فاطمه بریمانیورندی، خبرنگار گروه نقد روز: اخبار این روزها پر شده از استراتژیهای جنگی، اهدافی که آمریکا و اسرائیل برای جنگ دنبال میکنند و پیشبینی وضعیت آتشبس. دبیرکل حزبالله لبنان بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین رهبران محور مقاومت پس از گذشت چند هفته از جنگ میان اسرائیل و مردم مظلوم فلسطین اشغالی، سخنرانی کرد. پیش از سخنرانی برخی گمان میکردند که سیدحسن نصرالله بنای شروع یک جنگ تمامعیار منطقهای را پیریزی میکند و برخی هم از عدم دخالت حزبالله حرف زدند. اما سخنرانی یکساعته او معادله را بر هم زد. او از محوریتهای مختلف حرف زد و سخنرانی او یکی از هوشمندانهترین و سیاسیترین مدل مواجهه با جنگ میان این دو طیف بود. هادی خسروشاهین، کارشناس مسائل بینالملل از مفهوم تازهای در نظام بینالملل تحت عنوان «بازدارندگی نامتقارن» صحبت کرد. تحلیل او از سخنرانی دو روز گذشته دبیرکل حزبالله حول این مفهوم صورتبندی میشود.
حزبالله از جریان سوم و مفهوم «بازدارندگی» حمایت میکند
پیش از سخنرانی دبیرکل حزبالله شاهد جریانات متعددی در دو سر طیف بودیم که تحلیلهای متفاوتی از پیشبینی موضع حزبالله داشتند. خسروشاهین از جریان سومی صحبت میکند که جریان میانه است. او همه حرفهای سیدحسن نصرالله را در یک مفهوم محوری خلاصه میکند: «من صحبتهای سید حسن نصرالله را در مفهوم «بازدارندگی» خلاصه میکنم. حالا دو صرف طیف در میان تحلیلگران منطقهای وجود دارد که من با هیچ یک از آنها موافق نیستم. جریان میانهای هم هست که من با آن هم عقیده هستم. در یک سر افرادی هستند که توقع داشتند سیدحسن دستش را روی ماشه بگذارد و جنگ تمامعیار منطقهای را آغاز کند. در عین حال با جریان مقابل هم همنظر نیستم که تکیه و تاکیدشان صرفا بر جریان اصلی و رئالیست تهاجمی یا هژمون است. آنها قدرت گروههای شبهنظامی، شبکه شبهنظامیان و بازدارندگی ماحصل از این فعالیت شبکهای را دستکم میگیرند. در این طیف یک حد وسط و میانهای هم وجود دارد که سیدحسن نصرالله از آن جانبداری کرد. باید توجه داشت که تاثیرگذاری حفظ اهرم تهدید جنگ گسترده منطقهای بهمراتب بیشتر از آغاز این جنگ است. دبیرکل حزبالله تهدید و اهرم آن را بهعنوان یک ابزار مهم برای بازدارندگی در ید اختیار خودش قرار داد و آن را حفظ کرد، با این حال ورود به عرصه شور و شوق صرف و بدون عقلانیت هم نداشت. به نظر من این تکیه مهمی است. ضمن اینکه اینها تکیه دیگری هم دارند، آن هم باور و تکیه به توانمندیهای محور مقاومت برای ایجاد بازدارندگی نامتقارن است، یعنی بر خلاف این دو جریان جریان سوم معتقد است که امکان بازدارندگی میان شبهنظامیان با یک قدرت هژمون وجود دارد، بنابراین این را نمیتوان دستکم گرفت. نکته بعدی اینکه لزوما از اهرم تهدید نباید صرف نظر کرد و آن را در هر عرصه و در هر زمانی، بدون در نظر گرفتن هزینه فایده آن، فرصت را خرج کرد.»
