تاریخ : Tue 09 Jan 2024 - 00:39
کد خبر : 92550
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

حتی مردم عصیان‌زده هم  روی ایران غیرت دارند

پرویز پرستویی در اولین برنامه مجله تصویری «قاف»؛

حتی مردم عصیان‌زده هم روی ایران غیرت دارند

پرویز پرستویی که یکی از مشهورترین بازیگران سینمای پس از انقلاب است، در اولین قسمت از برنامه «قاف» میهمان اکبر نبوی بود و با او به گفت‌وگو پرداخت.

فرهیختگان: پرویز پرستویی که یکی از مشهورترین بازیگران سینمای پس از انقلاب است، در اولین قسمت از برنامه «قاف» میهمان اکبر نبوی بود و با او به گفت‌وگو پرداخت. این برنامه که به سردبیری اکبر نبوی و با همکاری روزنامه «فرهیختگان» تولید می‌شود، در هر قسمت میزبان یکی از چهره‌های معتبر فرهنگی است و در آن مباحث مختلفی طرح می‌شود. پرویز پرستویی با حضور در قاف پس از مدت‌ها در یک گفت‌وگوی بلند حاضر شد. آنچه در ادامه می‌خوانید نسخه مکتوب این گفت‌وگوی بلند است که نسخه تصویری آن هم در پلتفرم‌های مختلف ارائه شده است.

