به مناسبت درگذشت بیتا فرهی، بازیگر پیشکسوت سینمای ایران
وداع با یک شمایل شیک خونسرد
. چند سالی میشود که شمایلشیک و خونسرد طبقه متوسط آن محبوبیت سابق در سینمای ایران را ندارند و بیتا فرهی هم در همین دوره رفتهرفته در کارش افول کرده بود.
فرهیختگان: «همیشه خیلی دوست داشتم سرمایهای میداشتم تا کتابفروشی کوچکی راه میانداختم که در آن کافه و یک گلفروشی کوچک هم بود. همیشه این سه را باهم میخواستم، اما هیچکدام نمیشود. سرمایه ندارم، گلها هم میپلاسند و هیچکس هم کتاب نمیخواند.»
پاسخ بیتا فرهی به این سوال را خواندید که اگر بازیگر نمیشدی، دوست داشتی چهکاره شوی؟ به نظر میرسد هنرپیشهای که دیروز در ۶۵ سالگی، وقتی هنوز برای رفتنش زود به نظر میرسید، پس از مدتها بیماری درگذشت، بهترین شانس زندگیاش را به واسطه یک موقعیت طبقاتی و البته یک آشنایی خانوادگی به دست آورد. سخت نبود که او یک کتابفروشی راه بیندازد و کنارش کافه هم سرو کند و احیانا چند شاخه گل هم به دست مشتریان بدهد و هرچند میگوید سرمایه این کار را نداشت، قضیه به این سختیها که خودش میگفت هم نبود. اینکه چقدر چنین آرزویی برای بیتا فرهی جدی بود، معلوم نیست و شاید مهم هم نباشد اما میدانیم که او یک روز بهطور کاملا تصادفی در یکی از مهمترین پروژههای تاریخ سینمای ایران قرار گرفت و نامش بلندآوازه شد. «آقای ناصر چشمآذر (آهنگساز) یکی از دوستان صمیمی دایی من بودند و یک روز که به منزل داییام آمده بودند، من را آنجا دیدند و گفتند که تو به درد نقش مهشید فیلم داریوش میخوری. از آنجا بود که من برای این نقش انتخاب شدم.»
خیلیها میگفتند که فرهی در فیلم هامون بازی خاصی نکرده و فقط خودش را جلوی دوربین تکرار کرده است. این کاملا درست است. او تا قبل از هامون حتی در تئاتر مدرسهشان هم بازی نکرده بود و بار بازی حسی و تکنیکی هامون تماما بر دوش خسرو شکیبایی بود. فرهی فقط قرار بود شمایلی از یک زن مدرن طبقه متوسط ایران را بازنمایی کند؛ با همان خونسردی و بیوفایی محترمانه. نمیشود گفت که خونسردی و بیوفایی محترمانه هم جز شخصیت خانم فرهی بود، چه اینکه خودش میگوید اولین بار در ۱۷ سالگی عاشق شده و ازدواج هم کرده است. با این حال، اینکه قرار گرفتن او در پروژه هامون فقط و فقط به دلیل شمایل طبقاتیاش بوده نه مهارتهای بازیگری، سخن کاملا درستی است. حتی در زمانهای که نامهایی مثل «بیتا» در میان عموم زنان ایرانی بسیار کمیاب بود، او با نامی نسبتا خاص و خصیصهنما (خصیصه طبقاتی و فرهنگی) و البته یک فامیلی خوشآهنگ و چهره و صدای سرد و شیک، تبدیل به شمایلی از زنان طبقه متوسط شد. این شمایلی است که زمانی در سینمای ایران بسیار کار میکرد و از بیتا فرهی سرد و شیک تا بازیگر مورد علاقهاش لیلا حاتمی که سرد، کمتر شیک و بیشتر مظلوم بود و پس از آن هنرپیشههایی مثل نگار جواهریان امتداد مییافت و در بین مردان هم از محمدرضا گلزار که مطلقا معاف از تکنیکهای بازیگری بود تا امثال علی مصفا طیف