تاریخ : Mon 11 Mar 2024 - 01:00
کد خبر : 95904
سرویس خبری : نقد روز

نقدی بر ایده پایان دین در یک کتاب

سیدحسین امامی، خبرنگار اندیشه سیاسی:

نقدی بر ایده پایان دین در یک کتاب

کتاب «دین‌پژوهی و آینده دین» جدیدترین اثر قاسم پورحسن، عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی و زهرا حاجی شاه‌کرم به همت انتشارات صراط منتشر شد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر مباحث این کتاب.

سیدحسین امامی، خبرنگار اندیشه سیاسی: کتاب «دین‌پژوهی و آینده دین» جدیدترین اثر قاسم پورحسن، عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی و زهرا حاجی شاه‌کرم به همت انتشارات صراط منتشر شد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر مباحث این کتاب.
پایان دین، یک پندار است. دین پایان‌ناپذیر است. دین سرچشمه زندگی و معنا و دینداری، هم‌سخنی با خداست. با مرگ دین، همه ارزش‌ها فرومی‌ریزد و انسان بی‌سکونت خواهد شد. بحران در درون ساختار دین‌پژوهی‌ها بوده و ریشه در رنجوری رهیافت‌ها و نیز تلاطم‌های ادیان دارد. چرا ایده پایان دین رویکردها و نظریه‌های مطالعاتی، چنین سیطره‌ای پیدا کرده و منظر بازگشت دین و تداوم آن نوعی تلقی خوش‌بینانه و حتی ساده‌انگارانه قلمداد گردید؟ نویسندگان معتقدند به نظر می‌رسد فهم درون‌انگارانه (صرف ایمان شورمندانه) دین از همان کاستی برخوردار است که رویکرد برون‌انگارانه (روش افراطی علمی) با آن روبه‌رو است. مطالعه دین در محدوده و حصر جغرافیا و تاریخ و اندراج دین در دینداری به همان اندازه نحیف و بی‌بنیاد است که پژوهشی برکنار از شرایط و واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی و بدون اعتنا به نسبت دین با انسان، ناکارآمد می‌باشد. پرسش از سرشت و آینده دین، پرسشی ضروری، مناقشه‌بر‌انگیز و بنیادین است. ایده پایان و بازگشت دین دو رهیافتی هستند که بر مطالعات حوزه دین سایه افکنده است. گمان‌ها و حدس‌ها در دین‌پژوهی بر پژوهش و تبیین دقیق حضور و تداوم دین یا زوال و پایان آن پیشی گرفته است. تردیدی نیست که معنای دین دچار دگرگونی‌هایی اساسی و ژرف شده به‌نحوی که ایده پایان دین به رویکردی مسلط در مطالعات دین تبدیل شده است. گرچه گسترش علم و ظهور مدرنیته و عقلانیت، تاثیری بنیادین در چرخش متفکران به سوی ایده پایان دین داشته است، پژوهشگران در اثر حاضر نشان دادند که ناکارآمدی ادیان و نزاع‌های درونی‌شان و ظهور جریان‌های ایدئولوژیک و رادیکال و عدم اعتنا به انسان و نیز ناکامیابی آنها در شکل دادن زیستی مبتنی‌بر صلح و عشق و محبت، تاثیری نیرومندتر در شکل‌گیری وضعیت کنونی دین داشته است. به همین سبب باید پذیرفت که مهم‌ترین کشمکش در دوره اخیر در باب دین، به امکان ادامه حیات دین و نقش آن در حیات بشری بازمی‌گردد. پیشگویی و حتی پیش‌بینی به‌رغم جذاب بودن، نوعی احتمال و صرف گمان است و بر بنیادی استوار نیست. افسون‌زدایی، جایگزینی علم، افیون بودن، نظریه حذف یا زوال و ایده پایان را می‌توان نمونه‌هایی از پیش‌بینی‌ها در باب آینده دین برشمرد. اشکال اساسی این نظریه‌ها عدم فهم یا فهم نادرست از ذات دین می‌باشد. باید پذیرفت که هیچ‌کس قادر به پیشگویی درباره آینده نیست. از همین‌رو نویسندگان در کتاب حاضر درصدد نیستند تا وضعیت دین در آینده را براساس گمان‌ها پیشگویی کنند. با این وصف، دین همچون تمامی پدیدارها، قابل فهم بوده و می‌توان آینده آن را براساس مطالعاتی که از شرایط و موقعیت کنونی آن صورت می‌گیرد، مورد توجه و تبیین قرار داد. فرض اساسی آنها این است که معنای دین و مفهوم خدا و نیز دریافت انسان‌ها از دین، در 200 سال اخیر از نظر معنا دچار تحول و دگرگونی‌های بسیار شده و دلالت‌های متفاوتی از آن ظهور کرده و بنیان‌های متافیزیکی دین مورد پرسش و خدشه قرار گرفته و چرخش‌های مهمی در حوزه مطالعات دین پدیدار شده است.
