شروین فضلعلیزاده، منتقد سینما: بسیاری از مردم میپرسند که چرا در انیمههای ژاپنی، چشمان شخصیتها اینقدر درشت است. خب، سبک طراحی میتواند متفاوت باشد، حالا کموبیش واقعگرایانه یا اغراقآمیز. بهعنوانمثال، گاهی اوقات طرحی شیک و شبیه به حکاکی دارد. بااینحال، ما هرگز با دیدن یک انیمیشن ژاپنی اشتباه نمیکنیم و میتوانیم بگوییم انیمه است. یکی از دلایلی که بهراحتی آن را تشخیص میدهیم وجود چشمهای درشت است. البته اولین نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که چشمها نمادی از معصومیت و پاکی هستند. هرچه چشمها گشادتر و روشنتر باشد، شخصیت زلالتر، سادهلوحتر، صادقتر و مهربانتر است، اگر شکلش باریکتر و با رنگهای تیرهتر کشیده شده باشد، به این معنی است که این شخصیت نقص دارد. لازم نیست شرور باشد، اما یک راز در مورد او وجود دارد. او یک راز یا یک گناه تاریک در وجدان خود دارد.
نکته دوم اینکه شیوه خاص برای بهتصویرکشیدن چشمها، از دیزنی به عاریت گرفته شده است. به شاهزاده خانمهای دیزنی نگاه کنید. به چشمان حیوانات سفیدبرفی و خود سفیدبرفی نگاه کنید. آنها در مقایسه با چشمان حیوانات واقعی، غولپیکر هستند. سفیدبرفی و سیندرلا در مقایسه با تصاویر و انیمیشنهای دیگر، چشمان درشتی دارند. ژاپنیها آن را کپی کرده و کامل میکنند. آنها سیستم نشانهها و نمادهای خود را در مانگا و انیمه ایجاد میکنند؛ بنابراین معلوم میشود که شاهزاده خانمهای دیزنی جایگاه ثابتی در انیمیشن دارند. علاوهبرآن، ژاپنیها بهطور کامل پسزمینه را توسعه و با دقتی ویژه و ملموس، شرح دادهاند. امروز طراحی چشم، بسیار ارزشمند و مهم است. چه چیز دیگری از انیمیشن قرض گرفتهاند؟ مشخص است، همانطور که قبلا گفتیم حیوانات ناز! ژاپنیها بر این باورند که دایره شکل ایدهآل است و حیوانات گرد و بامزه دیزنی کاملا با نظریه «کاوایی» که در ژاپن وجود دارد مطابقت دارند. این دقیقا یک نظریه نیست، اما اصطلاح کاوایی به معنای ناز وجود دارد.
بااینحال، اگر بخواهیم آن را به زبان ساده ترجمه کنیم، کمی اشتباه پیش میآید. این کلمه فقط به معنی زیبا نیست، بلکه شیرین، ملموس، نرم و دلپذیر است. کاوایی در درجه اول با فرهنگ دختران نوجوان در ژاپن مرتبط است. آنها نقش جداگانه خود را دارند. بهطور سنتی در ژاپن، یک زن میتواند یک یا دو نقش را در یک واحد اجتماعی به عهده بگیرد، چه بهعنوان یک دختر جوان و متأهل چه بهعنوان یک پیرزن که نوه دارد و بنابراین خانواده را اداره میکند، زیرا بسیاری از تصمیمات خانواده را نه مرد، بلکه پیرترین زن خانواده میگیرد. این مفهوم با پرنسسهای چشمدرشت زیبا در ژاپن به نظر موضوعی بسیار سنتی است.
آمریکاییها چه چیزهایی از انیمه دزدیدند
بااینحال، ذکر این نکته ضروری است که برای مثال، انیمه در دهه 50 عمدتا نه توسط دیزنی در دهه 40 و 50 که قبلا فیلمهای رنگارنگ میساخت، بلکه توسط اوب ایورکس هدایت میشد. او هنرمندی بود که برای مدت طولانی با والت دیزنی همکار بود، سپس او را ترک کرد و دوباره بازگشت تا با وی در مجموعه حقوقی متفاوتی کار کند. درواقع اوب ایورکس شخصی است که میکی ماوس را خلق کرده است. این شخصیت توسط والت دیزنی ساخته نشده، اما شخصیت اصلی طراحیشده میکی توسط اوب ایورکس، کمی فریبکار بود. او بسیار حیلهگرتر به نظر میرسید تا مهربان و برای دشمنانش نقشه میکشید و شوخیها و جوکهای مختلفی داشت. او سیگار میکشید، با دوستدخترش مینی ماوس معاشقه میکرد و بهطورکلی میتوانست در اعمال خود بسیار خشن باشد. بااینحال این دیزنی بود که بهطورکلی مفهوم استودیو دیزنی را تغییر داد و در آثارش به سراغ احساسات و نه خنده رفت. وقتی انیمیشنهای دیزنی را تماشا میکنید، چیزی شما را تحتتاثیر قرار میدهد و آن دستکاری مستقیم است. بهعنوانمثال، کشتن مادر بمبی یک دستکاری است، زیرا والت دیزنی میدانست که چگونه یک فرد را مجذوب خود کند و باعث شود او احساس نزدیکی به شخصیت اصلی داستان بیابد.
