امیر رضائیپناه، مدرس دانشگاه: تاریخ تصوف و عرفان ایرانی شاهد صفآرایی دو جریان و نحله عمده بوده است: «اهل سکر» و «اهل صحو». سکر چنانکه از معنای واژگانی آن پدیدار است ناظر بر گونهای حالت از خود بیخود شدن یا حس بیخودی است؛ نوعی فنا فیالله و انقطاع از عالم ناسوت و خاکی و اتصال به عالم لاهوت و روحانی. شطحیات در این میان معنا مییابد. در برابر صحو به معنای بقا پس از فنا، هشیاری و به خود آمدن و سر برآوردن از خمار مستی است.
اهل سکر همچون بایزید بسطامی، حلاج، شبلی و «مکتب خراسان» عموما زبان بیپروایی داشته و اسرار هویدا میکردند. دربرابر اصحاب صحو «مکتب بغداد» که همپالکان و پیروان شیخ جنید بغدادی و در مرتبه پایینتر شیخ کبیر ابنخفیف بوده و خود را عموما بالاتر از اهل سکر و بازگشته از حالت محو میدانند، آگاهانهتر و هشیارانهتر سخن میگویند. سلوک اهل سکر در مستی، رقص و سماع روی داده و سیر و سلوک و طی مراحل نزد اهل صحو در نوعی از بقا بالله، عقلانیت عرفانی و مراعات اسرار الهی رخ مینماید.
تضاد و ناهمسازی سکر و صحو در این برداشت و در حدفاصل ظاهر و باطن و کیفیت شهود و دریدن حجابها و پردهها جدی است. نسبتیابی میان عناصر شریعت، طریقت و حقیقت مرزهای این دو گفتمان عرفانی در تصوف ایرانی و اسلامی را بازنمایی میکند. خدای اهل صحو به نسبت خدای اهل سکر، به خدای متشرعان و اهل فقه نزدیکتر است. زبان مکتب خراسان عموما پارسی، شورانگیز، خیالانگیزتر و زبان مکتب بغداد عموما عربی، مستحکم و نزدیکتر به اهل فقه و شریعت است. صحوگرایان، پروای حدود شریعت را بیشتر داشته و در انجام مناسک دینی مومنان و عاملان بهتری هستند.
اگر بپذیریم عرفان ایرانی ابزاری برای کاستن از بار سنگین فقهگرایی افراطی، جمود و خشونت شریعتگرایی اشعریمسلک بوده، این را نیز منطقا باید بپذیریم طیفهای گوناگونی در این مواجهه و تقابل میان فقه و عرفان قابل شناسایی و بازنمایی است. مساله مهم برای اصحاب سکر و اصحاب صحو، نسبتیابی و میزان و کیفیت سهمدهی به فقه و واجبات شرعی است. این که ساختار موجود فقهی و شرعی تا چه حد حامل سعادت و خیر عمومی است و تا چه میزان باید سویه و جانب حدود شرعی داشته بشود، خطوط حائل سکرگرایی و صحوگرایی را تعیین میکند. در وادی تجلیات، اهل سکر خود را وارثان تجلی جمالی و اهل صحو خویش را بیشتر میراثدار تجلی جلالی میدانند.
در یک برداشت آزاد از اندیشه متاله، صوفی و عارف یهودی، بحیا بن پاقودا، عرفان ایرانی درپی مدعای برتریبخشی به وظایف و فرایض القلوب دربرابر وظایف و فرایض جوارحی بوده است. مرز میان واجبات قلبی و دلی و واجبات شرعی و فقهی خطوط ممیز جریانهای تئولوژیک و عرفانی را در عرفان ایرانی مشخص میکند. عرفان ایرانی بومیسازی فقه و شریعت اسلامی در بستری نرم و پرنیانگونه است. دربرابر عقلانیت ابزاری فقه، خوانشی دراماتیک و احساسی استوار بر عناصر و مولفههای باورداشتی برجسته میشود. در نمونههایی عرفا به آورد و نبرد با ریا و سالوسان رفته و نمودیابی بیشینه شریعت در عرصه جامعه را ناپسند و آمیخته با منافع و ناپاکی قلمداد کردهاند.