هنوز دین، زنده است و نقشی بنیادین در زیست انسان‌ها دارد. دین به‌رغم تمامی پرسش‌ها و چالش‌ها و چرخش‌ها، اساسی‌ترین جنبه ایمانی و معنوی حیات بشری و آرامش‌بخشی به دغدغه‌های بی‌پایان محسوب می‌شود و از آن حیث که نسبتی با زندگی و درد و رنج انسان‌ها دارد، انضمامی‌ترین نقش را در زندگی بشر دارد. دین هم قدسی و الوهی است و هم انسانی و تاریخی است. به‌رغم تمامی تتبعات و اهتمام‌ها، این منظر را باید ساحت نامکشوف دین تلقی کرد. بی‌تردید دین امکان‌هایی همچون پرستش، ایمان، آیین‌ها، شریعت، معنویت، نظامات جمعی، اخلاق و توجه به ماورا و امر متعالی دارد. تأمل در این باب سبب می‌شود تا به کارکردی بدیع درباره دین بیندیشیم و با اعتنا به وجه عملی دین، به حیث انسانی و اخلاقی آن بازگردیم. این نوع واکاوی در دین، هم روایتی زندآگاهانه از خوانش‌های پیشین از دین و نقد آنهاست و هم بازتعریفی از آن و بازخوانشی از گوهر دین است. ناکامیابی تفسیر متصلبانه و متافیزیکی فراروایتی از دین سبب شده تا بشر به حیث اخلاقی‌تر دین گرایش پیدا کند و درباره امکان‌های جدید و ساحت‌های انسانی‌تر دین تأمل کرده و از آن واگشایی متفاوتی به دست دهد. اکنون با رسیدن به فهم اخلاقی و انضمامی از دین می‌توانیم دیدگاهی گشوده‌تر درباره دین داشته و معتقد شویم که زندگی، امید، عشق به حیات و انسان‌ها می‌توانند در سایه دین شکوفا شوند. دین همچنان امری بنیادین است و حیات معنوی انسان با آن پیوند خورده است. دینداری راهی یگانه برای معنابخشی به انسان و زندگی او محسوب می‌شود.
مطالعه و سنجش رویکردهای گوناگون دین‌پژوهی از اهمیت بسیاری برخوردار است. از حیث روش‌شناسانه، کشمکش اصلی در فهم بنیان‌های دین را می‌توان میان چهار رویکرد تاریخی‌انگاری، پدیدارشناسی، عقلی‌گروی یا دلیل‌انگاری و کارکردگرایی انضمامی مورد جست‌وجو قرار داد. دیدگاه تاریخی بر نقش دین در برساختن نهادها و منظر تکاملی دین تاکید داشته و مطالعه تاریخ دینداری را اصل تلقی می‌کند، درحالی‌که منظر پدیدارشناسی، دین را دارای ذات حقیقی تلقی کرده که تنها با رجوع به آن سرشت می‌توان دست به فهم دین زد. رویکرد فهم تاریخی دین به‌رغم اهمیت دادن به شرایط و وضعیت‌های دینداری، فهمی ناقص و رنجور از دین به دست داده و به سبب غفلت از بنیادین بودن پدیدار دینی، به فرآیند زمانی دین و تاریخ دینداران توجه نشان داده است. در منظر تاریخی‌گری، جست‌وجوی خاستگاه دین جای پرسش پراهمیت از سرشت گوهر دین را گرفت و به‌جای پرسش از پدیدار دین از تاریخ دین خواهیم پرسید. فروکاستن دین به امری صرفا تاریخی نیز نمی‌تواند زمینه‌ساز مطالعه‌ای فراگیر و جامع در باب دین شود. به همین سبب، دین‌پژوهی بنیادین و صحیح آن است که با ذات دین مواجهه پیدا کرده و بتوان آن را به همان نحوی فهم کرد که خود را در تجربه اساسی انسان آشکار می‌سازد. حالات و تجربه‌های مذهبی انسان‌ها درواقع پژواک و تعبیری از این امر مقدس است. نمی‌توان بنیان و حقیقت دین و امر مقدس را به ساختارها و تاریخ فروکاست.
