فاطمه طاریبخش، خبرنگار گروه دانشگاه: بیستودومین نشست از سلسلهنشستهای «دانشگاه، خانه گفتوگو» در آستانه دهه فجر انقلاب اسلامی با حضور محمود بازرگانی و محمدمهدی عبدخدایی از مبارزان انقلابی و احمد خزایی دستیار وزیر اطلاعات و جمعی از اعضای هیاتعلمی دانشگاه آزاد در سالن آمفیتئاتر موزه عبرت تهران برگزار شد. مشروح صحبتهای میهمانان ویژه این مراسم و دیدگاههای اساتید دانشگاه را در ادامه میخوانید.
نباید جانفشانیهای سالهای انقلاب را فراموش کنیم
ابوالفضل یداللهیاصلان، مدیرکل ارتباطات اجتماعی و فراسازمانی دانشگاه آزاد: در طلیعه چهلوچهارمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی هستیم. برکت وجود عزیزانی که خون پاکشان در این مجموعه ریخته شد، ثمرهاش انقلابی بود که امروز در جهان بروز و ظهور دارد؛ انقلابی که آغاز پیروزیاش با هشت سال جنگ در برابر همه جهان بود، تا جایی که در تهیه ابتداییترین لوازم و وسایل دفاعی مشکل داشتیم. امروز ما را تهدید میکنند که چرا پهپاد شما در فلان نقطه از جهان، نقشآفرینی میکند. در اردن، پایگاه آمریکای غاصب تاسیس میشود. حمایت ایران از مجموعههای مقاومت سبب شده این عرضه و جرأت را پیدا کنند که آمریکا را بزنند. به اذعان خودشان، سه تن از سربازان آنها کشته شده و 24 یا 34 نفر هم زخمی شدهاند؛ این دستاورد افتخاری برای نظام ما با وجود همه مشکلات و مسائلی است که کنارش وجود دارد. انشاءالله به همت مجموعه علمی کشور، قطعا مشکلات حل خواهد شد.
ما در بیستودومین نشست از سلسلهنشستهای دانشگاه، خانه گفتوگو هستیم. اغلب عزیزان و استادان ارجمند با این نشستها آشنایی دارند. این نشستها به جهت لبیک به ندای رهبر معظم انقلاب در بحث جهاد تبیین و تقویت و تحریک قوه عاقله اجتماعی در معاونت امور مجلس و ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد برنامهریزی شده است. عمدتا عزیزان در موضوعات و مسائل روز به صورت میزگرد حضور پیدا میکنند. در هر جلسه اساتید به ارائه نظر میپردازند و میهمان عزیز و ویژه حاضر در برنامه نیز در مباحثی که از سوی استادان ارجمند مطرح میشود، ارائه نظر میکند. امروز در موزه عبرت هستیم تا اعتبار و عبرتی باشد برای من و امثال بنده که جانفشانیها برای امنیت و آرامش امروزمان و ازخودگذشتگیهای صورتگرفته را فراموش نکنیم. باید خداوند را قدردان باشیم و از خونفشانیها، جانفشانیها و ازخودگذشتگیها تشکر کنیم.
دانشجویان تحصیلات تکمیلی را به موزه عبرت بیاورید
محمود بازرگانی، استاد و پژوهشگر تاریخ: چند نکته را عرض کنم؛ چرا اینجا به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری تبدیل شد؟ اتفاقاتی بعد از شهریور سال 1320 افتاد. اکثر دوستان اطلاع دارند جو خفقان رضاخانی برداشته شد و محمدرضا با سن بسیار پایین 21 سال روی کار آمد. «intelligence service» (سرویس اطلاعاتی) انگلستان نمیتوانست به سادگی ایران را از دست بدهد. بالاخره شرایطی وجود داشت که باید کنترل میشد. محمدرضا، همان اول کار اقدامات رفرمی انجام داد؛ فعالیت احزاب را آزاد کرد و خیلی از افراد گروه «53 نفر» دکتر [تقی] ارانی که زندانی بودند، آزاد شدند. فعالیت حزب توده هم آزاد شد. شرایطی که میتوان از آن با عنوان فضای باز سیاسی نام برد، به وجود آمد. البته این فضای باز سیاسی در ابتدا به ضرر انگلیسیها و آمریکاییها تمام شد. آنها تیراندازی صوری به راه انداختند؛ همان ماجرای دانشگاه تهران در 15 بهمن 1327 که ضارب بلافاصله کشته شد، همه آثار و شرایط را برمیگرداند. دوباره دستگیریها شروع میشود. البته بهصورت منسجم نبوده است. انسجام برخورد با مبارزان، تقریبا از سال 1335 صورت میگیرد؛ یعنی از زمان تاسیس ساواک.
