تاریخ : Sun 07 Jan 2024 - 01:38
کد خبر : 92389
سرویس خبری : دانشگاه

هشدار خطر مُسری شدن بیماری لمپنیسم در اندیشه و فرهنگ

چند نکته درخصوص یک یادداشت مبهم؛

هشدار خطر مُسری شدن بیماری لمپنیسم در اندیشه و فرهنگ

آقای رضا منصوری در یادداشتی کوتاه و البته مبهم، نکاتی در باب شورای عالی انقلاب فرهنگی و دانشگاه آزاد ذکر کرده و تغییر اسم «سیگار بهمن» در شورای عالی انقلاب فرهنگی و تبدیل «دانشکده علوم پایه» به «دانشکده علوم همگرا و کوآنتوم» را مورد هجو قرار داده‌اند و مدعی نفوذ و فساد مالی در این فرآیندها شده‌‌‌اند.

عزیز نجف‌پورآقابیگلو، رئیس دانشگاه آزاد واحد الکترونیکی: آقای رضا منصوری در یادداشتی کوتاه و البته مبهم، نکاتی در باب شورای عالی انقلاب فرهنگی و دانشگاه آزاد ذکر کرده و تغییر اسم «سیگار بهمن» در شورای عالی انقلاب فرهنگی و تبدیل «دانشکده علوم پایه» به «دانشکده علوم همگرا و کوآنتوم» را مورد هجو قرار داده‌اند و مدعی نفوذ و فساد مالی در این فرآیندها شده‌‌‌اند.
وی نوشته است: «در وادی علم نه تنها به قله جهل -شاید هم نفوذ- رسیده‌ایم بلکه از آن عبور کرده‌ایم.» در‌حالی‌که فارغ از اینکه گزارش‌های بین‌المللی در باب رشد علم در ایران خلاف هجو ایشان را نشان می‌دهد ولی این فرمایش ایشان دقیقا خلاف مدعیات رسمی ایشان در برنامه گستره شریعت در سال 1397 است که به نقل از عیسی صدیق به بی‌سوادی مطلق دانشجویان قبل انقلاب اشاره می‌کند و متعاقبا رشد علمی دانشجویان در دوران بعد انقلاب را غیر‌قابل‌کتمان می‌شمارد و تاکید می‌کند که همه دنیا هم این را قبول دارند (فیلم کامل گفت‌وگو در لینک ذیل...) این حجم از تناقض‌‌‌گویی اگر ناشی از گسستگی تحلیلی نباشد ریشه در غلبه انگیزه بر اندیشه ندارد؟
منصوری ادامه می‌دهد: «و این هم از دانشگاه مثلا اسلامی ما که تابلوی «دانشکده علوم پایه» را با این استدلال که «ما از قله عبورکرده‌ایم و حالا وقت فلان است» به «دانشکده علوم همگرا و کوآنتوم» تبدیل می‌کند... بوی پول می‌آید؟» ولی دقت ندارد که روند تحول پارادایم طبقه‌بندی علوم از الگوی علوم مستقل جزء‌جزء به سمت همگرایی علوم در حرکت است و طبیعی است که این روندی تدریجی است و قرار نیست هیات علمی و دانشجو و منبع و دانشکده مورد نیاز در حوزه «علوم همگرا و کوآنتوم» از کره ماه وارد شود تا اتفاقی در ایران رخ دهد و طبیعی است که ضمن شیفت پارادایم از علوم پایه به سمت علوم همگرا، باید همین ظرفیت‌های رشته‌ها و استادان و دانشجویان و دانشکده‌های موجود را به‌تدریج در قالب تعریف پژوهش‌های مشترک و آموزش‌های ترکیبی و بین‌رشته‌ای و... بدین سمت سوق داد. این کاری است که دانشگاه آزاد دارد انجام می‌دهد و اگر ایشان پیشنهاد بهتری دارد بفرماید و طبعا اگر پیشنهادی داشت در آن سال‌ها که معاونت وزارت علوم را متصدی بود تحولی ایجاد می‌کرد و....
و اما در باب «بوی پول» که حضرت‌شان استشمام کرده‌‌‌اند طبعا دانشگاهی که از پول مفت نفت ارتزاق می‌کند دغدغه‌‌‌ای برای جذب پول از صنعت و جامعه ندارد و برایش خیلی مهم نیست که فرآیندهای علمی و فناورانه‌‌‌اش کاربردی باشد؛ در‌حالی‌که دانشگاه آزاد باید برای چرخاندن چرخ‌های دانشگاه مدل درآمدی داشته باشد و از این رو روزآمدسازی رشته‌ها و سوق دادن دانشکده‌ها به سمت ارتباط با صنعت و جذب پروژه و منابع مالی موضوعیت می‌یابد. فلذا برای من روشن نیست حضرت‌شان دقیقا با چی مخالفند؟ با ارتباط دانشگاه با صنعت و مسائل بومی جامعه؟ یا با مشارکت دانشگاه در ثروت‌آفرینی دانش‌بنیان؟!
