سیدسعید لواسانی، استاد دانشگاه: در بخش اول مروری داشتیم بر مسائل آموزشوپرورش در چهار دهه اخیر و اینکه مشکلات نظام آموزشوپرورش ساختاری و بنیادی هستند و لزوما برخاسته از عملکرد وزرا و مدیران قبلی یا فعلی نیستند. بهویژه آنکه مسائل اقتصادی آموزشوپرورش آنچنان سنگین است که همه تمرکز ایشان را بهخود اختصاص میدهد و مانع تغییرات بنیادی یا تحول اساسی در ساحات تربیتی، عدالت آموزشی، مهارتی و چون آنها میشود. قصد نگارنده در این سلسلهیادداشتها واکاوی جنبههای مختلف نظام آموزشوپرورش است تا ضمن اذعان به کهنه و چرکین بودن زخم ساختار آموزشوپرورش، پرسشهای پیشرو و احیانا پاسخهایی به دستاندرکاران آن ازجمله وزیر و شورای عالی آموزشوپرورش (که ظاهرا دوره جدید آن باید بهزودی با افراد جدید تشکیل شود) ارائه دهم، زیرا گام دوم انقلاب اسلامی و دغدغههای تربیتی آن به آنان تکلیف میکند ضمن پرداختن به معیشت معلمان عزیز، امر مهم تحول تدریجی و عمیق نظام تربیتی را با جدیت عملیاتی کنند. به این دلیل مطالب این سلسلهیادداشتها مستقل از عملکرد کنونی آموزشوپرورش نگاشته شده و به بررسی دغدغه اصولی بنیاد آموزشوپرورش میپردازد.
یکی از مسائل اساسی نظام حکمرانی در کشورهای مختلف مساله نظام آموزش عمومی و مدارس یا بهبیان بومی ساختار آموزشوپرورش است که اگر نگوییم مهمترین مشکله آن، از مهمترین آنها در ساختار حکمرانی کشورمان است و ناگزیر باید مشکلات و مسائل آن را شناخت. برونداد آموزشوپرورش راضیکننده نیست و این مسالهای است که ظاهرا در آن اتفاقنظر وجود دارد. بهعنوان مثال علاوهبر مدارس استعدادهای درخشان که جزء مدارس دولتی اما با شهریه هستند، از سویی مدارس دولتی و رایگان را داریم که طبقات متوسط و پایین به آن مبتلا هستند و از سوی دیگر مدارس غیرانتفاعی با شهریه سنگین هستند که ساختار متنوعی دارند و اتفاقا بیشترین فرصت تربیت و تعلیم گروه برگزیده کشور را که توان مالی یا قدرت سیاسی دارند، به خود اختصاص دادهاند. شاید یکی از دلایلی که شاکله دولتها نسبت به مسائل آموزشوپرورش حساسیت کافی ندارند، همین نکته باشد که فرزندان بخش قابلتوجهی از مدیران کلان کشور در مدارس غیرانتفاعی درس خواندهاند و از نظر خانوادگی و تجربهزیستی از مسائل و مشکلات مدارس دولتی اطلاعی ندارند. این وضعیت برای نظامی خطرناک است که داعیهدار عدالت، استقلال، مردمی بودن، آرمانهای فطری بشری و پرچمدار نظمی الهی و جدید خلاف نظم تحمیلی جهان غرب است و بهنظر میرسد مساله اصلی ما همین خطر است که به آن رنگ سیاسی میدهد و مشکله را امر سیاسی جلوه میدهد.
در نظام آموزشوپرورش دو دسته کلی تربیت و تعلیم داریم؛ دسته نخست مدارس غیرانتفاعی هستند که مدارس خاص هستند و بیشتر هم در تهران تمرکز دارند. آنها عهدهدار تربیت گروهی از فرزندان این مرزوبوم هستند که برخوردار از بهره مالیاند و به این دلیل امکانات بیشتر و فرصتهای مهیاتری برای سرآمد شدن آنان وجود دارد. قبولیهای کنکور در سالهای اخیر گواهی صادق بر این مدعاست، زیرا بخش اعظم رتبههای زیر سههزار کشور از سهدهک بالایی و متمول جامعه هستند که در دانشگاههای دولتی و برتر کشور قبول میشوند. گروه دوم مدارس دولتی بهویژه در شهرستانها هستند که هرچه دورتر از مرکز باشند، محدودیت امکاناتشان بیشتر است. آنها توان رقابت با مدارس غیرانتفاعی تهران و مراکز استانها را ندارند و عملا خیل عظیم دانشآموزان دربرابر اقلیتی برخوردار، از پیش عقب نگهداشته میشوند. این ستم فاحش در نظام تربیت و تعلیم که شکاف طبقاتی جدی در میان فرزندان این ملت ایجاد کرده، نهتنها عدالت آموزشی را در مسلخ قدرت و ثروت ذبح کرده است، بلکه آینده نظام سیاسی کشور را نیز تهدید میکند، زیرا بر قاعده کنکور، دانشگاههای تراز توسط بخش زیادی از دانشآموختگان مدارس غیرانتفاعی مناطق مرفهنشین پر خواهند شد و به همین دلیل در آینده، فرصتهای بیشتری برای ارتقا در ساختار قدرت در اختیار آنان خواهد بود؛ آنانی که بهجرات میتوان بخشی از آنها را مرفهان بیدردی نامید که به تفکر انقلابی یا دینی قائل نیستند و آنگونه که امام میاندیشید، نمیاندیشند، حتی اگر انقلابی هم باشند، محافظهکاران انقلابی خواهند بود که انقلاب را به مسلخ میبرند. اگر وضعیت مالی و انقلابی پذیرفتهشدگان در پردیسهای بینالملل دانشگاههای برتر (مستقر در کیش و تهران و...) مورد کنکاش قرار گیرد، آمارها بدتر نیز خواهد بود و سیطره پول نهتنها بر تربیت و نگاههای انقلابی که بر علم را نیز میتوان مشاهده کرد که چه زخمی بر اعتبار چهره علمی دانشگاههای دولتی کشور انداخته است! بگذریم.
