مصطفی غفاری، دکترای جامعهشناسی سیاسی و مدرس دانشگاه امام صادق(ع): مفهوم مشارکت سیاسی و مشخصا مشارکت در انتخابات که کم و بیش هم با مفهوم و مصادیق عمده آن مثل انتخابات و مشخصا انتخاباتهای مجلس، ریاستجمهوری، شورای شهر و خبرگان رهبری آشنا هستیم، یک همذات و آن روی سکهای به نام رقابت دارد. من اینطور بهنظرم میرسد که عمده مسالهها و دغدغههای ما در رابطه با مشارکت به اشکالاتی برمیگردد که در حوزه مفهوم رقابت انتخاباتی و ساماندهی مقوله رقابت داریم. در حدی که بعضی وقتها گمان میکنیم که گویی میشود با رقابت انتخاباتی کم، خفیف و بیرونق، مشارکت انتخاباتی بالا و با تراز مناسبی را داشت. درحالیکه بهطور منطقی این دو در گروی همدیگر هستند و بدون فضای رقابت سالم، معنادار و گسترده، داشتن نرخ بالا در حوزه مشارکت و وجود انگیزه بالا در مشارکتکنندگان مقداری دور از واقعیت بهنظر میرسد و بیشتر یک خیال خام است.
در رقابت و مشارکت سیاسی دچار افراط و تفریط شدهایم
بهنظر میرسد وضعیت ما در این رابطه دچار افراط و تفریط بوده است. در دورههایی خصوصا در انتخابات ریاستجمهوری که این مساله آشکارتر بوده، بهحدی رقابت بیسامان و بیمنطق پیش رفته که نامزد انتخابات ریاستجمهوری حتی وقتی که نامزد انتخابات، رئیسجمهور مستقر بوده است به خود اجازه داده که خطوط قرمز نظام سیاسی را زیرپا بگذارد و به این وسیله برای خودش رای جمع کند. طبیعتا نتیجه جمعی آن هم برای نظام این بوده که جامعه دچار التهاب شده و مشارکت سیاسی در آن مقطع بالا رفته است. اما هزینهای که دادیم این بوده که خطوط قرمز رقابت زیر سوال رفته و به چالش کشیده شده است. این نباید موفقیتی شمرده شود. این موفقیتی نسبی و کوتاهمدت با ضررهای بلندمدت است. ضرر آن هم این است که چهارچوبهای رقابت سیاسی نقض شده، این خطوط قرمز باید چهارچوب رقابت سیاسی باشند نه موضوع رقابت سیاسی. در واکنش به این افراط در دورههایی دچار تفریط شدیم و نهاد رقابت را منحل کرده یا آنقدر محدود کردیم که بعضی از اضلاع رقابت سیاسی اساسا دیگر معنا پیدا نمیکنند. مثلا در انتخابات 1400 میزان آرای باطله و سفید دستکم گویای این مطلب هم هست که ما کسانی را داریم که انگیزه مشارکت در فضای انتخابات را داشتند اما گویی نماینده سیاسی و کسی را نداشتند که بتواند دیدگاه آنها را نمایندگی کند و به گزینهای برسند و به آن گزینه رای دهند یعنی آنقدر دامنه رقابت محدود شده و به معنایی با اغماض منحل شده است که دیگر کسی آنجا نماینده خودش را پیدا نمیکند. اگر با نقض خطوط قرمز دچار آسیبهایی مثل دوقطبیهای شدید، قبیلهگرایی و التهاب زیاد جامعه میشدیم که بعد از اعلام نتایج به این راحتی نمیشد این را از جامعه گرفت و این التهاب را خواباند، مثل اتفاقی که در سال 88 افتاد که از این طرف هم دچار بیتفاوتی سیاسی، دچار کاهشانگیزه مشارکت و دچار بیمعنایی رفتار سیاسی بین بخشی از رایدهندگان بالقوهای که شرکت نمیکنند یا رایدهندگان بالفعلی که شرکت میکنند و رای سفید میدهند، مواجه هستیم. تقریبا هیچکدام از این افراط و تفریطها برای ما مطلوب نیست و در این کشاکش ما باید تلاش کنیم که یک الگوی همسان و متوازنی از رقابت و مشارکت سیاسی ارائه دهیم.
