تاریخ : Tue 30 Jan 2024 - 02:16
کد خبر : 94080
سرویس خبری : ایده حکمرانی

اختلالات روانی یک بحران در حوزه عدالت جهانی است

چرا نئولیبرالیسم متهم اصلی است؟

اختلالات روانی یک بحران در حوزه عدالت جهانی است

نظم حاکم بر جهان ناعادلانه است. اگر ما به این باور برسیم در جهان بی‌عدالتی تنها برای ما نیست و بپذیریم این نظم ناعادلانه است، شاید بهتر بتوانیم در جایی که قرار داریم بایستیم، چون این نظم و عدالت تنها برای من و شما نیست بلکه برای آن گنجشک خیسی که روی درخت هنگامی که باران می‌بارد، نشسته نیز هست.

مینا زحمت‌کش، دانش‌آموخته کارشناسی‌ارشد: در بحث از ارزش‌های اجتماعی در تمامی جوامع رعایت اصول اخلاقی و احترام به حقوق افراد که از اساسی‌ترین اصول عدالتند، مورد توجه بوده است. به یک معنا عدالت از اصلی‌ترین فضیلت‌های جامعه به حساب می‌آید که با جود آن ما شاهد بهبود روابط میان انسان‌ها و به سعادت رسیدن‌شان هستیم. به‌طور کلی بحث درباره عدالت در ابعاد متفاوت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است. از عهد قدیم و یونان باستان افلاطون و ارسطو و راولز در قرن بیستم مباحثات زیادی در این باره صورت گرفته است. من در این نوشته بنا ندارم که توضیح و تعریف مفهوم عدالت و حدود و شاخصه‌های آن بپردازم، بلکه در‌نظر دارم به این پرسش پاسخ دهم که عدالت برای چه کسانی است؟ خیلی از ما راجع‌به کلمه عدالت صحبت می‌کنیم مثل این عادلانه نبود. این منصفانه نبود. اگر کودکی از شما درخصوص عدالت بپرسد به او می‌گویید عدالت یعنی برابری، تساوی و انصاف. اما به‌نظر من عدالت یعنی ما از نظم حاکم بر جهان رضایت داشته باشیم. فاصله‌ای که ما نسبت به جهان اطراف خود می‌گیریم و از آن فاصله به جهان می‌نگریم مشخص می‌کند این جهان و نظم حاکم بر آن چگونه است. اگر ما زاویه دید خود را محدود به خودمان کنیم و تنها منافع خودمان را ببینیم، احتمالا در بسیاری موارد جهان اصلا جای عادلانه‌ای نیست. در روانشناسی یکی از مواردی که به روان و سلامت ما آسیب می‌زند این است که ما باور داشته باشیم جهان جای عادلانه‌ای است و باید عادلانه باشد. در بحث از عدالت باید بگوییم که عدالت و بی‌عدالتی تاثیر مستقیمی هم در حوزه سلامت جسمانی و هم سلامت روانی بر ما می‌گذارد. سلامت روان در کنار سلامت جسم بخش مهمی از سلامت انسان را در‌ بر می‌گیرد، ما انسان‌ها به‌طور معمول در پی حفظ سلامت جسمانی خود هستیم، اما آیا به همان اندازه به سلامت روان خود اهمیت می‌دهیم؟ این درحالی است که ما می‌توانیم با در‌نظر گرفتن نکاتی از سلامت روانی نیز بهره ببریم. تعاریف بسیاری درخصوص سلامت روان وجود دارد. به‌طور مثال برای بعضی سلامت روان به معنای احساس رضایت از خود و محیطی که در آن قرار داریم، توانایی درک خود، داشتن روابط اجتماعی سالم، زندگی نرمال و توانایی انجام کارهای مورد علاقه و داشتن اعتمادبه‌نفس، درست فکر کردن و به سرانجام رساندن کارها، در‌واقع سلامت روان ارتباط مستقیمی با زندگی سالم دارد. زمانی که ما از سلامت روان برخوردار باشیم زندگی روزمره خوب پیش می‌رود. ما درگیر فعالیت‌هایمان هستیم و احساس رضایت بیشتری از خودمان داریم. و در این حالت بیشتر به خود و دیگران اهمیت می‌دهیم. در این زمان شخص به زندگی امیدوار است. سلامت روان با چالش‌های مختلف زندگی از جمله استرس، تشویش و از دست دادن‌ها و تغییرات در زندگی و... آسیب می‌بیند. همچنین شیوه‌های نادرست زندگی نیز سلامت روان را دچار مشکلاتی کرده است. به‌طور مثال فردی که درگیر اعتیاد به مواد مخدر می‌شود امکان درست فکر کردن و تصمیم گرفتن درباره امور را تحت تاثیر تغییرات شیمی مغز از دست می‌دهد. تشخیص وضعیت ناسالم روان ما مهم است، به این دلیل که می‌توان آن را اصلاح کرد.

