میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: وقتی با جشنواره چهلودوم فجر طرف میشویم، از یک سو با فیلمهایی طرفیم که در آن شرکت کردهاند و از دیگر سو با طریقه برگزاری این رویداد. یکجا سر و کار ما با فیلمها و کیفیت آنها و تاثیرشان در روندهای کلی تاریخ سینماست و جای دیگر با دبیر و هیات انتخاب و هیات داوران و از این قبیل مسائل. آنجا که مساله به طرز برگزاری جشنواره مربوط میشود، همیشه نقدهایی وجود داشته اما برگزارکنندگان این دوره موفق به ثبت رکوردهایی یکه و ممتاز شدند. هیات انتخاب عجیبترین تصمیمها را گرفت و چنانکه پیدا بود، نقش شخص دبیر در جهتدهی به این انتخابها بسیار پررنگ بوده است. قبل از اینکه بحث به نتیجهگیریهای نهایی هیات داوران برسد، همین که ورودی جشنواره چطور تنظیم شد بسیار بحثبرانگیز از آب درآمد. فجر چهل و دوم در این زمینه رکوردهای بیهمتایی زد و فیلمهایی را به بخش مسابقه راه نداد که با هیچ توجیهی نمیشد پشت در نگهشان داشت و در عوض فیلمهایی را در رقابت پذیرفت که با هیچ ارفاقی قابل پذیرفتن نبودند. توجه به یک نکته اساسی در اینجا لازم است و این نکته را در مواجهه با هر کدام از دبیرهای جشنواره که سیاستبازی یا باندبازیها را پشت عناوینی مثل سلیقه هیات انتخاب یا هیات داوران مخفی کردند، باید مطرح کرد. سلیقه صرفا تا یک جایی به رسمیت شناخته میشود و هر انتخابی باید توجیهات فنی قابلدفاعی داشته باشد. نمیشود که در یک جشنواره فیلم تحسینآمیزی مثل «باغ کیانوش» نهتنها به بخش مسابقه نیاید، بلکه حتی در نامزدهای بهترین فیلم اول هم نباشد و بعد امثال «شور عاشقی»، «دست ناپیدا»، «دو روز دیرتر»، «دروغهای زیبا» و «نبودنت» که میتوان هر کدام را به عنوان نمونههایی از فیلمسازی بد در دانشگاهها تدریس کرد، به سودای سیمرغ بیایند. اگر هیات انتخاب چنین سلیقهای دارد و هیچ چیز به دخالتهای دبیر جشنواره مربوط نیست، باید پاسخ بدهند که چرا جمعی با سلیقهای تا این حد عقبتر از مبتدیترین دنبالکنندگان سینما، باید هیات انتخاب مهمترین جشنواره فیلم در ایران باشند؟ همه میدانند که عبارت «سلیقه» هیات انتخاب یا هیات داوران صرفا بهانهای برای توجیه دخالتهای مدیران است و و این بهانه هم به قدری قدیمی و نخنما شده که هیچکس باورش نمیکند و بهتر است سراغ توجیهات جدیتر و جدیدتری بروند. وقتی رفاقت سازندگان فیلم شکار حلزون با دبیر جشنواره فجر چهل و دوم باعث شود که این فیلم نهتنها به رغم ضعف شدید فنی، بلکه با وجود زیر سوال بردن قاعده قصاص بتواند در جشنوارهای که بالا تا پایین فیلمهای آن را نهادهای حاکمیتی و انقلابی تولید کردهاند، به بخش نگاه نو بیاید، به کار بردن توجیهی مثل سلیقه هیات انتخاب بههیچوجه باور نمیشود. چطور ممکن است سلیقه هیات انتخاب به طور کاملا اتفاقی و تصادفی با تمام منافع و منویات دبیر جشنواره همخوان، و باز به طور کاملا تصادفی با تمام معیارهای فنی و محتوایی معهود، متناقض دربیاید؟
غیر از اینها فجر چهل و دوم در یکی از بینظمترین اشکال آن برگزار شد. باید از اشاره به این نکته شرمگین بود اما دبیر جشنواره حتی برای اینکه پذیرایی وعده ظهر از اهالی رسانه را انجام ندهد، برنامههای سینمای اهالی رسانه را طوری چید که فشاری چند برابر به همه وارد شد و همین شاید حتی روی قضاوت افراد نسبت به فیلمها هم اثر گذاشت. فکر چنین نکتهای از آن جهت اهمیت دارد که ببینیم دبیر جشنواره چقدر پرستیژ و چقدر همت و حمیت برای درست برگزار کردن رویدادی که مهمترین ویترین فرهنگی انقلاب اسلامی است، دارد. برخورد دبیر جشنواره با رسانههای منتقد هم بدون ذرهای تردید در تمام ۴۰ دوره پیش از آن بیسابقه بود.