اهل سکر بهویژه بایزید بسطامی بنابر روایت کسانی همچون عطار در تذکرهالاولیا حتی برای ابلیس و سگ که در شریعت اسلامی نجس و پلید قلمداد میشود نیز بهعنوان آفریده پروردگار جایگاهی خاص قائل بودند. البته سعدی هم در بوستان روایتی از همین قماش در باب شیخ جنید بغدادی ذکر میکند. بااینحال این حس همسانی و همسازی با کائنات حتی در موجوداتی که در فقه و شریعت ناپاک و نجس هستند در میان اهل سکر جایگاه بلندتری دارد.
سیر تحول و تاریخ انشعاب عرفان ایرانی از فقه و شریعتگرایی، گویی در باب جریان اصلاحات در ایران پساانقلابی نیز تکرار شده است. بر این اساس روند درونگفتمانی شدن غیریت از فردای انقلاب اسلامی آغاز شد. بر این اساس با به حاشیهرانی دو گفتمان ملی- مذهبی یا لیبرال و چپ (مارکسیستی، التقاطی و قومیتگرا)، از خرداد و تیرماه 1360، تقسیمات گفتمانی و جریانهای سیاسی در درون جریان اسلامگرا مفصلبندی شد. از این پس پذیرش اصول اسلام سیاسی و اسلام فقاهتی به معنای شرط لازم حضور و فعالیت در عرصه سیاسی کشور تلقی شد.
گفتمان چپ اسلامی (سنتی) 68-1360، گفتمان سازندگی 76- 1368، گفتمان اصلاحات (چپ نو) 84- 1376، گفتمان نواصولگرایی (راست جدید) 92- 1384، گفتمان راست عملگرا (تدبیر و امید) 1400- 1392، گفتمان دولت ابراهیم رئیسی همگی در فضای اسلامگرایی قد برافراشته و تفاوت ایشان در میزان سهمدهی و وزندهی به هرکدام از دوبال جمهوریت و اسلامیت است.
نطفه جریان اصلاحات از دوران ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی با ارتزاق از میراث بازاندیشی وتجدیدنظر شده چپ سنتی شکل گرفت و در انتخابات دوم خرداد 1376 توانست با فراچنگآوری بیشینه قابلیت دسترسی و اعتبار، به مدت هشت سال زمام امور مملکت را بهعنوان گفتمان هژمون در دست بگیرد. پس از این تاریخ و با بر سر کار آمدن گفتمان نواصولگرایی محمود احمدینژاد روند به حاشیهرانی گفتمان اصلاحات شتاب فزونتری گرفت. گفتمان اصلاحات اگرچه بار دیگر فرصت یافت تا در حاشیه دولت مبتنیبر گفتمان راست عملگرای حسن روحانی خود را کمی بازیابی و احیا کند، اما عملا و با روی کار آمدن دولت راستگرای ابراهیم رئیسی همچنان بهعنوان پادگفتمان جریان اصلی سیاسی در ایران زیست پیرامونی دارد.
در شرایط کنونی و در آستانه دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، بهنظر میرسد گفتمان و جریان اصلاحات با دو خردهگفتمان اهل سکر و اهل صحو روبهرو است. صدور بیانیهها و اتخاذ مواضع متضاد و بعضا متناقض گواهی از این موضوع است. در سر دو طیف دو رویکرد ناسازگار وجود دارد: اهل سکر جریان اصلاحات برآنند که انتخابات باید تحریم بشود و مشارکت یا عدم مشارکت درواقع بیسود و ثمر است. دربرابر اهل صحو گفتمان اصلاحات که بیشتر جانب ساختار حاکم را دارد، درپی حضور در انتخابات با هدف تضمین حداقل مشارکت و سهمگیری در ساخت قدرت هستند.
