مهدی گلشنی، استاد دانشگاه صنعتی شریف: در شمار 20 نشریه سیاستنامه مصاحبهای با جناب آقای دکتر مقصود فراستخواه درباره موضوع امکان و امتناع علم دینی منتشر شد که طی آن ایشان نکاتی را درباره دیدگاه اینجانب در مورد علم دینی و تبعات آن مطرح کرده بودند.1 بلافاصله بنده جواب مفصلی در رد ادعاهای ایشان نوشتم. اخیرا این مجله پس از یک سال تأخیر با حذف پنج صفحه چاپ شد که کاری خلاف قانون مطبوعات و رعایت اخلاق است. از اینرو متن کامل را برای روزنامه «فرهیختگان» فرستادم، تا منتشر کنند.
شکی نیست که نظام آموزش عالی در ایران گرفتار مشکلات عدیدهای است که ناشی از عوامل متعددی است و چه بسا اثر متقابل این عوامل بر یکدیگر اوضاع را بغرنجتر هم کرده است. این موضوع نیازمند بررسیهای جامع و گسترده است اما ظاهرا بعضی از تحلیلگران ترجیح میدهند که با توسل به یک تحلیل ساده و کاربردی موضوع را فیصله دهند. این تحلیل ساده روایتی امروزی از افسانه دیو و پری است. در یک طرف ماجرا دیوی قرار دارد که تمام شرور، نابسامانیها و بیاخلاقیها در نظام آموزش عالی کشور را بدان نسبت میدهند و در طرف دیگر یک پری است که عاری از آن خصایص منفی و درمانگر دردهای ما است و از ما خواسته میشود که به دنبال پری باشیم. در این روایت دیو همان علم دینی است و پری همان است که با عنوان علم جهانی به ما معرفی میشود. راویان این افسانه انتظار دارند که ما از شنیدن روایت آنها متأثر و از علم دینی بیزار شویم. اگر این مخالفتها از سر مطالعه و آگاهی و با رعایت موازین جاری در میان اهل علم بود جای افسوس کمتری داشت اما وقتی با این واقعیت مواجه میشویم که خیلی از مخالفتها با علم دینی نه بر مبنای مطالعه و اطلاعات دست اول بلکه براساس پیشفرضها و تخیلات مخالفان و شنیدههای تحریفشده و دستچندم است، نمیتوانیم متأسف نشویم. یکی از مخالفان علم دینی پس از چند جلسه گفتوگوی تلویزیونی سرانجام اذعان کرد که چیزی درباره علم دینی نخوانده است چون طی 40 سال گذشته ثمرهای از این مباحث ندیده است. من هم در پاسخ گفتم که 40 سال در علم چیزی نیست؛ ما 70 سال است که منتظر انقلاب جدید در فیزیک هستیم و اکنون اضافه میکنم که روزبهروز هم بر شمار منتظران افزوده میشود. من نشانههایی در مصاحبه آقای فراستخواه یافتم که مرا دچار تردید کرد که ایشان اصلا کتابم، از علم سکولار تا علم دینی را خوانده باشند.
اشاره به رعایت موازین متعارف نزد اهل علم کردم. نشریه سیاستنامه دارای شورای علمی است و از گردانندگان آن انتظار میرود که مانند نشریات علمی رفتار کنند اما نمیدانم اگر آنها میخواستند بهعنوان یک نشریه حزبی باشند، چگونه میتوانستند نسبت به آنچه انجام دادهاند متفاوت عمل کنند. آنها پروندهای تشکیل دادهاند که یکی از مباحث آن امکان و امتناع علم دینی است اما درخصوص این موضوع فقط با یک فرد مخالف علم دینی مصاحبه کردهاند و برای مخاطب فرصت آشنایی دست اول با دیدگاههای حداقل یکی از مدافعان علم دینی فراهم نشده است. دبیر پرونده من را بهعنوان فردی معرفی میکند که «چندی پیش از عضویت در دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی باز ماند» اما جناب فراستخواه را با عبارت «در سوی مقابل گلشنی نیز آکادمیسینهای جدی نظیر مقصود فراستخواه» معرفی میکند. آیا این شیوه سیاستزده در معرفی افراد از جمله موازین نشریات علم جهانی است؟! اکنون مناسب است که مروری بر عملکرد یکی از نشریات فعال در عرصه علم جهانی داشته باشیم تا بهتر متوجه شویم که اوضاع از چه قرار است.