بنا داریم با برنامه «قاف» درباره مسائل فرهنگی و هنری با تمرکز بیشتر روی هنر نمایش و سینما در خدمت‌تان باشیم. سعی داریم در یک مجال به‌زعم ما راحت و آزاد با میهمانان گپ‌وگفت و تعاطی افکار داشته باشیم. از آنجا که از ویژگی‌های برجسته رسانه، فراهم‌ کردن بستر گفت‌وگوست و این گفت‌وگو در ساحت تولیدکننده- که ما هستیم- و بیننده و تماشاگر یعنی شما رخ می‌دهد، بنابراین اگر در این مسیر شما هم با ما گفت‌وگو کنید، مطمئن باشید هم به غنای این برنامه کمک خواهد شد و هم اینکه می‌توانیم شما را در فضای گفت‌وگوی خودمان حاضر و ناظر ببینیم. برنامه را با یکی از سینماگران و هنرمندان برجسته کشور آغاز می‌کنیم؛ کسی که همه ما در حوزه‌های مختلف هنر نمایش خاطرات دلنشینی از او داریم. در خدمت دوست عزیزم که سال‌هاست به ایشان ارادت دارم، جناب آقای پرستویی هستیم؛ البته از آخرین باری که با ایشان گپ‌وگفتی داشتم، 20 سال می‌گذرد.
در ابتدا مقدمه‌ای درباره بازیگر می‌گویم. به‌نظرم بازیگر کسی است که اولا نقش را در جنین دل و جان خود پرورش می‌دهد و در این مرحله پرورش جنین خیلی باید مراقبت کند و مرحله بعدی به منصه ظهور درآوردن و تولد آن جنین بارور است. در هرکدام از این ساحت‌ها احیانا اگر مراقبت لازم صورت نگیرد، ممکن است جنین ناقص‌الخلقه به دنیا بیاید.
کاملا درست به مقوله بازیگری نگاه می‌کنید. در راستای فرمایش شما باید بگویم با توجه به تجربه 54 ساله‌ام- حالا به درست و غلط آن کاری ندارم- بازیگر سفیر اندیشه کارگردان است. وقتی با عامه مردم درباره بازیگری صحبت می‌کنم یا با بازیگران جدیدی که به‌تازگی به این عرصه وارد شده‌اند، می‌گویم مگر نه اینکه خداوند خالق هستی است و بشریت و آنچه موجود است؟ به‌نوعی بازیگری هم خدایی‌کردن است، یعنی اگر من بازیگر بتوانم شخصیتی را خلق کنم و بیننده درطول زمانی که فیلمی را می‌بیند، من بازیگر، حالا پرویز پرستویی یا هرکس دیگری را که هست فراموش کند و آن کاراکتر را ببیند و بعد راجع‌به کار من ارزیابی کند که آن را درست انجام داده‌ام یا نه، درواقع یک خروجی ایجاد شده، یک تولد اتفاق افتاده و به همین جهت بارها گفته‌ام وقتی کسی بازی می‌کند باید به این فکر کند که اولین و آخرین کارش است. اولین به این خاطر که از گذشته وام نگیرد و شبیه قبلی‌ها نشود و آدم جدیدی را خلق کند. آخرین هم یعنی اینکه تمام همت خود را برای کار باید بگذارد. زمان ساخت «آژانس شیشه‌ای» به اشتباه جشنواره فجر و جشن خانه سینما و جشنواره دفاع مقدس جایزه را به من دادند. جشنواره دفاع مقدس آن سال در همدان برگزار شد- خودم هم همدانی هستم- مراسم شب‌ها برگزار می‌شد. من فهمیدم این فیلم در آنجا اکران است. به مسئولان گفتم می‌خواهم بروم این فیلم را ببینم. گفتند می‌خواهید کسی با شما بیاید؟ گفتم نه اینها همشهریان من هستند و خودم می‌روم. داخل سینما که شدم، تماشاگران مرا دیدند و به من لطف داشتند. دیدم یک نفر آن گوشه با دو عصا روی من زوم کرده و به‌سختی به طرفم می‌آید. به سمت او رفتم و وقتی نزدیک هم شدیم، مرا بغل و شروع به گریه کرد. من هم که اشکم دم مشکم است، با او گریه کردم و به او گفتم چرا این‌طور می‌کنید، شما که مرا خراب کردید؟! گفت من خود «عباس» هستم. فقط اسمم فرق می‌کند؛ کمیسیون پزشکی تشکیل شده و من باید به لندن بروم اما مرا نمی‌فرستند. الان به ضرب و زور دارو زنده هستم. وقتی بیرون می‌آیم، خانواده من امیدی به برگشتم ندارند. نمی‌دانند پنج یا 10 دقیقه دیگر زمین می‌خورم و... . از روزی که این فیلم اینجا اکران شده، هر روز می‌آیم و غذایم را هم از خانه می‌آورم. طبق فتوای مدیر سینما از صبح تا شب تا آخرین سانس این فیلم را می‌بینم. به او گفتم خسته نمی‌شوی؟ گفت من نه‌تنها خسته نمی‌شوم که یک هفته است داروهایم را قطع کرده‌ام. این برای من خیلی حیرت‌انگیز بود، پس کارگردان مسئولیت سنگینی به ما می‌سپرد و ما می‌توانیم تاثیرگذار باشیم. به‌قول دیالوگی در فیلم «شکار» مجید جوانمرد، آنجا که مریضی در امامزاده بود و ما به آنجا پناه برده بودیم. زنده‌یاد خسرو شکیبایی می‌آمد با این مریض کلنجار برود، بعد می‌فهمید او آسم دارد و به او می‌گفت دوا با دکتر است اما شفا با خداست، پس دوا نیاز است اما شفا هم باید درکنارش باشد. این هنر چه پدیده‌ای است که می‌تواند کاری کند یک نفر داروهایش را نخورد، آن هم کسی که ترکش در بدنش دائم بازی می‌کند و هر آن ممکن است شاهرگ حیاتی او را بگیرد. این چیزی است که همیشه آویزه گوش من بوده و خیلی چیزهای دیگر که باعث شده فکر کنم بازیگری امری بسیار مهم است و ما مسئولیت بسیار سنگینی داریم. شاید الان خیلی راحت شده و آن را ساده گرفته‌ایم اما برای من همچنان جدی است. به همین دلیل آخرین کاری که در حوزه سینما انجام دادم، فیلم «بی‌همه‌چیز» بود که سه سال پیش بازی کردم و تا الان نتوانسته‌ام کار دیگری انجام دهم.