باز هم این انسجام بهصورت پراکنده بود تا اینکه از 15 خرداد 1342، دیگر شدت بالا میگیرد. بحث تقویت مبارزه و گفتمان مخالفت با حکومت، فیالواقع از آبان 1343 آغاز شده، دستگیریها سرعت پیدا میکند و شکنجهها شروع میشود؛ منتها با تفکیک سه نیروی تاثیرگذار اعم از شهربانی، ارتش و ژاندارمری. به این معنا که قبل از 1350، رکن دو در این سه نیرو، مبارزان را به امید پاداش دستگیر میکردند. دقت کنید، به همین دلیل به همدیگر اطلاع نمیدادند. مبارزان بازجویی شده و برای آنها پرونده تشکیل میشد. زمانی نیروهای دیگر از وجودشان باخبر میشدند که کار از کار گذشته بود، بنابراین بسیاری از اطلاعات خیلی از مبارزان رو نمیشد. اولینبار چه کسی متوجه نقصان کار شد؟ «ریچارد هلمز» (رئیس سازمان سیا) سفری به ایران کرده و با مشاوران، نکتهای را مطرح میکند. او میگوید: «هرچه تلاش میکنیم ساواک را تقویت کنیم، موفق نمیشویم.» آنها به این نتیجه رسیدند که نیروهای فعال در رکن دو ایران، یکجا متمرکز شده و آن نقطه تبدیل به مرکز شود. چنین جایی به نام «کمیته مشترک ضدخرابکاری» شکل میگیرد. تاریخ شکلگیری این کمیته، اواخر سال 1349 و اوایل 1350 است.
برگردیم به عقبتر؛ مجتهد مسلم، آگاه زمان، هوشیار، مبارز و نکتهسنج، حضرت امام بودند. آیتالله بروجردی به حضرت امام ماموریتی میدهند تا ملاقاتی با شاه داشته باشند. من نمیخواهم به متن و محتوای ملاقات، چندان بپردازم. بعد از اینکه ایشان از ملاقات مذکور به قم برمیگردند، گزارشی به آیتالله بروجردی درباره مذاکرات میدهند. حضرت امام در جمع خصوصی جملهای میفرمایند که جعفریگیلانی در مصاحبه خود به من در همین موزه عبرت گفت، مصاحبهای که به صورت زنده انجام شد و فیلم آن نیز موجود است. او گفت امام در آن جلسه فرمودند: «در جریان باشید؛ محمدرضا را میشود برداشت.» ایشان چه زمانی این حرف را زدند؟ 1340؛ یعنی زمانی که قدرت پهلوی از طریق انگلستان و آمریکا تقویت میشود. از آن تاریخ به بعد، امام مبارزه در جامعه را بهشدت به سمت «فرهنگی» سوق میدهند. در بحث مبارزه با فرهنگی موفق شدیم انقلاب کنیم، نه در مبارزات مسلحانه. تراب حقشناس و حسین احمدیروحانی چند جلسه با امام در نجف ملاقات میگذارند. به صورت مرتب برای امام نهجالبلاغه میخوانند و از قرآن آیات مبارزه میآوردند. امام فقط گوش میدهند. درنهایت تراب حقشناس میگوید: «حضرت آیتالله! اظهارنظری بفرمایید.» ایشان میگویند: «روش مبارزه شما موجب اتلاف نفوس میشود»؛ پس مبارزه فرهنگی.