متنوعی را تشکیل میداد. فرهی لازم نبود در فیلمها کار خاصی بکند و زحمت ویژهای برای بازیاش بکشد، بلکه فقط کافی بود بیتا فرهی باشد و برای رسیدن به چنین ساحتی، زحمت راحت بودن او با دوربین را هم معمولا کارگردان میکشید. بلافاصله بعد از هامون نوبت به فیلم دیگری از مهرجویی رسید با نام «بانو» که خود داریوش مهرجویی میگوید براساس شخصیت (یا بخوانیم شمایل) بیتا فرحی نوشته شد. او پس از بانو که سالها در توقیف ماند، خانم دکتر فیلم «کیمیا» احمدرضا درویش شد و باز هم کنار خسرو شکیبایی قرار گرفت. بعد از «هتل کارتون» و «زندگی» که او برای سیروس الوند و اصغر هاشمی بازی کرد نوبت به مجدیخانم در فیلم «اعتراض» مسعود کیمیایی رسید که زنی سبزیفروش را با یک چادر گلگلی نشان میداد و نقشی متفاوت با شمایل همیشگی بیتا فرهی به نظر میرسید. این اما چیزی نبود که روی چنین بازیگری باقی بماند و فیلمهای بعد، همان مسیر سابق را مجددا ادامه دادند. بعد از اعتراض نوبت رسید به کار دوباره با مهرجویی در «میکس» و پس از آن «خانهای روی آب» بهمن فرمانآرا. بعد «خونبازی» رخشان بنیاعتماد، «پارک وی» فریدون جیرانی، «خاک آشنا» که همکاری مجدد فرهی با فرمانآرا بود، «شیرین» عباس کیارستمی که به یک فستیوال عکس متحرک از بازیگران زن سینمای ایران میماند و در «انتظار معجزه» از رسول صدرعاملی در سال ۱۳۸۹. بیتا فرهی در همان سال ۸۹ کاراکتر پروین که نقشی نهچندان مهم در یک کمدی گیشهای سطح پایین به نام «شیش و بش» بود را هم بازی کرد و پس از آن میتوان گفت در هیچ نقش مهم و تاثیرگذار دیگری حاضر نشد. از آخرین فیلمهای سینمایی بیتا فرهی «لامینور» داریوش مهرجویی بود. فیلمی که آخرین حضور فریماه فرجامی در سینما و آخرین فیلم داریوش مهرجویی قبل از قتل دلخراش خودش و همسرش هم بود. چند سالی میشود که شمایلشیک و خونسرد طبقه متوسط آن محبوبیت سابق در سینمای ایران را ندارند و بیتا فرهی هم در همین دوره رفتهرفته در کارش افول کرده بود. میگفت «همیشه فیلم اعتراض را دوست دارم چون نقشم خیلی متفاوت بود. دوست ندارم نقش کلیشهای بازی کنم و همیشه زنی متمول و ثروتمند باشم» و یک جای دیگر میگفت «ظاهر من باعث شده است که کارگردانها در فیلم نقش زن متمول را به من پیشنهاد بدهند و این برخلاف میل باطنی من است.» اما بههرحال او بیشتر از اینکه بازیگر باشد، یک شمایل بود و در زمانهای که بازیگرهای ماهر پیشکسوت، پس از گذراندن دوره جواناولی در فیلمها، دیگر فیلمنامههای قابل قبولی که باعث بروز مهارتهایشان شود را مقابلشان نمیدیدند، بیتا فرهی که بیشتر از مهارت به دلیل شمایلش مطرح شده بود هم پیشنهاد درخوری دریافت نمیکرد. او البته حین کارهایی که با چند کارگردان معروف کرد، چیزهای خوبی از بازیگری یاد گرفت که لااقل یکی دو صحنه قابل توجه از بازیگری او را در خاطرهها ثبت کرد. بیتا فرهی، بازیگر بیحاشیه و آرام سینمای ایران، سرانجام پس از تحمل یک دوره بیماری در چهارم آذر ماه ۱۴۰۲ درگذشت.