چند سال قبل یکی از اساتید فلسفه دین در کشور سوئد مقالهای با موضوع نقد دیدگاه اینجانب درخصوص علم دینی را برای انتشار به مجله معتبر الهیات و علم فرستاده بود. گردانندگان مجله مذکور مقاله ایشان را برای من فرستادند و از من خواستند که در قالب مقالهای به نظرات مطرح شده پاسخ دهم و من نیز چنین کردم. از آنجایی که مقاله ابتدایی متعلق به ایشان بود آنها پاسخ من را در اختیار نویسنده قرار دادند تا حرف نهاییاش را بزند. مجله مزبور هر سه متن را در یک شماره منتشر کرد. اگر دم از علم جهانی میزنیم پس موازینش را هم رعایت کنیم. برای اینکه بفهمیم چرا علوم اجتماعی و انسانی در ایران دچار افول هستند سادهترین راه این است که علم دینی را بهعنوان مقصر معرفی کنیم و البته در این صورت فقط خودمان را فریب دادهایم. مواضع آقای دکتر فراستخواه در قالب مصاحبه ارائه شده است. ما انتظار نداریم که در یک مصاحبه دقت متعارف در سطح مقاله و کتاب رعایت شده باشد ولی انتظار داریم که در مصاحبه با یک فرد دانشگاهی منش اهل علم را بیابیم که متاسفانه نمییابیم. این مصاحبه بیشتر شبیه گفتوگو با یک فعال سیاسی است.
یکی از مشکلاتی که در مواضع بسیاری از مخالفان علم دینی در ایران رایج است، کلیگویی غیرمستند است. بسیاری از آنها به جای آنکه شبیه آن استاد سوئدی بهطور دقیق و براساس مصداق مشخص نقد خود را مطرح کنند، مجموعهای از تعابیر کلی را بدون ارجاع به منبع مشخصی بهعنوان علم دینی مطرح میکنند و آن تعابیر را مورد هجمه قرار میدهند. خودشان میسازند و خودشان هم تخریب میکنند. مصاحبه با جناب فراستخواه از مصادیق این تعبیر است. در این مصاحبه یک تعریف و تعبیر مشخص درخصوص علم دینی نمییابیم؛ هرچه هست برچسبهای ایشان به علم دینی است. از نظر آقای فراستخواه، علم دینی زیانبار، غیراخلاقی، مخدوش کننده میراث مشترک انسانی و فرآیند علمآموزی، نامعقول، غیرمفید، مانع رسیدن خیرعمومی به مردم، محدودکننده علم، مغالطهآمیز، غلطانداز، پروژه دولتی، مخرب علم و دشوارکننده راه تفکر انتقادی و اصیل در علوم انسانی و اجتماعی، و [مصداق] علمنشناسی و فریب است. دکتر فراستخواه میگوید که «ساختن دوگانههایی مانند علم دینی و علم سکولار برای ما سخت فریبدهنده و گمراهکننده است» و «... سکولار یک ناسزایی است که به علم جهانی دادند... و دینی یک قید تکلفآمیز ایدئولوژیک دولتی بر علم است.» ایشان میگوید که «این علم دینی در چهار دهه اخیر به چه اشتباهات و خطاها و سیاستها و رویههای نادرست دامنزده و آنها را توجیه کرده است.» به زعم ایشان «افرادی که در کشور سنگ علم دینی را به سینه میزنند و به نام علم دینی، دانشگاه و پژوهشگاه و دم و دستگاه درست کردهاند و چندین برابر دانشگاههای نگونبخت تراز اول کشور، بودجههای آشکار و پنهان از بیتالمال میگیرند و مصرف میکنند، دکانهایی هستند که متاع قلب در آنها فروخته میشود و ضرر و زیان ملی به بار میآورند.»
