تاریخ : Sat 25 Nov 2023 - 03:03
کد خبر : 89035
سرویس خبری : اندیشه

وقتی لکان فیلم می‌سازد

نقدی بر فیلم «نبودن» علی مصفا؛

وقتی لکان فیلم می‌سازد

«نبودن» یا «Absence» فیلم اخیر علی مصفا که در چک ساخته شده، داستان مردی بنام روزبه را روایت می‌کند که درپی کشف ابعاد پنهان پدرش است که عضو حزب توده بوده و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مجبور به مهاجرت به پراگ شده است.

عرفان خیرخواه، خبرنگار: «نبودن» یا «Absence» فیلم اخیر علی مصفا که در چک ساخته شده، داستان مردی بنام روزبه را روایت می‌کند که درپی کشف ابعاد پنهان پدرش است که عضو حزب توده بوده و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مجبور به مهاجرت به پراگ شده است. اما حال با کشف این نکته که برادری ناتنی بنام ولادیمیر داشته که همزمان با ورود او به پراگ خودکشی کرده است درگیر ماجرای دیگری می‌شود.
آنچه که این اثر را که ارزش بیش از یک‌بار دیدن دارد برای من جذاب کرد، فارغ از جنبه‌های تکنیکال و فرمی، نحوه‌‌ شکل‌گیری این درام و همان‌طور که از عنوان فیلم بر‌می‌آید، ‌‌نبودن‌ بود که در مطالعات روانکاوانه نقش برجسته‌ای دارد.
در واقع فیلم اساسا برپایه یک ‌نیستی،‌ یک ‌نبودن،‌ و یک ‌خلأ یا همان «‌nothing» لکانی شکل می‌گیرد. نبودنی که خود عامل به‌وجود آمدن چیزهای دیگر می‌شود.
رضا احمدی که روانکاوی را در پیوند با فلسفه خوانش می‌کند تعریف جالبی از فلسفه به این شکل دارد که فلسفه‌ بازشناسی آن منفیتی است که برسازنده یک کل است. یعنی بازشناسی همان نبودنی که یک کل را می‌سازد. اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی نیز که متاثر از ایده‌های لکان بوده مثال‌های جالبی از ‌نبودن‌ که برسازنده‌اند ارائه می‌کند. به عنوان نمونه هایدگر ‌معتقد بود که فلاسفه پیشین از مساله وجود غفلت کرده و به موجود پرداخته‌اند؛ اما همین غفلت سبب‌ساز چیزی شده است که امروزه به‌نام تاریخ فلسفه در دسترس است. یا در مثال دیگری به یک نقاشی با عنوان «لنین در ورشو» در یکی از گالری‌های اروپای شرقی اشاره می‌کند که در آن هیچ اثری از لنین نبوده و تابلو، همبستری همسر لنین با یکی از اعضای کمیته حزب مرکزی را نشان می‌دهد و وقتی این پرسش مطرح می‌شود که خب پس لنین کجاست، خالق اثر می‌گوید اساسا چون لنین در ورشو بوده این تصویر خلق شده است. درواقع نبودن لنین باعث به‌وجود آمدن چنین تابلویی بوده.
این منفیتی که از آن یاد کردم در جای جای فیلم مصفا نیز به چشم می‌خورد. در قدم اول، ‌نبودن حزب توده در ایران‌. اساسا چون حزب توده دیگر وجود ندارد و امری مربوط به تاریخ سیاسی ما بوده، شرط امکان تحقیق آن در پراگ را برای روزبه فراهم می‌کند که روزی پدرش عضو آن بوده است. از طرفی از دست رفتن حافظه‌ پدر روزبه که درقید حیات ولی مبتلا به آلزایمر است سبب می‌شود تا روزبه به جای گفت‌وگو و کشف پدر از زبان خودش مجبور به سفری ماجراجویانه شود. درواقع ‌نبودن حافظه پدر‌ یا به عبارت بهتر دردسترس نبودن آن شرط امکان سفر و بازشناسی پدر را فراهم ساخته است.
از طرف دیگر روزبه که از همسرش نیز جدا شده است، حال درگیر مساله‌‌ شناخت بیشتر پدرش شده که چه‌بسا اگر زندگی مشترک او پابرجا می‌ماند دلمشغولی‌ها و دغدغه‌های دیگر و مربوط به زندگی مشترک خود را داشت و اساسا به سمت این موضوع کشیده نمی‌شد. در واقع ‌نبودن زندگی مشترک‌‌، شرط امکان دیگر روزبه برای جست‌وجوی هویت پدرش شده است.
اما روزبه چه زمانی متوجه می‌شود که برادری ناتنی به‌نام ولادیمر در پراگ داشته؟ دقیقا زمانی که ولادیمیر دیگر ‌نیست، و خودکشی کرده است و روزبه به علت مشترک بودن نام پدر ولادیمیر و خودش توسط پلیس مطلع شده و در ماجرای این برادر ناتنی که از آن بی‌خبر بود قرار می‌گیرد. در واقع نبودن ولادیمیر‌ شرط امکان شناخت و مطلع شدن از وجود چنین برادری بوده است که به شناخت بیشتر روزبه از پدر خود و زندگی‌ای که آنجا داشته نیز منجر می‌شود.
در سکانس‌های انتهایی نیز ‌ویرا، همسر سابق ویلادیمیر که از خودکشی او بی‌خبر بوده و سرزده به آپارتمان او می‌آید از آنجایی که روزبه صورتش را اصلاح کرده و کاملا شبیه ولادیمیر شده هویت برادرش را به خود گرفته و وارد دیالوگ و برقراری ارتباطی چند دقیقه‌ای با ویرا می‌شود. باز از آنجایی که ولادیمیر دیگر ‌نیست‌ و ‌وجود ندارد، این امکان برای روزبه پیش می‌آید که با ویرا گفت‌وگو کند و آپارتمانی را که ولادیمیر برای او به‌جا گذاشته بود را تحویل ویرا دهد.
در انتها باید گفت ‌نبودن، درامی شاعرانه و پرجزئیات است که به زیبایی توسط مصفا به تصویر کشیده شده و ما را بر آن می‌دارد تا این بار به‌جای ‌وجود‌، روی ‌نبودن‌ و ‌نیستی‌ تامل کنیم و آنچه که توسط آن ساخته می‌شود را دریافت کنیم.