شخصیتهای دندانگیر و خطرناک انیمیشن قرن بیستم در ژاپن ماندند و به قهرمانان محلی تبدیل شدند. بهعنوانمثال، اسوالد خرگوش اولین نسخه از شخصیتی بود که اوب ایورکس و والت دیزنی ترسیم کردند، اما برادران وارنر آنها را فریب دادند و کلیه حقوق قانونی این شخصیت را از دست آنها خارج کردند. پس از آن دیزنی پارانوئید شد و این یکی از دلایلی بود که اوب ایورکس او را ترک کرد. جالب است انیمهای که در مقطعی از تاریخ انیمیشن آمریکا الهام گرفته شده بود شروع به الهام بخشیدن به هالیوود کرد. ما حتی درمورد 20 سال گذشته صحبت نمیکنیم که در آن این تاثیرگذاری بهوضوح قابل مشاهده است، بلکه درمورد قرن قبل صحبت میکنیم. همه شیرشاه را تماشا کردهاند که یک موفقیت مطلق بود. این موضوع باورکردنی نیست و حتی هیچکس در زمان ساختش هم به آن اعتقاد نداشت که شیرشاه بهشدت با یک انیمه مطابقت دارد. کیمبا، امپراتور جنگل یا کیمبا شیر سفید که براساس مانگایی به قلم اوسامو تزوکا ساخته شد، کیمبا شیر سفید و شیرشاه دارای چندین تفاوت و اختلاف مشخص هستند اما هر دو درمورد شیر کوچکی هستند که به دنبال قدرت در گله خود است. البته از بسیاری جهات، داستان درباره افرادی است که اصلا در شیرشاه حضور ندارند. اما در عین حال شایعات بسیاری درمورد مشابهتهای نمابهنمای روایتها و شخصیتها وجود دارد. بازیگری که در نسخه آمریکایی صداپیشگی سیمبا را برعهده داشت فکر میکرد نامهای که از استودیو دریافت کرده اشتباه تایپی دارد و قرار است صداگذاری جدیدی برای کیمبا به زبان انگلیسی را ضبط کند زیرا این یک انیمیشن بسیار محبوب در ایالاتمتحده بود؛ بنابراین چنین شناختی برای شیرشاه جای تعجب ندارد. دیزنی از این هم فراتر رفت. نکته جالب این است که دیزنی همه چیز را تکذیب کرد و گفت که این موضوع یک تصادف محض بوده است، اما انیماتورها و متصدیان پروژه که روی شیر کار میکردند میتوانستند در آنجا کارآموزی کنند و کیمبای فوقالعاده محبوب را ببینند. حتی اسم شخصیت هم شبیه به نظر میرسد (سیمبا و کیمبا). علاوهبر این استودیویی که امپراطور جنگل را منتشر کرده بود گفت آنها بهسادگی از دیزنی شکایت نمیکنند زیرا غولی مانند دیزنی میتواند بهترین وکلا را به خدمت بگیرد و آنها نمیتوانند! بااینحال، مردم دائما شباهتهایی بین این دو اثر پیدا میکنند که جای تعجب نیست زیرا داستان بسیار قابل تشخیص است. جدا از اینکه دیزنی طرحی را از یک انیمیشن میدزدد فعالانه سعی میکند انیمه را در آثارش بگنجاند. سینمای آمریکا بهطورکلی چیزهای زیادی از انیمه وام گرفته است. بهعنوان مثال متریکس در سال 1999 توسط برادران واچوفسکی (اکنون خواهران واچوفسکی) از انیمه «روح در صدف» به طرق مختلف، چه از نظر بصری و چه ایدئولوژیک وام گرفته است. این اثر یک انیمه نمادین سایبرپانک پیچیده از دهه نود است و داستان یک دختر سایبری را روایت میکند و شامل انتقادات اجتماعی واقعی و همچنین ترس از زندگی آینده در کنار سایبورگها (رباتهای انسان نما) است. از سوی دیگر این اثر یک انعکاس فلسفی است که مانگای «روح در صدف» خود را عمیق و جدی میداند اما به دلیل تولید و انتشار انیمه معروف شد. این انیمه الهامبخش واچوفسکیها برای ساخت این فیلم بود.