دستهبندی و نامگذاری و شاخصهپژوهی افکار و اعتقادات و به تبع آن جریانها، امر جدیدی نیست. در عالم اسلام هم اشاعره با انتساب به ابوالحسن اشعری و معتزله با عبارت حسب بصری که گفت: «اعتزل عنا واصل» نامگذاری شدهاند. در دوره جدید نیز در تابلوی مدرسه آتن از رافائل، شاهد دستهبندی متفکران قدیم و جدید هستیم که در نسبت با آپولو و آتنا، افلاطون و ارسطو، جاگیر شدهاند. تواریخ فلسفه و تاریخ ادیان و هر نحو تاریخنویسی دیگری نیز مشتمل بر نحوی دستهبندی است. دستهبندی و شناخت اجمالی از جریانها فینفسه بد نیست اما عوارضی دارد که بعضی مطالب «اندیشهای» ویژهنامه حاضر، به برخی از این عوارض میپردازند. دو مطلب «جریانشناسی علیه تفکر» از مهدی فاطمی و «جریانشناسی چرا و چرا نه» از سیدمهدی ناظمیقرهباغ، وضعی انتقادی دارند. نقدهای ایشان میتواند بابی برای بررسی بیشتر «مساله جریانشناسی» باشد؛ نهتنها «جریانشناسی افکار» بلکه حتی جریانشناسی به وجه عام.
مطلب «جریانشناسی علیه تفکر» حاوی اشاراتی تاریخی و تبارشناختی از مفهوم جریانشناسی نیز هست و امید است که صورت مبسوط آن نیز(که توسط مولف محترم نگاشته شده ولی هنوز نشر نیافته) به زودی انتشار یابد.
اما «جریانشناسی چرا و چرا نه» در بررسی چرایی نیاز به «جریانشناسی» است و «راهحلی ممکن در کاستن از اشکالات آن» را پیشنهاد کرده است.
مطلب سوم توصیفی است از اثری، که میتوان آن را «صورت متکامل» و «بیرودربایستی» جریانشناسی نامید. حقیقت آن است که آثاری که در باب نسبت تجدد و دیانت تالیف شدهاند، عمدتا جنبه جریانشناختی دارند؛ هرچند در ظاهر اثری تحقیقی یا علمی بنمایند. دستهبندی مجموعهای از افراد و انتساب ایشان به جریانی مشخص (روشنفکر، هویتاندیش، دیناندیش، سنتگرا و...) که بعضا توسط خود افراد این جریانها صورت گرفته، ناظر به وجه جریانشناختی مضمر و مستتر در فکر ایشان است تا جایی که بعضی پژوهشگران، جریانشناسی را صراحتا مقدم بر فهم جریانها دانستهاند. این رویکرد به فهم و فکر، البته منحصر در جریانی خاص نیست و میتوان با شواهدی نشان داد که در میان اهل علم، شایع و غالب است؛ گرچه نشان دادن مستند و مستدل این ادعا، مطلبی مستقل میطلبد که جای آن در این مختصر خالی است. «بر کرانه دین و تجدد» توصیفی است از کتابی روشن و با موضعی مشخص که «نقطه عطف» جریانشناسی فکری و صورت تکاملیافته و صریح آن است که سعی نکرده در لفافههای تعارف و مجامله و «یکی به نعل، یکی به میخ» پنهان شود. از این رو باید به مولف آنجناب خسروپناه تبریک گفت و البته طبیعتا ایشانند که در باب عوارض و مشکلات این نحو جریانشناسی نیز مورد مطالبه قرار میگیرند و نه دیگرانی که رندانه از کنار این عنوان میلغزند تا هم منافع نگاه جریانشناختی را کسب کنند و هم پاسخگوی عوارض این نحوه ورود به بحث فکری نباشند. البته مطالب انتقادی فقط ناظر به بحث از کتاب ایشان نمیشود، گرچه اثری که برای معرفی در باب جریانشناسی فکری انتخاب شده، صرفا اثر ایشان است و نیز نباید این نحو انتقاد را با حملات گنگستری و یورشهای باندی به سبک مافیای ناپل و سیسیل یکی پنداشت. بحث از یک «مساله» و چارهجویی برای آن است. مطلب با عنوان «جریانشناسی ناچار، عوارض بسیار و راه نجات ناهموار» نیز سعی دارد ضمن اتخاذ رویکرد انتقادی به جریانشناسی، وضعی «نه این و نه آن» بگیرد، اما ارزیابی اینکه تا کجا توفیق «یافتن» و «نشان دادن» چنین وضعی را داشته، بر عهده خواننده خواهد بود.
«جریانشناسی»، مساله کماهمیتی نیست و با یک پرونده مشتمل بر چهار مطلب، تکلیف آن روشن نمیشود. جز با ورود صاحباننظر و گفتوگوی بیشتر راهی برای این منظور نمیشناسیم و امید آن داریم که بتوان بیشتر و دقیقتر آن را مورد بررسی و تامل قرار داد. بمنه و کرمه.