مثالهایی که گفتم بیشتر ناظر به انتخابات ریاستجمهوری بود به این دلیل که تجلی نکاتی که خواستم بگویم در سالهای اخیر بیشتر در این فضا دیده شده، اما درمورد انتخابات مجلس هم گاهی با درجه کمی از شدت و نوسان، شاهد این پدیده بودیم؛ اتفاقی که بهنظر میرسد مطلوب و خوب باشد که در کشور ما رخ دهد. این است که بهجای انتخابات ریاستجمهوری یا پیش از انتخابات ریاستجمهوری و مقدم برآن، این انتخابات مجلس باشد که گفتارهای سیاسی و دیدگاههای سیاسی مختلف را در کشور نمایندگی کند و اساسا پارلمان یا نهاد مجلس و قوه مقننه بنا به تعریف چنین جایی است که عامه مردم با سلیقهها، عقیدهها و انتخابهای مختلف بتوانند نماینده خود را نهفقط به معنای وکیل در ادبیات سیاسی ما، بلکه کسی که به قدرت میرسانند، ایده و صدای آنها در نظم و نظام سیاسی را پیدا کند و بتواند به نماینده ایدههای خود و کسی که برنامهها و ایدههایی دارد که به او نزدیک است و به آن احساس تعلق خاطر میکند، به پارلمان مجلس بفرستند. اگر ما مقداری انتخابات مجلس را از حیث سیاسی جدیتر بگیریم حداقل میتوانیم بگوییم که بخشی از بار زیاد یا اضافهبار یا گرانمایه باری که روی دوش انتخاباتهای ریاستجمهوری از حیث نمایندگی گفتارهای سیاسی، گذاشته شده و معمولا به افراط و تفریط کشیده میشود را بگیریم و بهحق در موضع خود قرار دهیم و آن در فضای انتخابات مجلس، معنا و تجلی پیدا کند. طبیعتا مردم دیدگاههای مختلف و پراکنده و البته متضادی دارند، مهم این است که دستکم هرگروهی از مردم با آن دستهبندیهایی که از حیث سیاسی وجود دارد، بتوانند کموبیش نمایندهای پیدا کنند که ایدههای آن نماینده یا آن گروه از نمایندگان، منافع و نظرهای آن دسته از مردم را پشتیبانی کند و انتخاب آن نماینده برای کسانی که طرفدار آن ایده و برنامه هستند، انتخاب معناداری باشد. این چیزی است که بهنظر میرسد ما باید بتوانیم در فضای رقابتی انتخاباتهای مجلس دنبال کنیم و تا حد ممکن این وضعیت را تحقق ببخشیم. اینکه نمایندهها یا گروه نمایندههایی باشند که بتوانند با ایدههای مختلف با هم رقابت کنند، مستلزم این است که آن افراط و تفریطی که گفتیم در آن اتفاق نیفتد، یعنی نه وضعیتی باشد که رقابت محدود و بیمعنا باشد، نه وضعیتی باشد که خطوط قرمز در رقابتها رد شود.
تبدیل چهارچوب رقابتها به سوژه رقابتها، برای نظام سیاسی سراسر باخت است
ما در فضای سیاسی یک اصولی داریم. میگوییم کسی که میخواهد نامزد انتخابات شود باید به اصول سیاسی نظام باور داشته باشد و آنها را در قالب قانون اساسی، ولایت فقیه، اصل انقلاب اسلامی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان و امثال اینها تعریف میکنیم و بنابر دیدگاهی میتوانیم همه اینها را در قالب قانون اساسی تعریف کنیم که میثاق ملی و سیاسی ماست. غیر از این اصول یکسری خطوط قرمز داریم که هم شامل مخالفت و رد این اصول شده و هم شامل چیزهایی بیش از اینها میشود، چون فرض براین است کسی که در انتخابات شرکت میکند، احراز شده که به این اصول اعتقاد دارد و به آن التزام دارد، اما خود آن فرد هم در چهارچوب رقابتهای انتخاباتی باید تلاش کند که خطوط قرمز نظام را رد نکند. اگر آن چهارچوبها بهجای آنکه چهارچوب رقابت باشند تبدیل به موضوع و سوژه رقابت بین نامزدها شوند، آن انتخابات برای آن نظام سیاسی سراسر باخت است. ویژگی خطوط قرمز این است که باید شفاف باشد و چیز مبهمی نباشد. دوم اینکه باید بهطور نسبی، اجماعی باشد و سر آن بحث و دعوا نباشد که یک عده چیزی گویند و عدهای چیز دیگری بگویند و این کشمکش ادامه داشته باشد و سوم اینکه رد کردن این خط قرمز باید همراه با هزینه سنگین بوده و به شکلی باشد که هرکس به خودش اجازه ندهد در هر کاری این خطوط قرمز را رد کند. متاسفانه بهنظر میرسد در کشور ما در بعضی موارد این برعکس است، یعنی هم خطوط قرمز مبهمند و هم در مورد آنها اجماع وجود ندارد و به معنایی میشود گفت محدود نیستند، گستردهاند چون هرجایی پا میگذارید ممکن است خط قرمز تلقی شود و رد کردنش هم متاسفانه هزینه خیلی سنگینی ندارد، یعنی خیلیها چیزی را که خط قرمز اعلام میشود را رد میکنند و هزینهای هم نمیپردازند. متاسفانه خیلی وقتها این رفتار مسئولان بهصورت سیاسی مقابل چشم مردم قرار دارد و نمیشود انتظار داشت که مردم از این رفتار و کنش مسئولان، سیاستورزان و سیاستمداران کشور بخواهند درس احترام به خطوط قرمز بگیرند.