منظر کارکردگرایی در میانه رویکرد تاریخی و پدیدارشناسانه به دین، ظهور کرده است. کارکردگرایی نه‌تنها در مطالعات دینی امروز اهمیت پیدا کرده، بلکه در حال تبدیل شدن به الگویی برای دین‌پژوهی در آینده است. این رویکرد در التفات به سایر ادیان و نقش فهم دین در برساختن نظام‌های اخلاقی و ارزشی و نیز نقش بی‌بدیل آن در حیات بشری و فرهنگ و اجتماع انسانی، رویکردی بدیع و بنیادین محسوب می‌شود. می‌توان مدعی شد که کشمکش این سه رهیافت در دین‌پژوهی امروزه به یکی از مهم‌ترین مناقشات فکری بدل شده و در مطالعات آینده دین اهمیت دارد. شاید بتوان گفت که دو دیدگاه نخست در درون دین‌پژوهی سنتی قرار می‌گیرد اما کارکردگرایی را می‌توان روشی نو در مطالعات دین برشمرد. کارکردگرایی بر ایده تکاملی دین و فهم ذات‌ فی‌نفسه و نیز نسبت انسان با امر مقدس تاکید نمی‌کند، بلکه به اهمیت جایگاه و نقش عینی دین در زندگی بشری التفات می‌ورزد. در این رویکرد پرسش اساسی این است که دین چه نقشی در زندگی انسانی دارد و کدام معضل اجتماعی یا فرهنگی و اخلاقی را می‌تواند حل کند؟ کتاب حاضر، مرحله نخست از جستارها در حوزه مطالعات دین نویسندگان محسوب شده و آنها می‌خواهند در دفترهای دیگر نسبت دین و اخلاق و نیز دین و جامعه و فرهنگ را مورد پژوهش قرار دهند.
کتاب «دین‌پژوهی و آینده دین» در هفت گفتار متفاوت و با مسائل و موضوعاتی متمایز و متنوع فراهم آمده که بدون تأمل درخور، نسبت‌شان عیان نخواهد شد. پس از پیشگفتاری در تبیین و نقد ایده پایان دین و شرح اهمیت و جایگاه دین‌پژوهی، در گفتار نخست، تصویرهای جدید از دین مورد بررسی قرار گرفت. نگرش‌ها و فهم‌های گوناگون از دین و نیز تمایز بنیادین میان فربگی دینداری و بی‌فروغی دین بررسی شده و نویسندگان متذکر شدند حقیقت دین با دینداری متفاوت است و نباید دین‌پژوهی را منحصرا بر رونق دینداری استوار کرد. جهان‌های معنی، سرشت دین و انتظارات بشر از دین سه پرسش مهم در گفتار دوم محسوب می‌شود. جهان‌های دینداران نه قابل فروکاستن به یکدیگر است و نه احتمال اندراج دارد. پرسش از معنای دین، همچنان اساسی‌ترین و مناقشه‌آمیزترین پرسش‌ها است. انسجام‌بخشی، ایجاد همبستگی جمعی، نقش و تاثیرات اخلاقی، کاستن درد و رنج بشر و معنابخشی را می‌توان مهم‌ترین انتظارات از دین برشمرد. مفهوم خدا و درک از آن، بنیان دین‌پژوهی است و راز تنوع دین در تصویرهای گوناگون دینداران از خداست که در گفتار سوم تبیین گردید. در گفتار چهارم، پدیدارشناسی دین به‌نحو مبسوط و براساس تفکیک پدیدارشناسی دوره نخست و دوم و نیز پدیدارشناسی سنتی و پویا مورد بررسی قرار گرفت؛ گرچه پدیدارشناسی دوره متقدم (هلندی- دانمارکی) با پدیدارشناسی دوره جدید (سنت آلمانی) تمایز اساسی دارد اما در پیوند با یکدیگر قابل فهم و بازتفسیر است. التفات به ذات دین، جدا شدن از وجه تاریخی دین‌پژوهی، توجه به سایر ادیان، اهتمام به ساحت‌های گوناگون دین و مخالفت با تقلیل‌گرایی از مشخصه‌ها و نتایج پدیدارشناسی دین به شمار می‌آید. پدیدارشناسی تطبیقی، پدیدارشناسی سنتی و پویا، تجربه معنوی ادیان، شرق و غرب و بسط قلمرو مطالعات دینی محورهای اساسی محسوب می‌شوند که در این گفتار مورد پژوهش قرار گرفت.
