سیدسعید لواسانی، استاد دانشگاه: درباره هویت ایرانی تعبیر مرحوم اسلامیندوشن تعبیر دقیقی است، ما باید «ناظر نگران» باشیم و به این دلیل هم خوبیهای فرهنگ و هویت ایرانی را شناسایی کنیم و دنبال ترویج آنها باشیم و هم بدیها و آسیبهای آن را؛ و دنبال طرد آنها باشیم. نقد خلقیات ایرانیان در سیاست و فرهنگ و آموزش و زندگی روزمره خدمت به ایران و ایرانیان است و نباید از آن غفلت کرد و البته اصلیترین نقد به فرهنگ و اخلاق شاهنشاهی و فرهنگ و اخلاق ارباب_ رعیتی است که از درون به نبرد هویت ایرانی آمده است.
این تعبیر هم درست است که ایران چون اقیانوس محتومی است که باکی ندارد انگار تمام رودهای جهان فرهنگ را از هرجا که جوشیده باشند، در خود گرد آورد. این هم خوب است و هم باعث نگرانی است. نگرانی آنجاست که گروهی را مقلد میکند و این سم هویت ایرانی است. اما خوب است که راه را باز میکند تا بتواند فرهنگ خود را غنا بخشد.
اما با این نظر که «ایران، شرق را شرق نگه داشت و غرب را غرب، و خود او در این میان نیمهشرقی نیمهغربی شد و بهطورکلی سرنوشتش آن گشت که بار دوگانهای بر دوش داشته باشد.» هم موافق هستم و هم نقد دارم. شاکله هویت ایران «نه شرقی و نه غربی» است و از ابتدا چنین بود و هرگز نخواست رنگ دیگران را به خود بزند، بلکه تلاش کرد رنگ خود را به فرهنگهای دیگر بزند، حتی در رابطه با اسلام نیز چون آن را حق یافت با آن انس گرفت و عشق ورزید، زیرا کمال خود را در آن دید و به این دلیل اسلام اموی و عباسی را نپذیرفت و رو به اسلام علوی آورد که حق را جلوه میدهد و در آن آرامش گرفت و به این ترتیب اسلام یکی از اصلیترین عناصر هویت ایرانی شد. البته ما نسل خوشبخت و تاثیرگذاری هستیم که انقلاب اسلامی را دیدیم تا بتوانیم هویت اسلامی- ایرانی را تحقق عینی ببخشیم، بعد از اینکه قرنها بهدنبال آن بودیم و البته باید تلاش میکردیم عناصر ناروا- و از همه مهمتر عنصر خطرزای فرهنگ و سیاست شاهنشاهی را- از هویت ایرانی بزداییم و این کار را با اسلام انجام دادیم. اما هنوز به مقصد و مقصود نرسیدیم و خطرها به راه است... و البته هویت ایرانی تضاد دوگانه خیر و شر و نبرد بیپایان سپنتامینو و انگرهمینو را بر دوش میکشد تا درستی و راستی را در جان و سرزمین خود و جهان انسانی تحقق بخشد.
بنابراین باید ما با تکاپویی بیپایان، سرزمین مادری و خانه پدری خود را دوباره کشف کنیم و برای این مهم نباید سر از پا بشناسیم. در این مسیر سرزمین و مرزوبوم و خاک ایران هم مقدس میشود، نه اینکه خاکپرست شویم یا ایرانپرست و پانایرانیسم باشیم، بلکه هویت ایرانی را کشف کنیم که هیچ شباهتی با نژادپرستی و قومگرایی و ناسیونالیسم ندارد، بلکه توجه به هویت حریرگونه ایران بهمثابه جهانی در میان جهان بدون روح مدرن است که روحی زنده و پویا دارد که هرگز از پا ننشسته است و درعینحال که ایرانی است، اسلامی است و درعینحال که اسلامی است، جهانی است و خیر و نیکی را برای جهان میخواهد. خواست او سعادت کل بشریت است. این هویت نشان عالمی فوق فرهنگ است، بلکه فرهنگ را در خود دارد تا به هدفی متعالی برسد. آن عشقبازی با عنصر انس و انسانیت است که انسان ایرانی را به این باور رسانده که وظیفهای بر دوش دارد که آن نهتنها رسالت اوست، بلکه اصالت اوست تا اولا ایران و ثانیا جهان بشریت را از پس هر ویرانی ققنوس وار از خاکستر خود برانگیزد و روزگار آباد و آزاد را به ارمغان آورد.
آری ما درباره هویت ایرانی «ناظر نگران» هستیم یا لابد باید باشیم. ازاینرو زبان ما هم زبان نقد است و هم زبان ستایش، بلکه زبان حکمت است، تا به ایرانیان نهیب زنیم و از وضع موجود- که دشمن ماست- برهانیم و او را به حرکت تحولی واداریم تا در زیر سیل بنیانبرافکن جهان آشوبناک کنونی که جز ستم و فساد را نمیشناسد و جهان توهم و توهمات مضاعف است، دچار غفلت نشویم و زیر خروارها زر و زور و تزویر مدفون نشویم و بهسوی وضع موعود رهسپار شویم.
این درسی است که از اسلامیندوشن آموختم. آری او معلم بود و میگفت: «بیاموزید اما در معلم خود متوقف نشوید و روی شانههای او سوار نشوید، بلکه افق را پیدا و حرکت کنید.»
خدایش رحمتش کند.