در شرایط کنونی گفتمان اصلاحات بیش از هر زمان دیگر مدعی است که با پرسشهایی از این دست روبهرو است:
- آیا مردمسالاری دینی مورد مدعا یک موجودیت واقعی و زنده است یا یک امر تاریخی منقضی شده؟
- آیا ساختار جمهوری اسلامی هنوز هم بستر و محملی برای تامین اندیشهها، آرمانها، خواستها و منافع جریان اصلاحات هست؟
- میراث نظارت استصوابی برای جریان اصلاحات چه بوده است؟
- مزایا و معایب و فرصتها و تهدیدات (هزینهها) مشارکت یا تحریم انتخابات کدامند؟
- آیا انتخابات و صندوق رای میتواند ابزار و مسیری برای جابجایی نخبگان و تبادل مسالمتآمیز قدرت باشد؟
- ارائه نامزد و لیست انتخاباتی و دعوت مردم به مشارکت در انتخابات یا عدم فراخواندن ایشان چه برآیندها و نتایجی درپی خواهد داشت؟
روزی سیدمحمد خاتمی ایدئولوگ جریان اصلاحات گفت که وی مفهوم قانون را کانون گفتمان اصلاحات میداند. حال کدام رویکرد در نسبت با قوانین انتخاباتی موجود به ثمر میرسد؛ اهل سکر جریان اصلاحات که بهدنبال زدن زیر میز کافهاند و قوانین موجود را ناقص و نارسا یا مجریان آن را ناصالح و غیرمتخصص میدانند یا اصحاب صحو که ضمن اقرار به وجود نارسایی، ضعف و فرقهگرایی بهدنبال بهرهگیری ولو حداقلی از ظرفیتهای موجود به همان سبکی هستند که یورگن هابرماس بدان باور داشت؟
مساله کنونی گفتمان اصلاحات خود اصالت نهاد انتخابات و جایگاه آن در وساطت میان نظام حکمرانی و افکار عمومی است. صدور بیانیهها و واکنشهای متنافض و بعضا تند نیز نتیجه همین امر است. اصلاحات که روزی مدعی تشکیل و فرمدهی «جنبش اصلاحات» بود، درحالحاضر با خطر فروپاشی یا دستکم انشعابهای جدی روبهرو است. گزینش میان دو گزینه مشارکت در انتخابات در قالب «کنشگری مثبت و ایجابی» اهل صحو یا تحریم و قهر با صندوق رای در چهارچوب «کنشگری منفی و سلبی» اهل سکر سناریوهای آینده اصلاحطلبان را تنظیم خواهد کرد.
گفتمان اصلاحات و بهویژه جبهه اصلاحات گویی در بستر انتخابات اسفند 1402 با یک لحظه تاریخی روبهرو است؛ لحظهای در میان سکرگرایی و صحوگرایی. اینکه در اندرکنش نیروها چه رویدادی رخ بنماید و کدام جناح و اندیشه بر دیگری برتری بیابد و چه راهبردی را عملیاتی کند شاید سرنوشت آینده جریان اصلاحات را رقم بزند. مشارکت یا تحریم انتخابات نتیجه برتری اصحاب صحو یا سکر خواهد بود.
چنانکه ژاک رانسیر در تفاوت میان سیاست و امر سیاسی و با جعل مفهوم پولیس بیان میکند، لحظاتی همچون انتخابات بهعنوان فرآیند و سازوکار جابهجایی قدرت همان بزنگاههایی است که باید بهصورت ویژه مورد توجه باشد و این امری است که زعمای جریان اصلاحات علیالقاعده بدان آگاهند. موضع و رویکرد جریان اصلاحات در برزخی میان سادهانگاری و رادیکالیسم مفصلبندی خواهد شد.