سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: با نگاهی به رفتار اپوزیسیون ایرانی در چند ماه گذشته آنچه مشخص است این نکته است که آنها تصویری در ذهن از مردم و جامعه ایران دارند که با واقعیت میدانی فاصله وسیعی دارد. اپوزیسیون ایران به نوعی مردم و جامعه را شکلی از آدمهای بدون احساس و بدون عقل و فهم تصور میکنند که منتظر هستند آنها در غرب فرمایشی بفرمایند و مردم در این سمت دنیا همان فرمایش را اجرا کنند و زندگی خود را با توجه به بیانات اپوزیسیون صورتبندی کنند و این دقیقا همان بحثی است که بندیکت اندرسون در کتابش، «جماعتهای تصوری» بحث میکند. اندرسون معتقد است برخی که در جهان غرب زیست کردهاند در هنگام مواجهه با کشورهای غیرغربی نقش پل را دارند و هر آنچه بدویگری است از این کشورها دور میکنند و آنچه مطلوب است را به انسانهای پست جهان جنوبی یاد میدهند. این نگاه تحقیرآمیز و بهشدت دستوری دقیقا در گرو فهم غیرایرانی است که اپوزیسیون از جامعه و مردم دارند. بهطور مثال از علی کریمی تا شازده پهلوی و اشکان خطیبی تا کرمی و حتی اسماعیلیون تصور میکنند مردم در جامعه ایران فردی مثل شهید سلیمانی را آنگونه که دولتهای غربی از طریق پروپاگاندا صورتبندی میکنند، پذیرفتهاند. حال آنکه اگر صرفا به جمعیتی که پس از حادثه تروریستی به مزار ایشان آمد توجه کنیم، نشان میدهد که نهتنها فهم این اپوزیسیون از ایران توهمی است بلکه در ایران هم وضعیت کاملا متفاوت است حتی با آنچه که بسیاری از روشنفکران در داخل ترسیم میکنند.
اما به هر ترتیب وضعیت اپوزیسیون دقیقا مشابه فرمی است که اندرسون بیان میکند. آنها تصور میکنند که نماد عقل و درایت در عصر حاضر هستند و باید به صورتی جامعه ایران را از این وضع بد رهایی دهند. حال آنکه جامعه ایران اصلا تصورات اپوزیسیون را ماقبل از بیان میداند و معتقد است این رفتارها نوعی شیادی و کلاهبرداری برای قدرت گرفتن است و هیچکدام از اپوزیسیون نماینده آنها نیستند، بلکه بیش از آنکه باعث فهمیدن مطالبات جامعه باشند، عامل اصلی به حاشیه رفتن مطالبات هستند. ولی آنچه فهم اپوزیسیون از ایران است را نمیتوان صرفا به حاشیه بردن مطالبات تعریف کرد. درک اپوزیسیون از ایرانیت نوعی درک تحقیرآمیز است. اپوزیسیون جامعه را تودهای میفهمد که بهخاطر شرایط بد تن به کارهای مختلف میدهد و تصور میکند جامعه مثلا برای بقا تن به گفتمانهای داخل ایران میدهد یا از سر ناآگاهی. این درک درحقیقت نوعی ابژهسازی مردم بهعنوان نماد بیخردی است که درواقع باز هم به علت آنکه هیچ درکی از جامعه ایرانی ندارند، شکل میگیرد. حضور در راهپیماییها، حضور در مراسم مذهبی یا حضور در انتخابات و اعلام حمایت از شهید سلیمانی در بسیاری از مواقع از افرادی دیده میشود که منتقد سخت حکومت یا دولتها بودهاند. هیچکس به اجبار تن به کاری نمیدهد مگر آنکه باور قلبی خودش باشد. اما چون اپوزیسیون ایرانی پرورشیافته پروپاگاندایی هستند که مفاهیمی مثل اسلام و شهادت و دین و اخلاق اجتماعی را همیشه بهگونهای فهمیده که مخالف آنها بوده، تصور میکنند ایران آینده خیالی آنها جایی است که هیچکدام از این مفاهیم در آن نباید حضور داشته باشد و عملا اپوزیسیون دستگاه تبلیغاتی غربیها شده است. بهطور مثال کافی است به دو رفتار چند ماه اخیر اپوزیسیون که در ذهن آنها بهعنوان گامهایی مطلوب تصویر میشده، توجه کنیم.