چرا الان نسبت به همه‌چیز ساده گرفته شده یا ساده‌انگاری می‌شود؟ نمی‌خواهم بگویم همه آثار این‌طور هستند اما آنچه مشهود، ملموس و روشن است، این است که سطح کیفی آثار در همه بسترهای فعالیت ازجمله حوزه بازیگری کاهش یافته است.
فکر می‌کنم فیلمنامه، کارگردان و تهیه‌کننده دخیل هستند. ضمن اینکه بازیگر هم باید بداند مسئولیت سنگینی دارد. این‌طور نیست که من قرارداد ببندم و پول خوبی هم بگیرم و بازی هم ساده باشد، چون این همه بازی کردیم. اینکه فکر کنیم بازیگری که کاری ندارد؛ می‌توانیم بخندیم و گریه کنیم و دیالوگی را حفظ کنیم و در حین کار به فکر کار بعدی باشیم، این درست نیست. من هنوز نتوانسته‌ام با این مساله کنار بیایم. من قبل از هر خروجی باید با خودم کنار بیایم، چون فکر می‌کنم بازیگری همیشه با من خیلی کلنجار رفته و مرا ساخته است. نگاه مرا به جهان واقعا عوض کرده، به همین دلیل از مسیر بازیگری به این رسیده‌ام که اصلا بلد نیستم در مثلث کار، خوراک و خواب قرار بگیرم. احساس می‌کنم بازیگری می‌تواند نگاه مرا با کاری که می‌پذیرم نسبت به جهان خیلی عوض و یک جمله به من اضافه کند. فیلم «موج مرده» آقای حاتمی‌کیا فیلمی است که کلی دیالوگ، موقعیت و فضا دارد اما یک‌جمله‌اش کلید کار است و آن هم وقتی است که مرتضی راشد را توبیخ می‌کنند و او می‌گوید قرار بود ما بجنگیم، شما از بچه‌هایمان حفاظت کنید، کدام‌یک از ما کم‌فروشی کرد؟! این اساس و اصل فیلمنامه است و بقیه‌اش مثل تزئین غذاست که می‌تواند غذا را خوشمزه‌‌ و خوشگل‌تر نشان دهد. من همیشه دنبال این هستم و انتظار این را می‌کشم؛ نه آدم تنبلی هستم و نه خستگی می‌دانم چیست. دوست دارم یک فیلم که تمام شد، بروم سر فیلمی دیگر اما به چه قیمتی؟

می‌توانید این کار را بکنید؟
بله، این کار را کرده‌ام. من فیلم آژانس‌ شیشه‌ای را کار کردم و بعد از آن فیلم «مرد عوضی» را بازی کردم که دو دنیای متفاوت از هم دارند یا وقتی فیلم «روبان قرمز» را کار کردم، وقتی از آن آمدم، رنگ صورت من مشخص است که مال طبیعت و هوای قشم است اما آمدم فیلم «شوخی» را بازی کردم که هیچ ربطی به هم ندارند. برخی می‌گویند باید زمان بگذرد تا بازیگر خودش را پیدا کند اما من به این اعتقاد ندارم. به نظرم بازیگر در آن واحد می‌تواند فضا را تغییر دهد و باید توانایی این کار را داشته باشد.

چرا همه ما نسبت به سینما سهل‌انگار شده‌ایم؟ یعنی متوجه نیستیم مسیر سینما مسیر صعب و سختی بوده که گران به‌دست آمده است.
و یک جایی از دست رفته. در دهه 60 و فکر می‌کنم سال 61 اولین سال جشنواره فجر بود.