واقعیت این است که مقالهنویسی از سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دانشگاههای ایران انجام میشد و در سالهای پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. حتی در آییننامههای ذیربط به این موضوع توجه شده بود و مثلا در دانشگاه صنعتی شریف بین مقالههای چاپشده در نشریات علمی و مقالات منتشره در کتابهای مجموعه مقالات کنفرانسها از حیث امتیاز تفاوت قائل میشدند. البته در آن زمان تعداد دانشگاهها محدود بود و اکثر دورههای تحصیلی در حد مقطع کارشناسی بود و همت اساتید بیشتر مصروف تثبیت و ارتقای دورههای تحصیلی در دانشگاهها میشد. خیلی از دروس اولینبار در اواخر دهه 40 یا نیمهاول دهه 50 شمسی در دانشگاههای ایران تدریس شدند. بنا بر این تعداد مقالات منتشر شده هم محدود بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با گشایش روزافزون دورههای تحصیلات تکمیلی زمینه برای پژوهش و انتشار مقالات بیشتر فراهم شد. البته اوضاع مطابق شکل مطلوب پیش نرفت و حوزههای علم و فرهنگ نیز برای مدیران وقت در اولویت قرار نداشت، اما وضعیت مضحک امروز هم برقرار نبود.
وضعیتی که ما امروز شاهد آن هستیم و مورد اشاره آقای فراستخواه است، مشخصا از دوران دولت اصلاحات شکل گرفت. در آن مقطع، فردی که خودش را بهعنوان مروج علم و مدافع اجتماع علمی معرفی میکند و سودای معماری علم در ایران را در سر دارد در رأس معاونت پژوهشی وزارت علوم قرار گرفت. سخن او این بود همانگونه که ورزشکاران با حضور در میادین بینالمللی خود را محک میزنند، ما هم باید با اتصال به علم دنیا هم خودمان را محک بزنیم و هم اینکه از امکانات انسانی، تجهیزاتی و مالی دنیا استفاده کنیم. از این رو سیاست تشویق مقالات علمی بینالمللی در وزارت علوم طراحی شد و برای انتشار مقاله در نشریات نمایهشده در فهرست ایاسای جوایز 400 هزار تومانی درنظر گرفته شد.27 اینها حرفهای جذابی بود که به بدترین شکل اجرا شد. از این مقطع به بعد است که جریان مقالهنویسی در کشور وضعیت متفاوتی پیدا کرد و مفاسد عدیدهای را بهوجود آورد که عوارض آن تا به امروز دامنگیر عرصه علمی کشور شده است.
در این مدت ما شاهد بودهایم که افرادی در چهارچوب فرآیند بده بستان، نامشان در مقالات ثبت میشد بدون آنکه نقشی در نوشتن آنها ایفا کرده باشند تا متقابلا در جای دیگر جبران کنند! اشخاصی صرفا بهخاطر اینکه مدیر یک موسسه بودند نامشان در تمام یا اکثر مقالات منتشره توسط افراد شاغل در آن موسسه ثبت میشد و به این ترتیب تعداد مقالات آنها بهطرز محیرالعقولی افزایش پیدا میکرد. با افزایش تعداد مقالات معیارهای کمی و افراد غیرمتخصص میداندار سنجش مقالات شدند. گاهی حتی یک کارمند اداری امتیازات مقالات را در چهارچوب فهرست مشخصی تعیین میکند! در این وضعیت اشخاص بهجای آنکه مقالاتشان را در مجلاتی چاپ کنند که بیشترین ارتباط با موضوع مقالاتشان را دارد، آنها را در مجلاتی چاپ میکنند که بیشترین امتیاز برای ارتقا را برایشان کسب کند. حالا اینها مربوط به نشریات خارجی است. در بعضی از نشریات داخلی شاهد باندبازی هستیم. بعضی از نشریات داخلی پاتوق باندهای خاصی است و هر کسی مقالهاش در آنها منتشر نمیشود. تاکید افراطی بر مقالهنویسی راه را برای مقالهسازی نیز هموار کرد و سازوکار مقالههای سفارشی به راه افتاد، اما این همه ماجرا نیست.
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.