سجاد نوروزی، کارشناس فرهنگی: در میان اهل هنر ایران تقریبا این امر دچار بداهت حضور است که «ذائقه مخاطب میل به ابتذال دارد.» در تحکیم این تلقی مصطلح و البته غلط گردش مالی «هنر مصرفی» مدام بیان میشود. این تلقی غفلتزا باعث میشود که برای خلق یک اثر هنری استاندارد از مخاطب بهعنوان امری بعید یاد شده و ذاتا هنر اصیل بیمخاطب خوانده شود. چگونه میتوان بر این انگاره غلط فائق آمد؟ مثال نقض متاخر کنسرت علیرضا قربانی در تهران بود که یکماهواندی در مجموعه سعدآباد بر صحنه بود. فرم صحیح ساختار کنسرت، موزیک استاندارد و کاراکتر هنرمند، فروشی خیرهکننده را رقم زد و نشان داد ذائقه مخاطب «الزاما» آن نیست که میگویند. اتفاق فرخنده هنری دوم اما کنسرت- نمایش «کلنل» در تهران بود. اثری که به یک شخصیت ملی میپرداخت و در بادی امر فاقد هر گونه جذابیت بازاری بود اما به مخاطب گستردهای دست یافت.
کلنل چه کرد؟
کلنل در یک ساحت محتوایی ملی وارد میدان شد و با اینکه تولید حوزه هنری انقلاب اسلامی بود بنا بر سیاق موجود برای خود به تفکیک مخاطب قائل نشد و کوشید در طراحی محتوایی آنچه مورد وفاق همه اقشار اجتماعی است را سرلوحه قرار دهد؛ «ایران...» نتیجه این شد که با رعایت استانداردهای هنری در فرم، اثری تولید شود که مخاطب عام آن را از خود بداند؛ شمایل یک وطنپرست مومن که دغدغهاش سربلندی وطن است. جادوی نوای معتمدی نیز چنان شهدی گوارا این طعام را نابتر ساخت و نتیجه اقبال گسترده مخاطب بود. تلفیق موسیقی و نمایش همیشه الگویی پیروز بوده است. زیرکی طراحان کلنل و معتمدی در انتخاب قطعات ملی و عاشقانه نوستالژیک و ارکستر بسیار ژوست و حرفهای، همراهی موافق در مسیر بسط روایت بود. همراهی روایت نمایش و کلام موسیقی باعث شد که مخاطب خود را در یک «ضیافت حماسه و عشق» ببیند و دو ساعت دلپذیر را در سرایش عشق و حب وطن شاهد باشد. اینچنین بود که کلنل توانست در قلب بنشیند و مخاطب فارغ از نقادی هنری این دریافت قلبی را حس کند. چنین تجربهای را باید بسط داد و در تکرار آن کوشید... .