سال 60 با عنوان دیگری برگزار شد اما از سال 61 با عنوان جشنواره فجر کارش را شروع کرد.
سال 61 غیررقابتی بود اما از سال 62 رقابتی شد. ما از دهه 60 شروع کردیم و این سینما ریختگی زیاد داشته است. سال‌هایی کارهای درخشانی در آن بوده و مردم پشت به پشت در صف‌ها سعی می‌کردند فیلم‌ها را از دست ندهند. در جاهایی هم سینما از دست رفته، یعنی همه‌چیز دست‌به‌دست هم داده؛ از عوض‌شدن مسئولان بگیرید تا شرایط اجتماعی و سیاسی. الان- به‌خصوص در این دهه‌ای که زندگی می‌کنیم- نمی‌گویم مطلق، چون کم‌لطفی است به عزیزانی که دارند کار می‌کنند اما به اعتقاد من الان زمان رکود سینماست. با آن سابقه درخشانی که ما درطول این دهه‌ها از سال 60 به بعد داشتیم اما الان داریم درجا می‌زنیم. ما سینماگران عده‌ای هستیم که گاهی اوقات به خودمان گفته‌ایم بالاخره این تنها کاری است که بلدیم و باید خرج اجاره خانه و تحصیل بچه و درمان را بدهیم، پس باید هر کاری می‌توانیم انجام دهیم. من تافته جدابافته نیستم. من اینها را می‌پذیرم و بابت آن به افراد حق می‌دهم اما اگر چرخه کار پنج‌هزار عضو خانه سینما درست بچرخد و همه‌چیز بر وفق مراد باشد، فکر می‌کنم هزار و 500 تا دوهزار نفر شاخه اصلی باشند که اگر کار کنند، آن سه‌هزار نفر دیگر هم تغذیه می‌شوند و اگر اینها کار نکنند، بقیه هم هشت‌شان گروی نه‌شان است. از بیرون آنقدر نگاه‌های عجیب‌وغریب هست که بحث مالیات را باز مطرح کردند، درحالی‌که قبلا معاف بودیم. الان انگار تا 260 میلیون معاف است و بعد طبق یک جدولی باید مالیات بدهیم. من پرستویی همیشه نگاهم به فیش حقوقی‌ام است. من الان بازنشسته وزارت ارشاد هستم و 10 سال دادگستری را به وزارت ارشاد انتقال دادم و با درجه یک هنری بازنشسته شدم و یک فیش حقوقی دارم. این را یاد گرفته‌ام که با این فیش زندگی کنم و با آن تنظیم هستم، نه پول سینما؛ بنابراین راحت می‌توانم با همان حقوق زندگی کنم. خیلی‌ها می‌گویند فلانی سه‌سال است کار نمی‌کند، حتما مغازه دارد یا بساز و بفروشی می‌کند یا کارهای دیگر اما من هیچ کار دیگری جز بازیگری انجام نمی‌دهم. قرار نیست چون من این‌طوری زندگی می‌کنم، بقیه اهالی سینما هم این‌طور زندگی کنند. عوامل سینما یا عزیزانی که در آن کار می‌کنند، به‌سختی زندگی می‌کنند. این سختی علاجی ندارد جز اینکه به هر کاری تن بدهند. الان ساده کار کردن باب شده، نمی‌خواهم اسم بیاورم اما اعتقادم این است هر فیلمی که زیاد می‌فروشد، دلیل بر خوب‌بودن آن نیست و برعکس. اما جایی هم هست که واقعا فیلم خوب است و درست می‌فروشد و قد و قامت و قابلیت قاب سینما را دارد. مردم اگر از یک‌سری فیلم‌ها استقبال می‌کنند و من سازنده هم به خودم می‌بالم فیلمی ساخته‌ام که میلیاردی فروخته، خانواده‌ای که به سینما می‌رود، به‌خاطر فوق‌العاده ‌بودن آن فیلم نیست، بلکه بهانه‌ای است که بعد از یک هفته کار طاقت‌فرسا افراد با هم باشند و ناهار یا شامی با هم بخورند به اقتضای شغل و مشغله‌ای که دارند، ولی آن چیزی که ما توقع داریم، این نیست. من اگر خودم را به‌عنوان بازیگر کنار بگذارم، دست‌کم به‌عنوان بیننده از سینما طلب دارم. این سینمایی که الان هست، با سبقه‌ای که وجود داشته، در شأن مردم ما نیست. این را مطلق نمی‌گویم اما واقعا کم است.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید.