تاریخ : Thu 09 Nov 2023 - 01:59
کد خبر : 87893
سرویس خبری : نقد روز

ما به اهمال‌کاری اعتیاد داریم

گزارش میدانی خبرنگار «فرهیختگان» از محل آتش‌سوزی کمپ ترک اعتیاد لنگرود؛

ما به اهمال‌کاری اعتیاد داریم

صبح روز جمعه ۱۲ آبان‌ در کمپ ترک اعتیاد رهایی واقع در شهرستان لنگرود استان گیلان یک آتش‌سوزی رخ داد و به دنبال آن ۳۲ نفر فوت و ۱۷ نفر مصدوم شدند. در خبرهای اولیه علت آتش‌سوزی، آتش گرفتن پرده یکی از اتاق‌ها از طریق بخاری و سرایت آن به دیگر بخش‌های کمپ معرفی شد. اما با این وجود همچنان ابعاد و چگونگی وقوع این حادثه مبهم بود. از این رو برای شنیدن روایت شاهدان حادثه به لنگرود رفتم. در دقایق پایانی نگارش این گزارش و نقل روایت‌ خانواده جان‌باختگان و مصدومان حادثه، فرمانده نیروی انتظامی گیلان اعلام کرد متهم آتش‌سوزی کمپ لنگرود دستگیر شده و به آتش زدن کمپ اعتراف کرده است.

زینب مرزوقی، خبرنگار گروه نقد روز: «خانم جان یکی از برادرانش می‌‌گوید تا برادرم را تحویل نگیرم با کسی صحبت نمی‌کنم. اجازه نمی‌دهد دیگر کسی به خانه بیاید. می‌خواهی چه چیزی بدانی؟ از من بپرس. من خاله‌شان هستم. پسرمان ترک کرده بود و به‌عنوان مددجو آنجا می‌رفت. 21 روز پیش پاک شده بود. 35 ساله‌ بود و یک دختر داشت. اگر می‌خواهی چیزی بگویی حقیقت را بگو. بگو که به ما فقط گفتند در کمپ آتش‌سوزی شده. نگفتند درها از بیرون قفل شده و زنده زنده سوختند. خانم جان الان نمی‌توانم بیشتر صحبت کنم. حال پدرش بد شده. خودم بعدا تماس می‌گیرم.»
صبح روز جمعه ۱۲ آبان‌ در کمپ ترک اعتیاد رهایی واقع در شهرستان لنگرود استان گیلان یک آتش‌سوزی رخ داد و به دنبال آن ۳۲ نفر فوت و ۱۷ نفر مصدوم شدند. در خبرهای اولیه علت آتش‌سوزی، آتش گرفتن پرده یکی از اتاق‌ها از طریق بخاری و سرایت آن به دیگر بخش‌های کمپ معرفی شد. اما با این وجود همچنان ابعاد و چگونگی وقوع این حادثه مبهم بود. از این رو برای شنیدن روایت شاهدان حادثه به لنگرود رفتم. در دقایق پایانی نگارش این گزارش و نقل روایت‌ خانواده جان‌باختگان و مصدومان حادثه، فرمانده نیروی انتظامی گیلان اعلام کرد متهم آتش‌سوزی کمپ لنگرود دستگیر شده و به آتش زدن کمپ اعتراف کرده است. هنگام تهیه گزارش میدانی، چند نفر از اهالی لنگرود گفتند همسایه‌های کمپ فردی را دیده‌اند که پس از آتش گرفتن کمپ، با ماسک از محل حادثه فرار کرده است. با توجه به تناقض این سخن و عدم تایید یا رد همسایگان، این ادعا برایم تنها درحد یک شایعه بود. اما آن‌گونه که پیداست و پلیس اعلام کرد، ظاهرا این سخن کذب نبود.
وسط شهر لنگرود بودم که خانواده یکی از جان‌باختگان(خانواده آقای راستگو) با من تماس گرفتند و قرار گفت‌وگوی حضوری‌مان را لغو کردند. گفتند که تنها خبری که در ابتدا از سوی مسئولان شنیده بودند این بود که کمپ آتش گرفته است. همین. با یکی از بازمانده‌های حادثه هم قرار گفت‌وگو داشتم اما ترجیح دادم تا اول خودم را به محل حادثه برسانم و بعد به سراغ گفت‌وگو با بازمانده آتش‌سوزی کمپ رهایی بروم.
جلوی در ورودی کمپ، چند ماشین پارک شده و تعدادی از خانواده‌ها با قاب عکس عزیز از‌دست‌داده‌شان در زمین خالی کنار کمپ و دیوار تخریب‌شده‌اش تجمع کرده‌اند. ظاهرا پس از آتش‌سوزی و انفجار گاز، یکی از دیوارهای کمپ تخریب شده بود. مردم روی دیوار برای عرض تسلیت گل گذاشته‌اند و چندتایی هم کاغذ «لنگرود تسلیت» و عکس جان‌باختگان روی دیوار است. شنیده بودم شمالی‌ها ارادت ویژه‌ای به حضرت علی‌اکبر دارند. زنی داغ‌دیده مانند مرغ پر‌کنده دور خودش می‌چرخد و با لهجه گیلکی برای حضرت علی‌اکبر مویه می‌کند. پشت هم فریاد می‌زند: «وحشتناک بود.» مادر یکی از جانباخته‌هاست و پسر 22ساله‌اش را در آتش‌سوزی از دست داده است. 45 روز پیش آورده بود که از دام اعتیاد رهایش کند. چند روز پیش از آتش‌سوزی با اصرار مسئولان کمپ، برای یک دوره دیگر و پاکی کامل در کمپ نگهش داشته بود اما حالا جز یک حسرت سوخته از پسر جوانش چیزی باقی نمانده است.
تعدادی از اعضای خانواده جان‌باختگان، از همان قسمتی که ریخته بود وارد کمپ می‌شوند. در بین وسایل باقی‌مانده، پرونده برخی از کشته‌شده‌ها پیدا می‌شود. روی برخی از پرونده‌ها واژه «آزاد» نوشته شده است. از خانواده‌ها که معنایش را می‌پرسم می‌گویند یعنی فرد از اعتیاد پاک شده بود و باید از کمپ خارج می‌شد اما برخی‌ از همین افراد به اصطلاح آزاد یا پاک با اصرار مسئولان کمپ برای گذراندن یک دوره دیگر در کمپ مانده بودند.
خانواده‌ها یکی‌یکی از این سوی دیوار به آن سو می‌روند. وارد کمپ که می‌شوند و سقف خالی و سوخته کمپ را که می‌بینند، صدای شیون‌ زن‌ها بالا می‌رود. داغ هنوز تازه است و خیلی از خانواده‌ها با امید عزیزشان را به این مکان آورده بودند. برای همین هضم حادثه برای خیلی‌ از خانواده‌ها سخت است. دختر جوانی روبه‌روی کمپ نشسته و در دستش هم یک پرونده است. دور تا دور پرونده سوخته و از ورق‌های باد‌کرده معلوم است که آب روی کاغذها ریخته شده است. هرقدر سعی می‌کنم که سر گفت‌وگو را با او باز کنم، هیچ پاسخی نمی‌دهد. چهره‌اش مات و مبهوت است و چشمش به دیوار فروریخته کمپ دوخته شده. چیزی نمی‌گوید. همان چند نفری که کنار کمپ تجمع کرده بودند، تقریبا همه وارد کمپ شده‌اند. به‌دنبال‌شان می‌روم تا فضای کمپ را هم ببینم. از همان کنار دیوار، انگار که وسایل سوخته شده‌، پرت شده بودند. به حدی سوخته شده‌اند که تشخیص اینکه الان چه وسیله و چه چیزی زیر پاهایم قرار دارد، سخت است. دیوارهای داخلی اما سالم هستند. سالم یعنی فرونریخته‌اند اما به هر حال آثار سیاهی همه‌جا بود. در یکی از اتاق‌‌ها شدت آتش به‌قدری بود که میله‌های آهنی پنجره‌ها هم ردی از سوختگی داشتند. وسط کمپ ظاهرا سرویس بهداشتی قرار دارد. چهارچوب، کاشی‌ها، دیوارها و حتی دور تا دور در آهنی سوخته و داخل سرویس هم تخریب شده است. از در اضطراری هم نه‌تنها خبری نیست، بلکه حتی روی پنجره‌ها هم به‌طور کامل با محافظ آهنی بسته شده است. خانواده‌ها یکی‌یکی وارد اتاق‌ها می‌شدند و شیون می‌کردند. چند نفری هم برای تماشا وارد شده‌اند و با گوشی از در و دیوار کمپ فیلمبرداری می‌کنند. بعضی‌هایشان هم مشغول گشتن در کمدها و وسایل باقی‌مانده جان‌باختگان هستند تا در این بین، وسیله عزیز از دست رفته‌شان را پیدا کنند.
یکی از بستگان جان‌باختگان که در فضای کمپ حضور داشت‌، از ترخیص‌شده‌های قبلی کمپ رهایی است و پنج ماهی را در میان همین دیوارها گذرانده بود. حسن اسماعیل‌زاده می‌گوید که در کمپ خبری از ایمنی نبود. بیماران هفته‌ای یک بار فقط حق حمام رفتن دارند. سهمیه صبح‌شان یک نان لواش و ظهر و شب‌شان هم یک‌ نان و نصفی بود. هیچ‌کس حق اعتراض به هیچ چیز را نداشت و اگر کسی اعتراض داشت، مسئولان کمپ با آنها برخورد فیزیکی می‌کردند. موقع بازدید از سوی بهزیستی هم هیچ بیماری حق گفت‌وگو با مسئولان را نداشت.
در کمپ‌ها معمولا برای جلوگیری از خودکشی بیماران، هرگونه پارچه یا بندی را از دسترس بیمار دور می‌کنند. در کمپ رهایی هم تا وقتی که حسن اسماعیل‌زاده بود، خبری از پرده نبود. اما روایت منتشرشده از آتش‌سوزی، گر گرفتن پرده و سرایت به سقف است.
از کمپ خارج می‌‌شوم و به سراغ همسایه‌های کمپ می‌روم. کمپ رهایی خارج از شهر لنگرود قرار دارد و اطراف و روبه‌روی کمپ، کارواش، صافکاری ماشین، مغازه لوازم یدکی یا کارگاه‌های ساخت مبلمان قرار دارد.
همسایه روبه‌رویی کمپ مغازه لوازم یدکی کوچکی است که کنار آن خانه‌ای هم قرار دارد. تنها ملک مسکونی در آن اطراف همین خانه است. خانم حبیب‌پور همسایه روبه‌رویی کمپ رهایی است. می‌گوید که ساعت پنج دود عجیبی را در آسمان دیده است و به سراغ همسرش رفته تا آتش‌نشانی را خبر کند. «ساعت پنج بود که در آسمان دود سیاه عجیبی را دیدم. به همسرم گفتم آتش‌نشانی خبر کند. به آتش‌نشانی زنگ زد، چند دقیقه نشد که آتش‌نشانی به در کمپ رسید. اما آتشش زیاد و عجیب بود. حتی برق هم این‌طور آتش نمی‌گیرد. اما دود سیاهی بلند شده بود و چندمتر تا بالای سقف رسید.»
مغازه کناری‌شان هم یک لوازم یدکی است. می‌گوید روز حادثه مسافرت بوده و از چیزی خبر ندارد. یک کارگاه ساخت مبلمان هم در کنارش است که آنها هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند.

برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.