اما انقلاب اسلامی موعودی را وعده داد و اگر در این وعده صادق بود که بود، باید از وضع موجود نظام تربیتی و تعلیمی کشور بهشدت نگران و سرخورده باشیم و مسائل دانشآموزان پیش از دبستان تا دبیرستان و تمام طول تحصیل و دانشآموختگی دوره متوسطه دغدغه اصلی نظام سیاسی باشد. اگر بهدنبال بسط انقلاب اسلامی هستیم، بزرگراه آن آموزشوپرورش است، زیرا اهداف انقلاب اسلامی توسط انسانهای مومن به آن تحقق میباید و این انسانها یکشبه تربیت نمیشوند و با تحکم یا تبلیغ یا غوغاسالاری نیز بهوجود نخواهند آمد. آنان باید در فرآیندی گامبهگام و درطول زمان تربیت شوند و شکل بگیرند، آن هم در جهانی که قدرت تبلیغاتی غرب بهویژه آمریکا چنان قوی و گسترده است که بهراحتی درون خانهها رسوخ میکند و با ترفندهای موثر بچههای ما را براساس امیال خود شکل میدهند و شکاف نسل جدید را با آرمانهای انقلاب اسلامی روزبهروز زیاد میکنند. نظام تربیتی و آموزشی ما نهتنها باید در مقابل این شبیخون بایستد، بلکه باید از حالت پدافندی به آفندی آرایش یابد و این ماموریت تحولی از این ساختار معیوب، توقع نابجایی است.
اما حقیقت و آرمان آموزشوپرورش چه باید باشد؟ کودکان و نوجوانان و جوانان نورس یعنی جامعه هدف خود را که به آنان دانشآموز اطلاق میکند، با آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی همراه کند، بهگونهای که اهداف و آرمانها اولا در عقل و ذهن آنان استحکام یابد، یعنی معقول باشد و ثانیا درونی آنان شده و با جان و دل آنان عجین شود. به تعبیر دیگر درطول 12 سال که دانشآموزان ما کودکی و نوجوانی خود را در نظام تربیتی و آموزشی میگذرانند، این آرمانها و اهدف برای آنان تبیین شود، بهگونهای که «معقول» و «درونی» شود، زیرا آنها بر پایه فطرت و عقل بنا شدند. این فرآیند درونیسازی نظام انگیزشی و باورهای آنها باید هنرمندانه و بهخوبی طراحی و اجرا شود تا ایمان و باور قلبی آنان شود و با دل و جان برای تحقق آنها قیام کنند و مبتنیبر علاقه و استعدادهای خود در زمینههای مختلف پرچمدار آرمانها و اهداف انقلاب باشند. پس بایسته است اولا مفاهیم پایهای ملی و اسلامی و انقلابی بهدرستی و هنرمندی تبیین شود و این مفاهیم به خرد و اندیشه آنان منتقل شود، ثانیا توان یابند که این مفاهیم را در زندگی خود و واقعیت جامعه تعمیم دهند و ثالثا قدرت پیادهسازی حقایق آموختهشده را پیدا کنند و آن درصورتی است که این آموزههای معقول به دل و جان آنان سریان یافته باشد.
بنابراین باید دانشآموز ما درطول تحصیل با مجموعهای هماهنگ از ارزشها، آرمانها، اهداف و واقعیات آشنا شود و فهم منظومهای پیدا کند تا از مفهوم به مصداق و از مصداق به مفهوم، درحالتی رفتوبرگشتی برود و مابین مفاهیم و مصادیق بیگانگی و تضاد و دوگانگی نبینند. این درصورتی است که برایشان نظام شبکهای از معانی و مفاهیم تشکیل شده باشد و بتوانند حقایق را نامستور ببینند. البته توقع ما هم باید در حد همین 12 سال باشد و بعد از آنکه دانشآموز وارد نظام آموزش عالی یا جامعه میشود، نهادهای دیگری متولی هستند.
این امری است که آموزشوپرورش ما از آن بیگانه است، هم در مدارس دولتی مفقود است و هم در مدارس غیرانتفاعی. شاید شکل ظاهری باشد، یعنی صورت یا صورتکی باشد اما سیرت آن مفقود است، بله استثناهایی وجود دارد اما سخن ما درباره قاعده است نه استثنا. برعکس غرب و آمریکا ـ حداقل روی بخشی از فرزندان این مرزوبوم، متاسفانه موفق عمل کرده و از غفلت و ضعف ما استفاده کرده و بهجای آنکه بچههای ما بر پایه اسلام ناب محمدی (ص) تربیت شوند، تا بر عمق جانشان بنشیند، آنها را با سبک زندگی غربی یا تحریفی اسلام آمریکایی که هیچ خطری برای آنها ندارد آشنا میکند تا اصولا نیاز به دین و اسلام را احساس نکنند، بلکه آن را مانع پیشرفت و توسعه بپندارند! و این سیر را فضای مجازی و مدارس ما، دانسته یا ندانسته و خواسته و نخواسته دنبال میکنند. تاکید میکنم هم به استثناها بسنده نکنیم و هم صورتها و ظواهر ما را فریب ندهند.
ادامه دارد