تاریخ : Sun 10 Dec 2023 - 15:09
کد خبر : 90256
سرویس خبری : جامعه

ایران ۱۴۰۲ و جنبش جلال

در ۱۰۰ سالگی از جان جلال چه می‌خواهیم؟

ایران ۱۴۰۲ و جنبش جلال

یادداشت آغازین ویژه‌نامه «یک قرن سکوت» به قلم محمد زعیم‌زاده سردبیر روزنامه فرهیختگان است که شرحی بر «ایران ۱۴۰۲ و جنبش جلال» است.

محمد زعیم‌زاده، سردبیر روزنامه فرهیختگان: هنگ جانستون در کتاب «جنبش اجتماعی چیست؟» برای یک جنبش موثر سه مولفه تعریف می‌کند؛ گفتمان داشتن، فرم مخصوص به خود داشتن و تشکیلات و سازمان داشتن.

با این سه معیار جلال آل‌احمد و میراث 100 ساله‌اش یک جنبش ناتمام است. جلال در «غربزدگی»‌اش در حد و حدود خود تلاش می‌کند علت‌العلل ناکامی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته مغرب‌زمین را صورت‌بندی کند. او از اقتصاد سیاسی آغاز می‌کند و تلاش دارد صورت‌بندی فشرده‌ای از تاثیر و تأثر فرهنگی حاصل از زندگی ماشینی را در فرهنگ ایرانی‌ها نشان دهد. «غربزدگی» هرچند یک اثر مهجور در حلقه فردیدی‌هاست که مورد پسند حلقه نشست فرهنگی سنت‌گرایان ایرانی قرار نمی‌گیرد و جدی گرفته نمی‌شود اما در زمانه خود گل می‌کند و دیده می‌شود. ستیز طیفی از روشنفکران با «غربزدگی» جلال که شاید نشأت‌گرفته از دیدگاهش نسبت به شیخ فضل‌الله باشد هم در دیده شدن این اثر به مثابه ماجرای خیر و عدو موثر است.

گُرگرفتگی جنبش جلال اما بی‌ربط به فرم تولید او نیست. کوتاه‌نویسی خلاقانه که به جملات ضرباهنگ می‌بخشد و تیغ‌شان را تیز می‌کند تا در بزنگاه از نیام خارج شود و چونان شلاق، ساقه مغز مخاطب را هدف می‌گیرد و در جانش می‌نشیند که به‌شدت انقلابی است. جلال در دورانی فرم را در خدمت ایدئولوژی‌اش ساختاربندی می‌کند که روشنفکران چپ‌گرای اروپا درگیر بازی نوشتار و نویسا هستند. رولان بارت از مرگ مولف می‌گوید و تئوری‌ای ساخته و پرداخته می‌شود که بگوید ادبیات یک جرثومه محتوازده و سرمایه‌زده است که تمام‌قد در خدمت بورژوازی است و اگر می‌خواهید انقلابی بمانید باید درجه صفر نوشتار بسازید، یعنی فرمی که صفر کلوین باشد و هیچ ربطی به معنا نداشته باشد تا خود ذاتا انقلاب کند. جلال در این فقره هم چون «غربزدگی»‌اش آوانگارد است. هم محتوای بدیع می‌سازد و هم فرم انقلابی، حتی فرمش از محتوایش جلوتر هم است. شاید درباره محتوای «غربزدگی» بشود حرف و حدیث آورد اما فرم نگارش و ادبیات جلال را نه. فرمی که بعد‌ها مکرر از سوی نویسندگان مهمی تقلید و تکثیر یا تکمیل شده است. شاید به خاصیت همین فرم است که جلال هنوز بعد از یک قرن سکوت رادیویی مهم است و می‌شود درباره ایده‌ و اثرش سخن گفت.

 جلال اما در بعد ساخت تشکیلات در آن زمان خیلی موفق نیست، شاید قائل به چنین چیزی نیست و مساله اولویت‌دارش نبوده و شاید هم اجل مهلتش نداده که جنبشش کامل شود. جلال جسته و گریخته در گعده‌هایی از غرب‌زدگی گفته است. احتمالا در جلسات چای و سیگار با حلقه‌های مقاومتی آن دوران که ادعایی در فکر و فرهنگ و ادب داشته‌اند از آلترناتیو‌های غرب‌زدگی سخن رانده است؛ از وحدت و انسجام روشنفکران و مذهبیون. نمونه‌اش ماجرای خانه محمدتقی شریعتی است که جمعی از فعالان مذهبی جمع شده بودند.