ایشان ادامه می‌دهد: «فساد از حدی گذشته که اجتماع نحیف علمی ما بتواند سالمش کند. وزارت اطلاعات که لازم است ورود کند؛ ورود می‌کند؟ نفوذ، فساد مالی؟» ...خاطرم هست استاد مرحوم بنده دکتر عماد افروغ فرد دیگری را مصداق نفوذ و جاسوسی علمی در ایران معرفی می‌کرد و همان فرد را دکتر ‌‌‌گلشنی امروز هم در رسانه‌ها به‌عنوان جاسوس و نفوذی حوزه علم و آموزش عالی معرفی می‌کند، طبعا اگر قرار باشد دنبال جاسوس و نفوذی باشیم دوستان وزارت اطلاعات باید جایی دیگر را جست‌وجو کنند نه دانشگاه آزاد را که با سیلی صورتش را سرخ نگه داشته و در این دوران بحران مالی و روند چندسال قبل نزولی دانشجویانش که تا مرز 800 هزار نفر هم سقوط کرد، توانست با طرحی نو که در انداخت خود را از بحران خارج کند و امروز یکی از پیشروان آموزش عالی باشد.
وی می‌گوید: «هرچه هست من آن‌ را مصداق بارز نسل‌سوزی می‌بینم.» درحالی‌که نسل‌‌‌سوزی آن بنیان کجی است که قبیله دکتر منصوری در نظام آموزش عالی کشور بنیان نهاده‌اند و دانشجویی تربیت می‌کنند که اولا دغدغه حل مسائل بومی کشور را ندارد و از سوی دیگر اگر هم بخواهد توان حل مساله بومی کشور را ندارد و کلا برای حل مسائل جوامع دیگر تربیت شده است و علی‌الاصول چاره‌‌‌ای جز مهاجرت ندارد... اینکه دانشگاه آزاد می‌‌‌کوشد مسائل بومی جامعه ایرانی را به بدنه خود منتقل و حل مساله کند و از این طریق اقتصاد دانش‌بنیان را هم توسعه دهد، فرصت‌سوزی است یا کرور کرور دانشجویان باهوش کشور را برای چرخاندن چرخ‌های صنعت و اقتصاد کشورهای دیگر تربیت کردن و روانه ساختن؟!»
منصوری درنهایت از مبانی خود هم رونمایی می‌کند و می‌نویسد: «مردم- نه آن مردمی که بعضی جمعه‌گویان نام می‌برند و منظورشان امت است- آگاه باشند و از نسل کنونی و نسل‌های بعدی در حد توان و آگاهی خود حفاظت کنند.» درحالی‌که کلمه «امت» کلمه‌ای در ترمینولوژی پیامبراکرم(ص) است و البته امام خمینی(ره) هم میراث‌دار این واژه در عصر حاضر هستند و «امت» جزء واژگان اصل انقلاب اسلامی است و البته جریان روشنفکری دینی اصیل، مانند شریعتی هم در «امت و امامت» بدان اشارت و ارجاع فراوان دارد... پرسش از منصوری این است که آیا در طول تاریخ نهضتی مردمی‌تر از نهضت پیامبر سراغ دارد؟ آیا در تجربه ایران معاصر تجربه‌‌‌ای مردمی‌‌‌تر از انقلاب اسلامی و رهبرانی مردمی‌‌‌تر از امام‌خمینی می‌شناسد؟ پس ناراحتی آن «ناراضی نامنصور» از چیست که اصرار بر تفکیک واژگان «مردم» و «امت» دارد؟! اگر من بگویم که مردم‌‌‌گرایی «جمعه‌‌‌گویان» از آن‌‌‌روی که خواب «جمعه‌‌‌خوابان» را برآشفته می‌کنند، علت هجمه توامان به امت و امامت جمعه را فراهم می‌کند، بی‌حساب نگفته‌‌‌ام.
درپایان مجبورم درنهایت تاسف، مسری شدن بیماری «لمپنیسم زیباکلامی» را به همه اهالی اندیشه و فرهنگ هشدار دهم و همگان را از هر طیف فکری و سیاسی برای درمان این بیماری فراخوانم.