تاثیرات بی‌عدالتی بر سلامت روان انسان‌ها
پیش‌تر گفتیم نظم حاکم بر جهان ناعادلانه است. اگر ما به این باور برسیم در جهان بی‌عدالتی تنها برای ما نیست و بپذیریم این نظم ناعادلانه است، شاید بهتر بتوانیم در جایی که قرار داریم بایستیم، چون این نظم و عدالت تنها برای من و شما نیست بلکه برای آن گنجشک خیسی که روی درخت هنگامی که باران می‌بارد، نشسته نیز هست. برای سگ گرسنه‌ای که بعضی او را کتک می‌زنند نیز هست. یا حتی برای آدم‌هایی که ما از آنها خوش‌مان نمی‌آید نیز هست و همین‌طور بقیه جانداران. ما باید به یک فهمی از موضوعات برسیم که بتوانیم درون آن موضوع جهانی بزرگتر یا اینکه از دور به آن مساله، آدم، شهر و کشور و در مقیاسی بزرگتر آن چیزی که برایمان عادلانه نیست را بنگریم و ببینیم که آیا همچنان ناعادلانه است یا خیر؟ درست است که جهان ناعادلانه است. اما اینکه از دور به مسائل نگاه کنیم نافی بی‌عدالتی جهان نیست، اما فایده آن این است که باعث می‌شود تا ما کمتر آسیب ببینیم. اعتقاد به عدالت در جهان در ما این باور را به‌وجود می‌آورد که ما منتظر آن هستیم جهان یا کائنات خودش عدالت را برای ما بیاورد، به‌طوری که انگار ما نشسته باشیم تا جهان به‌خوی‌خود تبدیل شود به جهانی عادلانه اما باید گفت این اتفاق نخواهد افتاد و ما سرخورده می‌شویم، آزار می‌بینیم و بعد دیگران را آزار می‌دهیم. درواقع تلافی می‌کنیم رنج‌هایمان را از بی‌عدالتی‌هایی که دیده‌ایم و دیگران را مقصر آن می‌دانیم که جهان جای عادلانه‌ای نیست. اما به باور برخی فلاسفه و اندیشمندان ما می‌توانیم خود اصول عدالت را وضع کنیم. اعتقاد به عدالت در جهان همان‌طور که راولز اشاره می‌کند به‌گونه‌ای‌ است که ما آن را از پس پرده جهل و به دور از توجه به موقعیت، تعلقات و توانایی‌ها و استعداد‌های خود با اصول و قواعدی وضع می‌کنیم. در‌واقع می‌توان با توجه به محیط و امکانات و فرهنگ حاکم بر یک دسته یا گروهی از انسان‌ها، قواعدی به‌طور خاص و قواعدی کلی و عام از‌جمله حق حیات، حق استفاده از منابع و... را برای تمامی انسان‌ها در‌نظر گرفت. همان‌گونه که می‌دانید ما با نسلی زندگی می‌کنیم که در با استارتاپ‌ها دنیا را تغییر داده و به جلو حرکت می‌کند. یکی از اثرات یک‌جهانی شدن این است که رشد فناوری و گسترش ارتباطات و اطلاعات و به‌هم پیوستگی اقتصادی حوزه‌های وسیع‌تری از زندگی افراد را به هم متصل ساخته است و در‌عین‌حال انسان‌ها را از یکدیگر دورساخته و به همین دلیل مهار خطرات ناشی از همین یک‌جهانی شدن کاهش‌یافته است. در کنار این تاثیرات منفی نظریه‌های عدالت جهانی که در بستر جهانی شدن و در پی تغییرات آن متولد شده‌اند ابزار‌های جدیدی را برای تغییر مسیر این تاثیرات به‌سمت اهداف مطلوب خود به‌دست می‌دهند.
