سجاد عطازاده، مترجم: اف گریگوری گاوس، استاد و مدیر گروه رشته امور بینالملل در مدرسه دولت و امور عمومی بوش در دانشگاه ایاندام تگزاس آمریکا، در مقالهای با عنوان «معنای جنگ غزه برای عربستانسعودی، عادیسازی روابط بین ریاض و تلآویو فعلا متوقف شده اما بهکلی کنار نرفته است» که در وبسایت فارن افرز منتشر شده است، به بررسی پیامدهای عملیات طوفان الاقصی بر فرآیند عادیسازی روابط بین عربستان و رژیم اشغالگر قدس پرداخته است. او معتقد است یکی از بزرگترین دستاوردهای عملیات نیروهای مقاومت، توقف این عادیسازی بوده است. بهعلاوه او بر این باور است که تا زمانی که نبرد در غزه ادامه داشته باشد، حتی کوچکترین احتمالی برای احیای مذاکرات عادیسازی وجود ندارد، اما پس از پایان این جنگ، دوطرف با میانجیگری آمریکا فرآیند عادیسازی را پیش خواهند برد. پس از جنگ با اسرائیل، حماس موفقیتهای چندانی نخواهد داشت اما یکی از فتوحاتی که این گروه موفق به نیل به آن شده است، توقف ناگهانی حرکتی بوده که ریاض و تلآویو، البته با میانجیگری واشنگتن، برای عادیسازی روابط شروع کرده بودند. توافق اسرائیل و عربستان میتوانست دستاوردی تاریخی باشد و روابط بین دو «کشور» را عادی کند، عربستانسعودی را با قاطعیت بیشتری زیر چتر امنیتی ایالاتمتحده بکشاند و سبب ارائه تعهداتی از سوی اسرائیل درباره فلسطین شود. درواقع، ترس از نزدیکی اسرائیل و عربستان ممکن است یکی از عوامل اصلی حمله حماس در 7 اکتبر بوده باشد.
این جنگ، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی را حداقل در کوتاهمدت در موقعیت دشواری قرار داده است. او بهدنبال نیل به ثبات منطقهای است؛ وضعیتی که رسیدن او به اهداف خود مبنی بر تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستانسعودی و کاهش اتکای این کشور به صادرات نفت را تسهیل خواهد کرد؛ اما خشونت وحشتناک و تهدید احتمالی [براثر جنگ نیروهای مقاومت با رژیمصهیونیستی] پیشرفت در این حوزه را برای او دشوار میسازد. محمد بن سلمان اکنون همچنین با فشارهای رقیبی که از داخل و خارج از کشور بر او وارد میشود، مواجه است؛ رهبران آمریکایی و اروپایی خواستار ایفای نقشی پیشرو توسط عربستانسعودی در غزه پساحماس هستند؛ درحالیکه گروههای داخلی و منطقهای از ریاض میخواهند که اکنون و در هنگام نیاز فلسطینیها فعالانهتر از آنان پشتیبانی کند. اما حقیقت این است که هر دو طرف این مجادله احتمالا راه بهجایی نخواهند برد. عربستانسعودی نه توان و نه تمایل دارد که در غزه پس از جنگ فعالیت میدانی داشته و بازسازی آن را بهطور گسترده تامین مالی کند. همچنین این کشور اصلا مشتاق نیست که از ابزارهای در اختیار خود -مانند کاهش تولید یا صادرات نفت- برای اعمال فشار بر اسرائیل و ایالاتمتحده استفاده کند. اگرچه توافق اسرائیل و عربستان درحالحاضر از روی میز کنار رفته است، اما انگیزههایی که عربستانسعودی را به فکر بهرسمیت شناختن اسرائیل انداخت، هنوز حاضر هستند. اهداف بلندپروازانه اقتصادی محمدبنسلمان برای عربستانسعودی تنها در یک خاورمیانه باثبات و از طریق داشتن روابط قوی با ایالاتمتحده قابل دستیابی است؛ بنابراین این دستورکار درازمدت مسیر عمل او را در درگیری کنونی شکل خواهد داد.