ساماندهی رقابت مساله مردم و نظام سیاسی است
چالشی که در موضوع مشارکت داریم بیش از هر چیزی در حوزه رقابت سیاسی به معنی عبور از خطوط قرمز است. حتی مواردی که تحت عنوان شفاف نبودن، بیضابطه بودن یا اشکالات مصداقی یا موردی در مورد احراز صلاحیت یا مساله تاییدصلاحیت و مساله نظارت استصوابی مطرح میشود، حداقل بخشی از آن اینجا معنی پیدا میکند و نگرانی و دغدغه نسبت به مقوله چگونگی سازماندهی نسبت به مقوله رقابت سیاسی است، بهنحوی که خطوط قرمز رعایت شوند و نقض و رد نشوند. اصل نظارت استصوابی که در این مساله اصلی عقلانی و درست است چراکه در این مورد اساسا نظارت غیراستصوابی نمیتواند معنادار و موثر باشد، اما چگونگی نظارت استصوابی نسبت به پذیرش اصل آن میتواند محل بحث باشد که چقدر شفاف و ضابطهمند و متاثر از فضا و شرایط سیاسی و تلقیها و تحلیلهای سیاسی است. یا احیانا در مواردی با خطاهای مصداقی و موردی در این زمینه مواجه شویم که سازوکارهایی برای رسیدگی به آن وجود دارد اما اصل این دعوا به همان مساله ساماندهی رقابت برمیگردد و این صرفا مساله خود نظام سیاسی نیست و بین نظام سیاسی و مردم است، بین رایدهندگان و انتخابشوندگان است. هر تصمیمی که در حوزه سیاسی گرفته میشود پیامدهایی در نگرشها، انگیزشها، کنشهای مردم دارد و تعیینکننده موقعیتهایی است که مردم در آن موقعیت و چهارچوب تصمیم میگیرند که رای بدهند یا رای ندهند، چگونه رای بدهند، حتی انفرادی رای بدهند یا فهرستی، این موارد به اضافه شرایط دیگری در هر انتخاباتی از حیث زمانی، مورد توجه قرار دارد.
معمولا کسی که به نحوه صریح و ابتدایی مخالف رقابت انتخاباتی پرشور نیست و آن را اظهار نمیکند باید بتوانیم از این مرحله عبور کنیم اما به چه دلایل و انگیزههایی رقابت نفی میشود؟ گاهی به بهانه اینکه رقابتها سالم باشند یا از دل رقابت آشفتگی بیرون نیاید، رقابت محدود میشود و مهم این است بهانههایی که بر سر رقابت وجود دارد و دلایل موجهی هم بهنظر میرسد را جدی بگیریم و برای آن تدبیر کنیم. کسی هم نمیگوید که من مراقبت نمیخواهم، ممکن است معادله را اینطور چیده باشد که کمی کاهش مشارکت به اینکه ما رقابت انتخاباتی را محدود کنیم، میارزد تا از سلامت انتخابات خاطر جمع باشیم. درحالیکه بهنظر میرسد مساله چگونگی تامین متوازن و همزمان این مولفههاست و این هنر نیست که ما فتیله رقابت انتخاباتی را پایین بکشیم برای اینکه بخواهیم سلامت و رقابت انتخابات را تضمین کنیم. مهم این است که سلامت و امنیت در کنار رقابت با نتیجه مشارکت بالا و معنادار رخ دهد و اتفاق بیفتد. باید برای این هدف تلاش کنیم و مراقب بهانههایی که در این مسیر فراهم میشود و پیش چشم قرار دارد، باشیم اگرنه در نتیجه انتخابات یا مشارکت بالا شکل نمیگیرد یا وقتی شکل میگیرد مثل انتخابات ۸۸ نتیجه مطلوبی نمیدهد و با بهانههایی اثرات آن مشارکت بالا خنثی خواهد شد. این چیزی است که باید برای ما درس باشد و تلاش کنیم به آن شرایط نرسیم و دچارش نشویم و برایش تدبیر داشته باشیم.