از اینجا به بعدش را میرزازاده، شاعر چپ به تاریخ شفاهی هاروارد می‌گوید: «‌آل‌احمد بحثی کرد درباره نهضت‌های اجتماعی ایران در دهه‌ها و سده اخیر، و از این باب از مشروطیت هم مثال می‌آورد: «آن‌گاه که روحانیت به تنهایی خواسته کاری بکند نتوانسته، آن گاهی هم که روشنفکر جدا از روحانیت و جدا از بدنه جامعه خواسته تحولی ایجاد کند -حکومت ملی مصدق و نهضت ملی را مثال می‌آورد- موفق نشده. هرجا که روشنفکر در دو چهره گوناگون روشنفکر مذهبی یعنی آخوند و روشنفکر لائیک یعنی مثلا ما، در تاریخ ایران یعنی در تاریخ اخیر، با هم کار کردند موفق شدند.» یادم هست با آن صمیمیت‌ و قاطعیت‌ و قرص و قائم یک‌چیز را بریدن و تمام کردن، گفت: «این‌ است رئیس حالا.» رو کرد به [آقای]خامنه‌ای که نشسته بود، گفت: «خیلی‌خوب. من نماینده روشنفکرها هستم. من قرتی نماینده روشنفکر. نماینده روحانیت کو؟ تو هستی؟ دستت را بده به من؛ چراکه این نهضت باید این‌جوری درست بشود، از ترکیب اینها».»

جلال صورتی از بحران ایران تحت عنوان غرب‌زدگی ارائه می‌دهد و بعد دنبال هر آن کس است که با این ایده موافقت دارد.

روش تجویزی‌اش برای این کلان‌ایده هم فرهنگی است و خشونت‌پرهیز. همانند ایده بازگشت به خویشتن شریعتی و البته نسخه امام خمینی که آن نیز، هم ملی است و هم مذهبی. از نقد کاپیتولاسیون شروع می‌کند که جنبه هویتی و استقلال‌خواهانه دارد و در کتاب ولایت‌فقیه صریحا آن را تبلیغ می‌کند. از منظر ارتباطاتی، انقلاب استقلال‌خواهانه امام، انقلاب میکرومدیا است. انقلاب نوارها. یک انقلاب نرم‌افزاری، مردمی، از پایین به بالا، شیک و بدون خشونت.

جلال حالا چه نسبتی با ایران امروز دارد؟ تحول‌خواهی نقطه اشتراک ایران 1402 با ایده جلال است. آن فهمی که جلال از غرب داشت شاید به کار ایران امروز نیاید، زیرا نه ایران امروز دوران زمانه جلال است، نه غرب آن غرب است و نه غرب‌زدگی آن مفهوم ساده و دم‌دستی را دارد. از همه مهم‌تر آنکه آن ایده جلال‌ساخته، سال‌هاست پنجه‌درپنجه غرب، تجربه زیسته دارد. شکست‌ها و پیروزی‌ها داشته است و کامیابی‌ها و ناکامی‌ها. تجربه ایران‌دوستان و جبهه مقاومت در برابر غرب در ایران 1402، انباشته‌تر و پروپیمان‌تر از جلال است. این یعنی ایده محتوایی جلال امروز لزوما همان مختصات را ندارد.

اما ایده کنشگرانه‌اش چطور؟ روشنفکر ایرانی 1402 در فهمش از ایران و مقتضیاتش چه نسبتی با جلال دارد؟ اگر جلال ورژن 1402 را داشتیم و در دانشگاه مادرِ کشور در پایان‌نامه‌ها تجزیه‌طلبی تئوریزه می‌شد، واکنش جلال چه بود؟ اگر جلال استاد جامعه‌شناسی یا ارتباطات دانشگاه‌های ایران 1402 بود و هابرماس، فیلسوف صاحب تئوری عرصه عمومی در ماجرای کشته شدن 67 خبرنگار در فلسطین حق را به اسرائیل می‌داد، واکنش جلال چه بود؟ اگر جلال استاد غرب‌شناسی و روشنفکر ضدغرب ایرانی بود و در جایی که درمقابل اسرائیل، یعنی نماد تمام‌عیار غرب‌گرایی نیاز به همبستگی همه ایرانی‌ها داشتیم، عده‌ای همزمان با کشته شدن فلسطینی‌ها در تونل‌های غزه مساله‌شان چند تار مو در تونل‌های مترو بود، چه واکنشی داشت؟ روشنفکر ایرانی پس از جلال توانسته فرمی نو به اقتضای مناسبات مقاومتی طراحی کند و... آنچه در این مجلد می‌خوانید مدعای این را ندارد که به همه پرسش‌های بالا جواب می‌دهد، فقط قصد داریم در 100 سالگی جلال را از نو بخوانیم و با خودمان فکر کنیم که در 100 سالگی از جان جلال چه می‌خواهیم؟