فرهیختگان: هیچ تیمی، دوست ندارد به استقبال شکست برود. هیچ هواداری هم از باختن استقبال نمیکند. در مورد باشگاهی مثل نساجی اما، باید زاویه دوربینها را کمی بازتر کرد و تصویر کلیتری را دید. آنها تیمی از یک شهر کوچک در شمال ایران هستند که به مهمترین رقابت باشگاهی فوتبال در قاره آسیا صعود کردهاند. آیا این، دستاوردی به غایت بزرگ و ستودنی نیست؟ انفعال همیشگی مسئولان ورزشی و غیرورزشی در مازندران از یک سو و تحمل کم برخی از طرفداران باشگاه از سوی دیگر، مالک فعلی باشگاه را به واگذاری امتیاز این باشگاه ترغیب کرده است. نساجی اولین نماینده تاریخ مازندران در لیگ قهرمانان آسیا به شمار میرود اما یک زمین تمرین استاندارد ندارد. نساجی در آسیا بازی میکند اما چند سال پس از صعود به لیگ برتر، هنوز ضعفهای بزرگ استادیوماش را برطرف نکردهاند تا در شهر خسته، میزبان بازیهای آسیاییاش باشد. آنها که هیچ قدمی برای نساجی برنداشتهاند، حالا بدشان نمیآید که این لقمه دندانگیر را بدون هیچ زحمتی به دست بیاورند اما چه تضمینی وجود دارد که با ورود مدیران استانی، این تیم دوستداشتنی به سرنوشت کارخانه نساجی دچار نشود؟ چه تضمینی وجود دارد که مثل آن کارخانه قدیمی، از این تیم هم چیزی به جز یک مشت خاطره باقی نماند؟ در این سالها، سرنوشت باشگاههای خصوصی زیادی را تماشا کردهایم. باشگاههایی با هزینههای سنگین و هیاهوی زیاد که به سرعت به بنبست رسیدهاند. جنس رضا حدادیان مالک نساجی اما همیشه متفاوت بوده است. پولش را در استان محل تولدش خرج کرد. او به مرور زمان تیمی ساخت که اولین جام تاریخ باشگاه را به دست آورد. تیمی که برای دریافت مجوز حرفهای، به بنبست نرسید و به لحاظ مالی نیز، نظم قابل توجهی پیدا کرد. آنها در همین شرایط سخت، یک تیم کاملا حرفهای بودند. باشگاه در این فصل، نتایج خوبی به دست نیاورده اما فقط بازیکنان، مربیان و مالکان، مقصر رقمخوردن چنین نتایجی نیستند. مقصر واقعی، آنهایی هستند که هرگز در شرایط سخت، دست این تیم را نگرفتهاند. هوای قائمشهر، تقریبا همیشه بارانی است اما افسوس که چشم آنها که باید نگاه دیگری به نساجی بیاندازند و این تیم را جور دیگری ببینند، شسته نمیشود. کاش در فوتبالی که همه راههای درآمدزاییاش مسدود شده، کمی بیشتر مراقب مالکانی باشیم که بر خلاف تصور عموم برای همراهی با فوتبال، از معافیت و امتیاز ویژهای نیز برخوردار نیستند. نساجی، به تار و پود زندگی مردم مازندران گره خورده و چقدر حیف که حالا این چنین تنها مانده است.