ایمان عظیمی، خبرنگار: نود و ششمین دوره از مراسم اسکار در سالن دالبیتیهتر شهر لسآنجلس برگزار شد و برندگانش را شناخت. این دوره هم از فاتحانی پرسروصدا و بازندگانی نامآشنا بیبهره نبود؛ یکطرف کریستوفر نولان و رفقایش حضور داشتند که بالاخره توانستند جوایز را دوره کرده و با لبی خندان به خانه ببرند و در طرف دیگر اسکورسیزی و دارودسته پیرانهسرش حضور داشتند که هیچچیز نصیبشان نشد. اسکار و جوایزش بهخودی خود نباید اهمیتی برای مخاطبان جدیتر یا بهقول معروف «سینهفیلها» داشته باشد و طبیعتا برای ما هم در ذات خود اعتباری ندارد اما چیزی که در این میان اهمیت پیدا میکند پیامی است که از جانب آکادمی علوم و هنرهای سینما به فیلمساز و مخاطب انتقال داده میشود. سینما اکنون بیش از هر زمان دیگری به سمت سهلالوصول شدن پیش میرود و اغلب برای جلب رضایت اعضای آکادمی و کسب جایزه در تلاشند تا فکری به حال نحوه بازنمایی پیام مد روزی که در دستور کار قرار گرفته است بکنند و جایزه را از دست رقیب خود قاپ بزنند. کافی است به فهرست برندگان و منتخبان دوره نود و ششم اسکار نگاهی بیندازیم تا تکلیفمان نسبت به بلبشویی که در حال تخریب ذات سینماست مشخص شود.
امسال نولان پس از سالها فیلم ساختن و جایزه نگرفتن در اسکار بالاخره توانست با جلب نظر اعضای آکادمی بهعنوان فاتحی بیچونوچرا نامش را در تاریخ این جشن سینمایی حک کند و دیگران را به تحسین از خود وادارد. اما سیاستهایی که منجر به میدانداری اوپنهایمر در اسکار امسال شد کاملا نسبت مخاطبان، منتقدان و حتی فیلمساران را با جریان اصلی سینما تاحدود زیادی مشخص میکند. در طرف دیگر ماجرا، اسکورسیزی همیشه مغضوب حضور داشت که علیرغم تحسینهای مکرر و گاه غلوشدهای که حواله فیلمش کردند بدون هیچ دستاوردی سالن را ترک کرد و به خانه رفت.
اما این نگرش از طرف اعضای آکادمی کاملا قابل فهم است. اوپنهایمر حرف روزی است که باید به تمام دنیا مخابره شود و قاتلان ماه گل فیلمی نیست که بتوان با آن مردم دیگر نقاط دنیا را تحمیق کرد. اما داستان این دو فیلم چیست؟ و میخواهند بیرون از صحنه آکادمی و فصل جوایز چه پیامی را به دیگری القا کنند؟
نولان با روایت مهمترین برش از زندگی جی. رابرت اوپنهایمر یعنی به سرانجام رساندن پروژه منهتن بهمنظور ساخت بمب اتمی پیام تاملبرانگیز و خطرناکی را به مخاطبانش در سراسر دنیا صادر میکند که به لطف جادوی عالمگیر سینما زوایایش آنطور که باید شناخته نمیشود و در میان خیل تبریکها و کفزدنها محو میگردد. آمریکا بهواسطه سینما تبعات استفاده از قدرت سختش برای حاکم شدن بر کل دنیا را نرمالیزه میکند و نولان با قهرمان ساختن از جنایتکاری همچون اوپنهایمر در این صحنهآرایی مهوع در قالب نقشی محوری فرو میرود تا از سیاستهای عصر جدید آکادمی برای تحویل گرفتن یا نگرفتن آثار پردهبرداری کند. در حقیقت این نولان است که به استفاده از بمب اتم قداست میبخشد و بر وجدان آمریکاییهای معذب و نگران مرهم میگذارد تا آنها عمل شنیع استفاده از بمب اتم برای مشخص شدن وضعیت جنگ دوم جهانی را امری کاملا عادی و مرسوم تلقی کنند. پیام دنیای آزاد این است که ما هیچ حد و حدودی برای حمله به مواضع کسانی که دشمن خطابشان میکنیم نداریم و اگر شرایط به این سمت پیش برود باز هم دست به چنین اقداماتی خواهیم زد؛ در همین رابطه نیز سینمای آمریکا وظیفه دارد واقعیت آینده را در ذهن مخاطبان هدفش جا بیندازد و گذشته را آنطور که علاقه دارد برساخته و روایت کند و در انتها به فیلمهایی که با پیروی از این منطق ساخته میشوند جایزه دهد. اما ساختاری که به نولان و اوپنهایمرش اسکار میدهد، اسکورسیزی را نادیده میگیرد، چون قرار نیست برای روایت کشتار گسترده سرخپوستها، بهعنوان صاحبان اصلی آمریکا چیزکی نصیبش شود.
اسکورسیزی هرچند با بازنمایی تقلیلگرایانه تاریخ، قلع و قمع شدن سرخپوستهای قبیله اوسیج را به گروهی مافیایی و خودسر نسبت میدهد و چشمانش را روی جنایات سازمانیافته سفیدها میبندد اما در نهایت با یک نگاه محافظهکارانه سعی کرده است تا حداقل بخشی از درد و رنجهای این گروه را به تصویر درآورد و هممسلکان سفیدپوستش را مجازات کند و خب طبیعتا این اتفاق مسالهای نیست که رضایت آکادمی را بههمراه بیاورد. البته باید این نکته را ذکر کرد که اسکورسیزی چندان موردعلاقه اسکار نیست و اگر قاتلان ماه گل را نیز به گونهای دیگر میساخت باز هم تضمین خاصی برای دریافت جایزهاش وجود نداشت، ولی اینکه نه خودش و نه دستاندرکاران فیلمش بدون هیچ دستاوردی دالبی تیهتر را ترک کنند تنها به بعد جدید سیاستهای اسکار در نحوه انتخاب برگزیدگانش بازمیگردد.
آکادمی درست در زمانی که صهیونیستها بدون وقفه غزه را میکوبند، دور سر جاناتان گلیزر و نولان میگردد و برای آنها بهخاطر پایبندیشان به نظم کنونی دنیای مدرن فرش قرمز پهن میکند و از کرده خویش هم بههیچعنوان سرافکنده نیست. البته برخی بیان میکنند که سینما با اعطای اسکار به نولان به اصل خویش بازگشته است اما اینگونه که آنها فکر میکنند نیست و اسکار و باقی جشنها و جشنوارههای سینمایی تنها جنبهای تازه از مواجهه خود با مسائل گوناگون را برایمان روشن کردهاند.