ائتلاف با اسرائیل: عمده اپوزیسیون ایران از شبکههایی مثل اینترنشنال تا شازده پهلوی بهگونهای رفتار کردند که راهحل مشکلات ما دوستی با اسرائیل است. سفر شازده به اسرائیل و پوشش خاص اینترنشنال از بنیامین نتانیاهو نشاندهنده همان تصور خامی است که اپوزیسیون از جامعه ایران دارد، بهگونهای که آنها فکر میکردند جامعه ایران بعد از این رفتارها یکی از مطالبات اصلیاش ارتباط با اسرائیل میشود، حال آنکه چنین تصور بیخردانهای به هیچ عنوان در جامعه ایران وجود ندارد. همچنین پس از جنگ خونباری که اسرائیل علیه فلسطین شکل داد، اپوزیسیون تصور میکرد جامعه آن فهمی که آنها از فلسطینیها بهعنوان یک جامعه تروریست و بدوی تبلیغ کرده است را قبول میکنند، حال آنکه جامعه ایران هرچند منتقد شرایط اقتصادی است اما هیچگاه در کنار جنایات اسرائیلیها علیه بشریت نبوده و این صرفا فهمی است که اپوزیسیون غیرایرانی از جامعه ایران دارند.
بازگشت خشونت در سالگرد مهسا امینی: اپوزیسیون از مدتها قبل فعالیت خود را معطوف به سالگرد مهسا امینی کرده بود. تصور میکرد جامعه ایران با فرمان همایونی آنها با تسخیر خیابانها، حاکمیت را به چالش میکشد. عمده فعالیتها روی این سالگرد، تقریبا هیچ خروجیای نداشت و جامعه ایران نسبت به تمام پیامهای آنها هیچ عکسالعملی نشان نداد. خود این واقعه نشان از عدم فهم جامعه ایرانی توسط آنها بود ولی اپوزیسیون حتی بعد از مشارکت نکردن مردم در این رخداد، باز هم متوجه نشدهاند که جامعه ایرانی با نگاه تحقیرآمیز آنها مشکل دارد و اگر مطالبهای هم دارد، بیرون از دایره تصور آنها عمل میکند. اما مجدد اپوزیسیون تلاش کرد مشارکت نکردن را به ترس و امنیتی بودن اوضاع ربط دهد که باز هم نوعی تحقیر نسبت به انسانهای ایرانی بود؛ چراکه در پیرنگ این بحث نوعی ترسو بودن جامعه القا میشد و اینکه جامعه توان ندارد از خود دفاع کند. حتی در پس این شکست اپوزیسیون، آنها به صورت رسمی و غیررسمی خواستار حمله نظامی به ایران هم شدند که شاید بتوان گفت اوج کاری بود که نشان از ایرانی نبودن این جماعت داشت. کلیدواژههایی مثل زدن سر مار یا حمله به مناطق نظامی یا گفتن مثالهایی مثل کشورهای عراق و افغانستان خوب نشان میداد اپوزیسیون هر راهبردی که غربیها طراحی کنند را حتی به قصد تخریب ایران، اجرا میکند و همان خواستهها را هدف اصلی خود قرار میدهد، با این تصور که نگاه همایونی آنها به مردم ایران بهگونهای است که حتی اگر جنگ هم در ایران صورت بگیرد مردم حاضر به پذیرش آن هستند زیرا اپوزیسیون آن نسخه را از بیرون صادر کرده است! حال آنکه جامعه ایران بههیچوجه موافق با دخالت نظامی یا جنگ نبوده و حتی به علت آنکه کشور دچار بحران نشود، هیچگاه ایدهای که در آن خارجیها دخالت کنند را نمیپذیرد.
به هر ترتیب این دو مثال و صدها مثال دیگر از اپوزیسیون نشان میدهد آنها نهتنها جامعه و کشور ایران را تحقیر میکنند، بلکه تصور میکنند آنها نماینده مردم برای رسیدن به عقلانیت هستند و زمانی مردم و کشور عاقل میشوند که در جهت دستورات آنها عمل کنند. به علت این دیدگاه است که میتوان گفت قطعا اپوزیسیون ایران، ایرانی نیستند.