در بازی اطلاعات ناقص، قدرت بازدارندگی و موازنه به وجود میآید
خسروشاهین که از بازدارندگی نامتقارن بهعنوان محور صحبتهای دبیرکل حزبالله نام برد، برای توضیح این فضا و کارکردش در صحنه جنگ اینطور توضیح داد: «برخلاف فضای کلاسیک و متقارن نظام بینالملل که بر موازنه بین نیروهای مادی بهویژه نیروهای نظامی تاکید میشود در موازنه نامتقارن روی بازی اطلاعات ناقص تاکید میکند. در بازی اطلاعات ناقص، بازیگر چالشگر در مقابل یک بازیگر تدافعی قرار میگیرد. بازیگر چالشگر یا رقیب اگرچه از ترجیحات خودش در حوزه مسائل نظامی و امنیتی اطلاعات کامل دارد اما برخلاف مدل بازدارندگی متعارف به دلیل بازی اطلاعات ناقص از ترجیحات طرف مقابل اطلاعات کاملی ندارد. چون اطلاعات کاملی از ترجیحاتش ندارد و چون بازیگر عقلانی هم هست قدرت ریسک عملیات نظامی و امنیتی مدنظر را ندارد. ما در صحبتهای دیروز دبیرکل حزبالله شاهد شکلگیری بازدارندگی نامتقارن بین محور مقاومت با محوریت حزبالله و ایالات متحده آمریکا بودیم. همین بازدارندگی نامتقارن باعث میشود که ایالات متحده آمریکا بهطور مدام در صحنه عملیاتی در برخی از اهداف خودشان بازنگری و تجدیدنظر به عمل بیاورند و دائما از آن هدفگذاریهای اولیه خودشان در صحنه تحولات فلسطین و منطقه عقبنشینی کنند. بازدارندگی نامتقارن به این معنا نیست که این وضعیت تنها میان یک دولت با دولت دیگر به وجود خواهد آمد، ما این وضعیت را میتوانیم بین یک دولت با یک یا چند گروه شبهنظامی شاهد باشیم. در عین حال بازدارندگی نامتقارن به معنای موازنه میان نیروهای مادی طرفین هم نیست؛ یعنی بهطور مثال ما بههرحال میدانیم که به لحاظ کیفیت و کمیت تجهیزات و تاسیسات نظامی موازنهای میان حزبالله لبنان و آمریکا وجود ندارد. اما بر پایه بازی اطلاعات ناقص و بازدارنده نامتقارن، امکان شکلدهی به موازنه به وجود میآید و همین امر هم باعث عدول از هدفگذاریهای اسرائیل و آمریکا از تاریخ هشتم و نهم اکتبر میشود.»
اسناد مهمی که موضع دولت بایدن را مشخص میکند
در ابتدا برای تحلیل حرفهای سیدحسن نصرالله باید به موضع آمریکا بهعنوان یکی از حامیان اسرائیل در این جنگ توجه داشت، خسروشاهین هم این موضوع را در قالب دو سند مهم دولت بایدن تحلیل میکند: «ایالاتمتحده آمریکا از زمان دولت بایدن دو تا سند مهم منتشر کرد که درواقع این دو سند هدفگذاری دولت بایدن را در امنیت بینالمللی و امور آن مشخص میکند. این دو سند که در اکتبر 2022 منتشر شد سند دفاع ملی و امنیت ملی ایالاتمتحده است. در این سند با توجه به سابقهای که ما از جنگهای بیپایان آمریکا و تاثیرات آن بر افکار عمومی، اقتصاد و تفکرات استراتژیستهای آمریکایی دیدهایم، دولت بایدن تشخیص داد از تجهیزات آمریکایی برای بازدارندگی استفاده کند. به جای ورود ایالاتمتحده به صحنههای پرهزینه نبرد از به وقوع پیوستن جنگهای بزرگ ذیل بازدارندگی جلوگیری کند. یکی از مناطقی که در سند امنیت ملی و دفاع ملی آمریکا به جز منطقه اروپا با آن تاکید شد، خاورمیانه بود. یعنی هدفگذاری آمریکا قبل از ماجرای 7اکتبر بر این هدف تمرکز داشت که کاری کنند که بر پایه محدودسازی تنش و استفاده از اهرمها و امکاناتی که آمریکا در دست دارد، از وقوع جنگ جلوگیری کنند.»
ایالاتمتحده هم از طوفان الاقصی غافلگیر شد
استراتژیای که دولت در سند مذکور پیش گرفت البته بیعیب نبوده و آنطور که باید در عرصه بینالملل جامعیت لازم را نداشت. خسروشاهین در این باره میگوید: «این استراتژی یک نقطه ضعف عمده داشت و آن هم تمرکز ویژهای بود که بر بازیگران دولتی داشت. این در وضعیتی است که در منطقه ما بهویژه بعد از حمله آمریکا به عراق و بهار عربی مجالی برای گستردهتر شدن نقش بازیگران غیردولتی ایجاد شد. در واقع هر استراتژی بازدارندگی بدون توجه به قدرت، دامنه نفوذ و نقشآفرینی بازیگران غیردولتی برای ایجاد بازدارندگی عملا نمیتواند به هدفگذاری خودش دست پیدا کند. بر این پایه در هفتم اکتبر این اسرائیل نبود که از آن حادثه غافلگیر شد. بهدلیل دستکم گرفتن قدرت بازیگران غیر دولتی که به ساخت و بافت منطقه خاورمیانه شکل جدیدی بخشیدند، ایالات متحده هم از بهوقوع پیوستن این حادثه و بلافاصله تصاعد و افزایش تنشها غافلگیر شد. بنابراین دولت بایدن تلاش بیوقفهای را انجام داد که مختصات و دامنه بحران و تنشها را به یک محدوده جغرافیایی خاصی محدود کند؛ اگرچه دچار غافلگیری شده بود. حداقل میخواست در مرحله دوم مانع از بهوقوع پیوستن یک جنگ بزرگ منطقهای شود، چون آن جنگ اختلال مهم و اساسیای در استراتژیهای کلان آمریکا بهوجود میآورد.»