جان راولز از مشهور‌ترین متفکران قرن بیستم، در تئوری عدالت خود به بحث درباره عدالت بین‌المللی نیز می‌پردازد؛ به اعتقاد جان راولز ضرورت دستیابی به عدالت بین‌المللی آن است که دولت‌ها برای کسب منافع متقابل خود، به همکاری با یکدیگر بپردازند و این مهم زمانی محقق می‌شود که در میان دولت- ملت‌ها وحدت منافع وجود داشته باشد. یکی از شاخصه‌های تشکیل‌دهنده هویت هر انسانی را ملیت آن در بر می‌گیرد، اما این به این معنا نیست که روابط میان انسان‌ها نیز براساس همین ملیت تعریف شود. دولت‌ها به مثابه نهاد‌هایی شناخته می‌شوند که بیشترین قدرت سیاسی برای اعمال اصول عدالت را دارا هستند و در‌واقع مهم‌ترین عاملان عدالت در جهان شناخته می‌شوند. اما به نظر این درست نیست که بگوییم عدالت مطلقا در انحصار دولت است. باید به این نکته توجه داشت که تحقق عدالت در حوزه‌های مختلف عاملان و کارگزاران متفاوتی را می‌طلبد. با این وجود اگر ما به انسان‌ها فراتر از مرزهای سرزمینی‌شان بنگریم، می‌بینیم که از وجوه متفاوتی از‌جمله سلامت جسمانی و روانی به یکدیگر متصلند و در مواردی شباهت‌ها و تفاوت‌هایی را در آنان مشاهده می‌کنیم. از منظر سلامت همه انسان‌ها در‌عین‌حال که افراد به‌خصوصی هستند، اعضای جوامع گوناگون ملی و جهانی نیز هستند. هر فردی در حوزه سلامت مکلف به تکالیفی در قبال خود، دولت و ملیت خود و دیگر انسان‌ها در حوزه جهانی واقع می‌شود. ما برای بالا بردن سطح عدالت جهانی در حوزه سلامت نیازمند آن هستیم که به فهم متقابلی از مشکلات و تعهدات مشترک میان دولت ملت‌ها برسیم. درست است که هر کدام از ما هویت متفاوت از دیگری دارد و این تنوع ما را در معرض روابط متفاوتی قرار می‌دهد که ممکن است صرفا در گستره صلاحیت یک دولت واحد نباشد. اما تحقق عدالت در حوزه سلامت جهانی ما را نیازمند جمعی از عاملان اعم از دولت‌های ملی، سازمان‌های بین‌المللی و بازیگران غیر دولتی اعم از سازمان‌های مردم‌نهاد و شرکت‌های چند ملیتی و افراد قرار می‌دهد. همچنین صلاحیت لازم برای اجرای وظایف مربوط به عدالت نیز بر مبنای عملکرد‌ها و در حوزه‌ای خاص مشخص می‌شود. به همین دلیل است که دولت‌ها وظیفه برپادارنده اصول مربوط به حکمرانی درخصوص سلامت را دارند.