پربسامدترین اندیشه پایان و نیز بازگشت دین در درون جامعه‌شناسی دین طرح شده است؛ گرچه نویسندگان در کتاب حاضر این رویکرد را به‌نوعی منظری تقلیل‌گرایانه برشمردند اما شاید بتوان گفت سرزنده‌ترین جریان دین‌پژوهی محسوب شده و به‌رغم نگاه خردگرایانه، قلمرویی مهم و کشمکش‌زا در مطالعات دینی است.
در گفتار پنجم، در 12 باب جریان‌های اساسی دین‌پژوهی را مورد پژوهش قرار دادیم. پس از تبیین خاستگاه تاریخی- نظری جامعه‌شناسی دین و رهیافت‌های گوناگون به دین، به‌مثابه مدخل، رویکردهای اساسی جامعه‌شناسی دین، بررسی و تحلیل و نقد گردید. در باب سوم، نظریه منشأگرایانه، مراحل سه‌گانه دین و خاستگاه تکوین، پندار پایان دوره دین‌ورزی، دین به‌مثابه امر اجتماعی و کارکردهای دین بررسی شد. دین و از خود بیگانگی، آینده دین و بی‌شکلی و دین و کنش اجتماعی در باب چهارم و ذیل نظریه‌های کارکردگرایانه تبیین گردید. در باب پنجم، معنابخشی و عقلانی‌سازی دین و تفسیر تفهمی آن مورد توجه قرار گرفت. دیدگاه تکامل‌گرایی ایده پرمناقشه محسوب می‌شود که تایلور و فریزر طرح کرده‌اند که در باب ششم بحث و نقد گردید. در 200 سال اخیر پس از اشاره‌ها و دلالت‌های اشلایرماخر بر اهمیت ایمان درونی و فردی و تاکیدات کی‌یرکگارد بر شورمندی در دین‌ورزی، رهیافت روانشناختی‌گروانه جیمز و پیروانش و نیز آرای فروید و یونگ، محل نزاع‌های بسیاری بوده است. تجربه دینی و تنوع آن در اندیشه جیمز متمایز از نگره پندارمحورانه فروید در باب دین است. قلمروهای سه‌گانه، آینده یک پندار، کهن‌الگوها و دین در باب هفتم مورد بررسی انتقادی قرار گرفت.