چند پدیده تحسینآمیز و چند شکست تلخ
اما در مورد خود فیلمها میشود مجال بحث جداگانهای طلبید. نقدا همین قدر قابل اشاره است که اقتباس، قهرمانپروری، پدرانگی و ریشسفیدی، سینمای کودک و نوجوان، قصههای متاثر از فضای جنگ یا دوره پهلوی دوم و چندین و چند نکته دیگر که سینمای ایران طی سالهای اخیر بهشان توجه نمیکرد، دوباره مورد توجه قرار گرفتهاند. حتی موضوعاتی مثل مهاجرت یا فرزندآوری هم امسال با رویکردی متفاوت در فیلمها مورد اشاره قرار گرفتند. بعضی از فیلمها در ارائه چنین موضوعاتی موفق بودند و بعضی توفیقی نیافتند اما صرفا حرکت به سمت این مسائل و مضامین نکته قابلاشارهای است. قصاص و مسائل قضایی هم در فیلمهای این دوره به شدت مورد توجه قرار گرفته بودند و هرچند دبیر جشنواره طرف فیلمی ضدقصاص مثل شکار حلزون را گرفت و فیلمی مثل بیبدن که مدافع قصاص بود را به رقابت راه نداد و تا آخرین نفس در این راه ایستادگی کرد، رویکرد کلی سینمای ایران به موضوعی مثل قصاص را فارغ از تصمیمات شخصی مجتبی امینی میتوان ارزیابی کرد. فیلمهای بد و ضعیف کم نداشتیم و پروژههای بزرگ و شکستخورده هم چند تایی بود اما مثل دو سه سال اخیر، سینمای ایران چند فیلمساز تازه و بسیار پراستعداد را در خودش دید که جزء امیدهای آینده هستند. چهار فیلمساز قدیمی این دوره که مربوط به نسل قبل هستند، یعنی افخمی، کلاری، جوزانی و ورزی، همگی درباره دوره پهلوی دوم فیلم ساختند و فضای آثار همهشان با زندان و دادگاه مرتبط بود. فیلمسازان جوانتر اما به جنگ و تبعات آن توجه کردند، هرچند به جز دو فیلم «مجنون» و «آسمان غرب» هیچ فیلم دیگری کاملا جنگی نبود. در عوض آثاری مثل «آپاراتچی»، «باغ کیانوش» و «پرویز خان» که جزء پدیدههای جشنواره بودند، از جنگ استفاده دراماتیک کرده بودند ولی موضوعشان چیز دیگری بود.
به طور کل وزن کیفی فیلمهای این دوره نسبت به قالب دورههای دیگر، اگر چندان فراتر نباشد فروتر هم نیست؛ اما از یک طرف معاصرانگی باعث میشود که قدر و قیمت بعضی پدیدارها به چشم نیاید و و از طرف دیگر طریقه برگزاری جشنواره نگذاشت که برق جذابیت بعضی از فیلمها در چشم مخاطبان بدرخشد و همین به سیمای کلی آثار این دوره صدمه زد.