نقطه کانونی، تهدید به جنگ تمامعیار است
در مواجهه با این نوع سیاست، آمریکا و وضعیت فعلیای که در آن قرار دارد، خسروشاهین صحبتهای دبیرکل حزبالله را اینطور تحلیل میکند: «ما در سخنرانی نصرالله شاهد هستیم که مانور خیلی زیادی بر یک جنگ تمامعیار و کامل میدهد یعنی بهجای اینکه دست روی ماشه بگذارد و آن جنگ بزرگ منطقهای را عملیاتی کند از آن بهعنوان یک کارت تهدید در مقابل نیروهای آمریکایی برای بازدارندگی استفاده میکند. بنابراین نقطه کانونی بحث سیدحسن نصرالله روی مفهوم یک جنگ بزرگ نه برای انجام آن، بلکه به مثابه یک اهرم برای ایجاد بازدارندگی برای حزبالله لبنان و بعد محور مقاومت و کنترل اهداف مدنظر اسرائیل و آمریکا و همچنین در صحنه تحولات فلسطین و منطقه خاورمیانه بود.»
حالا جنگ به تعادل در بازدارندگی رسیده است
وضعیت این روزهای جنگ میان اسرائیلیها و مردم غزه با کنشگری و حضور پررنگ محور مقاومت بهنوعی به تعادل در بازدارندگی رسیده است. این کارشناس روابط بینالملل هم بر همین نکته تاکید دارد: «بهطور مشخص ما میتوانیم بگوییم که تا اینجای کار که اسرائیلیها ورود زمینی به صحنه تحولات غزه داشتند، بهنظر میرسد بهطور نسبی بازدارندگی چه از جانب ایالاتمتحدهآمریکا و چه از جانب محور مقاومت، کار کرده است. بهدلیل اینکه از طرف آمریکا، حضور و تجهیزات آن در منطقه بهنوعی موازنهدهنده در برابر تهدیدات محور مقاومت بود. درعینحال محور مقاومت هم به ابزارها و امکاناتی دسترسی داشت که باعث تاثیرگذاری روی هدفگذاری ایالاتمتحده و اسرائیل در صحنه تحولات فلسطین شد.»
اسرائیل از اهداف روزهای ابتدای جنگ دست کشیده است
در روزهای هشتم و نهم اکتبر شاهد نوعی هدفگذاری برای اتمام جنگ از جانب اسرائیل و آمریکا بودیم، اما با گذر زمان و کنشگری بیشتر محور مقاومت حالا اخبار مبتنیبر نوعی تقلیل چشماندازی است که ترسیم کرده بودند. خسروشاهین این عقبگرد را اینطور تحلیل میکند: «اولین هدفگذاریای که اسرائیلیها و بعد آمریکاییها در روزهای ابتدایی این جنگ اعلام کردند، نابودی حماس بود. ذیل نابودی حماس آنها مفهوم دیگری تحت عنوان یک جنگ تمامعیار زمینی، کلاسیک و هوایی را علیه غزه برای تصرف و اشغال آن مطرح کردند. اهدافی مدنظرشان بود که پس از اشغال تمام غزه، جمعیت غزه هم به کشورهای اطراف یا کشورهای منطقه بروند یعنی حدودا دو میلیون نفر به کشورهای اطراف غزه و سایر کشورهای منطقه منتقل شوند. درصورتیکه درواقع و در صحنه عملی ما شاهد عدول از این هدفگذاریها هستیم یعنی هدف جنگ تمام عیار زمانی به یک عملیات ویژه یا عملیات ویژه زمینی تبدیل شد. طی این عملیات اسرائیلیها از استقرار کامل و با تجهیزات و نیروی زمینی بالا در صحنه غزه پرهیز کردند، بهجای آن تلاش کردند که از استراتژی جابهجایی مداوم نیروها، نیروهایی که برای شناسایی به جلو میروند و بعد از شناسایی دوباره به منطقه و پایگاه اصلی خودشان برمیگردند و در منازعه شهری باقی نمیمانند، عدول پیدا کرد. الان حتی سیانان امروز خبری را منتشر کرد که ایالاتمتحدهآمریکا از هدفگذاری اولیهای که توسط اسرائیل مطرح شد و خودش هم حمایت کرد یعنی نابودی حماس، گذر کرده است. وضعیت به مرحلهای رسیده که مقام آمریکایی اعلام میکند آتشبس تا زمانی که اسرائیل اطمینان پیدا نکند که حماس مجددا توانایی عملیات 7 اکتبر را ندارد، برقرار نمیشود. این یعنی استراتژی از نابودی حماس به کاهش ظرفیت نظامی آن تقلیل پیدا کرده است. این ماحصل موازنه تهدید یا بازدارندگی بر پایه تهدید میان محور مقاومت و البته با محوریت حزبالله با ایالاتمتحدهآمریکا و تجهیزاتی است که به منطقه آورد. بهنظر میرسد موازنه، بین این دو نیرو بهوجود آمده و همین موازنه یکی از دلایل ممانعت از تصاعد بحران تا مقطع فعلی شده است و همچنین عدول هدفگذاریهای آمریکا و اسرائیل را در نوار غزه شاهد هستیم.»