یک گام به جلو، دو گام به عقب
پیش از حمله غافلگیرانه حماس به اسرائیل، دولت بایدن گامهای قابلتوجهی در قالب تلاش برای میانجیگری بهرسمیت شناختن اسرائیل توسط عربستانسعودی برداشته بود. البته موانع مهمی بر سر راه معامله وجود داشت؛ منافع متفاوت سه طرف. سعودیها خواستار اقدامات محسوس اسرائیل برای بهبود چشمانداز سیاسی تشکیلات خودگردان فلسطین بودند؛ اقدامی که در کف خود مشتمل بر گشایش احتمال مذاکرات دو دولتی بود، اما با توجه به ترکیب راست افراطی دولت اسرائیل، چنین اقداماتی بعید بهنظر میرسید. خواستههای ریاض از ایالاتمتحده ازجمله دریافت ضمانت امنیتی رسمی و کمک در ایجاد زیرساختهای هستهای غیرنظامی بدون پادمانهایی که واشنگتن از شرکای قبلی خواسته بود نیز امور بسیار شاقی محسوب میشدند. با این حال احساس پیشرفت وجود داشت. کمتر از سه هفته قبل از حمله حماس، بنسلمان به فاکس نیوز گفته بود که «هر روز در مذاکرات به پیش میرویم.»
ممکن است اظهارات فوقالذکر بنسلمان صحیح بوده باشد، اما مساله فلسطین همیشه یک مانع در این مسیر بوده است. اگرچه تابوی رابطه کشورهای حاشیه خلیجفارس با اسرائیل در سالهای اخیر از بین رفته است؛ اما افکار عمومی عرب همچنان برای موضوع فلسطین اهمیت قائل هستند. در نتیجه رهبران عرب هم باید حداقل در ظاهر همین کار را انجام دهند. حتی قبل از جنگ اخیر هم عربستانسعودی این سیگنال را ارسال کرده بود که اسرائیل باید بهعنوان پیشنیاز عادیسازی، کاری اساسی درباره مساله فلسطین انجام دهد. در ماه اوت و درحالیکه مذاکرات با اسرائیل درحال پیشرفت بود، عربستانسعودی اولین سفیر خود را در فلسطین منصوب کرد؛ ژستی که توسط بسیاری بهعنوان ابراز تعهد ریاض به پیگیری تعهدات اسرائیل از جانب فلسطینیها تفسیر شد. برای نزدیکی با ریاض، اسرائیل باید بیش از آنچه را در پیش از توافق ابراهیم انجام داده بود، عملی میکرد. عنوان بخشی از قراردادهای مذکور، اسرائیل موافقت کرده بود طرحهایی را که برای الحاق 30 درصد از کرانه باختری به خاک خود ارائه کرده بود، کنار بگذارد؛ طرحهایی که حاکمیت خود را بر سرزمینهای اشغالی خود گسترش میداد و عملا چشمانداز راهحل دو دولتی را از بین میبرد. اما اقدامات متوسطی ازایندست دیگر کارساز نخواهد بود. تلفات وحشتناکی که حمله نظامی اسرائیل به غزه بر غیرنظامیان فلسطینی وارد کرده، وضعیت را به کلی از گذشته متفاوت کرده است. تا زمانی که اسرائیل درگیر مساله غزه بوده و افکار عمومی عرب نیز برای حمایت از فلسطینیها بسیج شده باشد، توافق اسرائیل و عربستان اصلا عملی نخواهد شد. صرف تمایل عربستانسعودی به بررسی توافق با اسرائیل، منعکسکننده تغییر گستردهای در سیاستخارجی این کشور بود. زمانی که محمد بن سلمان با به قدرت رسیدن پدرش در سال 2015 بر اریکه ولیعهدی تکیه زد، این کشور را در مسیری بلندپروازانه برای تغییرات اقتصادی قرارداد و شروع به قدرتافکنی در منطقه کرد؛ اقدامی که اغلب با هدف مقابله با رقیب اصلی عربستان یعنی ایران انجام میگرفت. بنسلمان در اتحاد با اماراتمتحدهعربی، جنگی را برای عقب راندن جنبش حوثیهای مورد حمایت ایران در یمن به راه انداخت. او محاصره قطر را بهدلیل حمایت این کشور از گروههای اسلامگرای سنی ازجمله حماس، سازماندهی کرد. بهعلاوه هنگامی که سعد الحریری، نخستوزیر وقت لبنان در سال 2017 از ریاض بازدید کرد، او را مجبور کرده تا از سمت خود استعفا دهد، به این امید که یک بحران سیاسی در لبنان به متحد ایران، حزبالله، آسیب برساند. بنسلمان همچنین لفاظیهای خود را نسبت به تهران تقویت کرد. وی با بیان اینکه ایران بهدنبال تسلط بر اماکن مقدس اسلامی در کشور او است، گفت: «ما منتظر نبرد در عربستانسعودی نخواهیم ماند. درعوض کاری خواهیم کرد تا نبرد در ایران و نه در عربستانسعودی، شکل بگیرد.» در این میان اتفاقی که برای آمریکاییها مهمتر از همهچیز بود، این بود که او در سال 2018 دستور قتل جمال خاشقچی، روزنامهنگار مخالف سعودی و مقیم آمریکا را در جریان بازدید از کنسولگری عربستان در استانبول صادر کرد.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.