بحث منفی قصه را هم ببینید؛ هرجا از مبارزه منفی، کوتاه بیاییم به لحاظ تفکر سقوط میکنیم؛ پس مبارزات فرهنگی شدت پیدا میکند. بسیاری از کسانی که از سال 1350 تا 1357 در اینجا زندان بودهاند بهخاطر کتاب و اعلامیه بوده است. دوستان دقت کنید بهدلیل اسلحه نبوده است. معلوم میشود کتاب و اعلامیه، نقش خود را دارد. دلیل دستگیری خودم پخش اعلامیه بود. یک کتاب «حکومت اسلامی» از کسی میگرفتند، سه سال زندان داشت. محکومیت من هم دو سال بود؛ یک نوجوان 17ساله بودم. به سال 1350 برگردیم. سال 1350 یکی از تلخترین سالها برای مبارزه و برای عموم مردم ایران بود؛ سالی که جشنهای 2500ساله برگزار میشد. شاه با تبختر و قدرت فراوان به «کوروش» پیام میدهد: «بخواب، ما بیداریم.» در جامعه، کاخهای جوانان شکل میگیرد و از سوی دیگر «حصیرآباد»ها توسعه پیدا میکنند. حصیرآبادها جاهایی بودند که سقف و پوشش مردم از حصیر بوده و حکایت از فقر داشته است. همچنین میتوان به حلبیآبادها اشاره کرد. فقر و مناطق محروم در تهران بیداد کرده، ولی شاه جشن 2500ساله برگزار میکند. حتی اقدامات رفرمی برای حاکمیت هم مثل انقلاب «شاه و ملت» جواب نداد. به سرعت از این مسائل رد میشوم، چون به ساعت نگاه کردم و باید حساب کار خودم را کنم!
سال 1350 اتفاقاتی شکل میگیرد. قویترین و باهوشترین افراد به کار گرفته شده و برای تقویت شیوههای بازجویی به اسرائیل فرستاده میشوند. خاطرات یعقوب نیمرودی را بخوانید. از نفرات برتر اسرائیل در ایران بود. این موارد در خاطرات بعضی از شکنجهگران هست. چرا اسرائیل، بازجویان ما را تقویت میکند و آموزش میدهد؟ برای اینکه بتوانند مبارزه را سرکوب کنند، اما در نظر داشته باشید 8 هزار و 432 نفر طی هفتسال دستگیر شدند که 700 تن از آنها خانم و عمدتا دانشجو بودند به اینجا آورده شده و با شدیدترین شکنجه، تلخترین دوران رقم خورد. نه هواخوری، نه ملاقات و نه ارتباط با بیرون؛ با این همه تلاش موفق نشدند مبارزه را سرکوب کرده و حتی نتوانستند شعلههای مبارزه را کمفروغ کنند.
نکته دیگر در همین کمیته مشترک ضدخرابکاری، بازجوها به همدیگر لقب دکتر و مهندس میدادند، چون در برابر تحصیلکردهها، هوشمندان و کسانی کم میآوردند که مبارزه را هدفمند انتخاب کرده بودند. روحانیت، دانشگاهیان، دانشجویان و محصلانی که اینجا مقاومت میکردند، همگی موید این نکته بودند که ساواک، ضعف خودش را بروز داد. آخرین جمله بنده این است؛ شما اکنون در مکانی هستید که خونهای زیادی ریخته شده و مبارزان شلاقهای بسیاری خوردهاند. استدعا دارم دوستان، دانشجوها و استادان دیگر را به اینجا بیاورند. دشمن شب و روز درحال کار است. افراد را به اینجا بیاورید تا شاید ببینند. هنوز از 110 هزار نفر زندانی سیاسی از ابتدای پهلوی تا انتهای پهلوی دوم، بعضا زنده هستند. آنها خاطرات و گفتوگو داشته و حرف برای زدن دارند. استدعا دارم اهالی دانشگاه در مقاطع مختلف بهخصوص دانشجویان تحصیلات تکمیلی را به اینجا بیاورید.
متن کامل گزارش را از اینجا بخوانید.