تاکنون از مطالعات تطبیقی دین و نقش خاص ماکس مولر پژوهش‌های اندکی صورت گرفته. اختصاص دادن یک باب به اندیشه‌های او دلالت بر اهمیت مطالعات و روش مولر در دین‌پژوهی داشته و امید می‌بریم در پرتو کوشش حاضر، اقبال به مطالعه آرای او (و نیز مطالعات اشلگل در باب تاریخ تطبیقی) رونق گیرد. سه رهیافت عاطفه‌گرایی، انسان‌شناسی دین و تفسیرگرایانه در سه باب نهم تا یازدهم مورد توجه قرار گرفته است. در باب پایانی جامعه‌شناسی دین شش متفکر دوره معاصر و متأخر بررسی شدند. لومان، پرسش از امکان بازگشت امر قدسی در دوره مدرن را طرح کرد. میلتون یینگر بحران‌های روحی انسان معاصر و نقش دین در حل این بحران را بررسی نمود. گیدنز دین به‌مثابه نظام فرهنگی را مورد پژوهش قرار داد. ساخت اجتماعی و سایبان مقدس محور تأملات برگر در باب دین را شکل می‌دهد. گیدنز جرات کرد اشتباهات متفکران در خوانش دین در دوره مدرنیته را گوشزد کرده و از تداوم حیات دین سخن به‌میان آورد. بکفورد، ایده زوال دین و آینده آن را عرضه کرد. در گفتار ششم، نواندیشی دینی و فهم جدید از دین توسط متفکران اسلامی بررسی شد؛ گرچه در ظاهر این گفتار نسبت اندک‌تری با گفتارهای پیشین دارد اما نمی‌توان از کوشش‌ها و خطاهای متفکران اسلامی در پرسش از دین در دوره جدید سخن نگفت. متاسفانه در گرایش‌هایی همچون جامعه‌شناسی دین، فلسفه ‌دین، مطالعات تطبیقی دین (محققان در پژوهش‌های تطبیقی تنها به ادیان شرقی مانند هندوئیسم یا بودیسم و اکنون عمدتا به ذن‌بودیسم بسنده کردند) و پدیدارشناسی دین یا به نگرش‌ها و خوانش‌های متفکران اسلامی توجهی نشده یا بسیار اندک مورد التفات قرار گرفته. در این گفتار تحولات فکری و تلاش‌های نواندیشان اسلامی در 200 سال اخیر و نوع بازخوانش آنها از دین بررسی شده و اشتباهات فهم ایدئولوژیک از دین با نگاهی انتقادی تبیین گردیده است.
در گفتار پایانی کتاب حاضر، آینده دین از منظری متفاوت بحث شده است. شاید بتوان این گفتار را نوعی اقتراح یا برساختن یک ایده در باب چگونگی حضور دین در آینده به شمار آورد. مهم‌ترین پرسش در این گفتار، امکان حضور دین متافیزیکی یا سنتی در حیات آینده بشری و نقدهای صورت‌گرفته بر آن است. فرض اصلی کتاب، تداوم دین و نقش یگانه آن در حیات انسانی است، لیکن پرسش احتمالی به بی‌شکلی یا صورت متعین آن بازمی‌گردد. دین برای بقا و تداوم باید به هم‌سخنی با انسان و نیازهای بنیادین او روی بیاورد. اگر جهان آینده را با سیطره تفکر متاورسی یا شکلی از آن بدانیم، در آن صورت دین چگونه تداوم یافته و چه هویت و نقشی خواهد داشت؟ حقیقت آن است که به‌رغم تمامی پرسش‌ها و احتمالات، دین آینده، انسانی‌تر و اخلاقی‌تر و متواضعانه‌تر خواهد بود. ایده محوری اثر حاضر این است که گوهر دین، پایان‌ناپذیر، قیاس‌ناپذیر و جایگزین‌ناپذیر است.
نویسندگان در پایان اظهار امیدواری می‌کنند دو مجلد دین و اخلاق و دین و فرهنگ با منظری خاص و به‌رغم دشواری‌ها در پژوهش، در زمان مناسب تدوین و منتشر شود. هر دو موضوع، استعداد مطالعه تطبیقی را داشته و در آن امکان پژوهشی مقایسه‌ای میان سنت اسلامی و غربی وجود دارد. دیر زمانی است که در میزانی گسترده آثار نویسندگان غربی در حوزه اخلاق ترجمه شده و نشر یافته اما اندک مطالعه‌ای در اخلاق در حوزه اسلامی صورت نمی‌گیرد. به ‌نظر می‌رسد کوشش فیلسوفان و متفکران اسلامی در باب اخلاقی به نسیان سپرده شده و محققان و دانشجویان بر این گمان رفته‌اند که سنت اسلامی اساسا فاقد دستگاه اخلاقی است. وضع پژوهش‌ها در حوزه فرهنگ و دین نیز چندان خرسندکننده نبوده و امروزه کوشش می‌شود تأملات در باب فرهنگ را از سنت غربی وام گیریم. چنین وضعیتی حیرت‌انگیز، پرسش‌برانگیز و تأسف‌بار است و متفکران و محققان باید التفاتی شایسته به شرایط کنونی و عدم اهتمام ما به حوزه اخلاق و فرهنگ داشته باشند.