله «یاد»، خود را «مجله جریانشناسی» دانست.
همواره جریانشناسی، ملازم نحوی احساس نگرانی از شکلگیری جبهه یا گروهی از دانشمندان و اندیشمندان «خطرناک» بوده است. چنانکه در دهه 70 عباس ایزدپناه جریانشناسی ادبی را نوعی آفتشناسی و مبتنیبر ترجیح نقد شاعر بر نقد شعر دانست(۵) عبدالکریمسروش نسبت به نفوذ «جریان هایدگری» در حکومت اعلام خطر و مصطفی ملکیان در جزوه «جریانشناسی فرهنگی معاصر» از تعبیر «جریان دینی هایدگری» استفاده کرد. در مقابل اما بر همین منهج، برگزاری کلاس «جریانشناسی فکری» تبدیل به سرفصل ثابت برنامههای جنبش دانشجویی، مذهبی و انقلابی شد. در این مواجهه، دانشجو چندان فرصتی برای ورود به مسائل نظری نداشت و باید به دستهبندی صاحبنظران و تعیین نسبت با آنان اقدام کند. توجه به «جریانشناسی صاحبنظران» بهجای «تنقیح مسائل نظری» دانشجویان را به برگزیدن «بحث درباره پاسخها» بهجای «بحث درباره پرسشها» و ترجیح «بحث درباره صاحبنظران» بهجای «بحث درباره نظرات» میکشاند. استاد از دانشجو میخواست با اندیشمندان آشنا شده، به زمینههای محیطی شکلگیری نظراتشان توجه کند، روابط میان اینان را کشف و فهم کند، بتواند آنها و نظراتشان را دستهبندی کرده و احیانا از این دستهبندی، نتایجی بگیرد. چنین رفتارهایی اگر نگوییم «خود جریانشناسی»، دستکم از «آفات ملازم با جریانشناسی» بود. شاید نگاه جریانشناسانه به عالم سیاست و مناسبات منفعتجویانهاش وجهی داشته باشد اما ورود جریانشناسان سیاسی به عرصه فکر، دامان جریانشناسی فکری را بیش از پیش به سیاستزدگی آلود؛ قوچانی در کتابهایی مثل «یقهسفیدها» و «سه اسلام» سعی کرد جایی بین جامعهشناسی سیاسی و «اندیشه سیاسی»، یک جریانشناسی فکری دست و پا کند و علی دارابی کتابی نوشت که صراحتا در آن مرزی مابین جریانشناسی فکر و سیاست قائل نشد.
اصطلاح «جریانشناسی فکری» در دهه ۸۰ پربسامد شد و بسیاری از حوزویان به این جرگه وارد شدند: رسول جعفریان، عباس صالحی، حمیدرضا مظاهری و حسین سوزنچی. عبدالحسین خسروپناه سال 84 با کتابچه «جریانهای فکری ایران معاصر» جریان خردهفرهنگها و گروههای رپ و راک را نیز در کنار جریانهای فکری دستهبندی کرد. جریانشناسها معمولا معرفت یک اندیشمند را معلول محیط و جریان منسوبش میبینند و فردیت و استقلال نظر عالم را لحاظ نمیکنند اما استاد خسروپناه اگرچه معتقد به رئالیسم معرفتی بود، خواسته یا ناخواسته، تاثیرات محیط بر متفکر را مورد توجه قرار داده بود. فعل جریانشناسی همواره مبتنیبر نسبت استعلاطلبانه و غیریتانگار با سوژه تحقیق است بههمین دلیل بهندرت افراد و جریانهای مورد مطالعه، احکام جریانشناسان نسبت به خودشان را میپذیرند و نگاه آنان را همواره همراه با سوءتفاهم تلقی میکنند. آلودگی جریانشناسی به اغلاط تاریخی، داستانسرایی و سیاستزدگی میتواند یکی از علل این وضع باشد.
بیش از چهار دهه است که هنوز جریانشناسان به تشریح جریانها میپردازند اما تعریف قابل اتکا و منضبطی از جریان و جریانشناسی ارائه نشده است. پشت جلد کتاب «جریانشناسی فکری ایران معاصر» از معادل تیپولوژی استفاده شده اما در متن کتاب، نسبتش با تعریف مختار بیان نشده و سادهاندیشانه به لوازم ابداع تعریف توجه نشده است. طالقانی معتقد است که جریان بهمعنای متداول در ادبیات جریانشناسی، هیچ معادل یا مترادفی در زبان اصلی یا دیسیپلینهای دانشگاهی ندارد اما سعی میکند تعریفی برای آن وضع کند.(۶) مثلا به استفاده فرانکلین بومر از تعبیر current در عنوان کتابش اشاره کرده است در حالی که این اثر فقط حاوی گزیدهای از متون اثرگذار تاریخ فکر غربی است و حاوی هیچ تعریف یا جریانشناسی بهمعنای مصطلح ایرانیاش نیست. همچنین روشن نیست پسوند «شناسی» در «جریانشناسی» ترجمه چیست؟ چه اینکه اصطلاح currentology در علم فیزیک رایج است و پسوند «شناسی» یا Logy معمولا دیگر در مطالعات اجتماعی مورد استفاده قرار نمیگیرد. طالقانی(۷) تلاش میکند برای بقای جریانشناسی فرهنگی از تبارشناسی، دیرینهشناسی و پدیدارشناسی بهره جوید اما آیا بهتر نیست همین مطالعات را به کلی جایگزین جریانشناسی کنیم؟ چه اینکه جریانشناسی اساسا دچار تنافر کلی با هر نوع پدیدارشناسی است. جریانشناسی بررسی سرسری موضوعات و احاطه اجمالی به موضوعات کلان است، پدیدارشناسی نوعی مطالعه درازدامن پدیدار و برخاسته از همدلی با موضوع است و از جایی شروع میشود که فیلسوف احکام را معلق داشته و به خود اشیا رو میآورد تا بین آگاهی و متعلقات بیواسطه آن التفات حاصل شود. به نظر میرسد همواره تفکر یکی از جانکاهترین تجربیات بشری است اما جریانشناسی فکری، هنوز راهی برای گریز از تفکر اصیل.
1- رک: فاطمی، مهدی، پیدایش جریانشناسی فکری در ایران (۱۳۵۰-۱۳۵۰) با نگاهی به کتب و نشریات
2- خویی، اسماعیل، جدال با مدعی، تهران: سپهر، ۱۳۵۲. چاپ دوم، جاویدان، ۱۳۵۶، ص ۸۲
3- همو، از شعر گفتن، تهران: سپهر، ۱۳۶۲. ص ۸۱
4- شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۱۸
5- جریانشناسی ادبیات معاصر و سبک ادبیات انقلاب اسلامی، حضور، پاییز ۱۳۷۵، شماره ۱۶
6- طالقانی، علی. ترمینولوژی جریانشناسی فرهنگی. حوزه سال بیستم، ۱۱۹، شماره ۵
7- همان