میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛ سری جدید سریالهای «پایتخت» و «زیرخاکی» و «نون خ» قرار است دوباره جلوی دوربین بروند و احتمالا از عید امسال بهطور همزمان یا در زمانهای جداگانه از تلویزیون پخش شوند. این خبر قطعا خیلیها را خوشحال میکند اما ما میتوانیم در یک بازی خیالی خودمان را به چند سال پیش ببریم و فرض کنیم که اگر خبر تولید دو سه سریال را در تلویزیون میشنیدیم، آیا تا این اندازه توجهمان جلب میشد؟ ممکن است علاقهمندان به هر سریالی از اینکه بشنوند فصل جدید همان مجموعه ساخته میشود خوشحال شوند اما اینجا بحث بهطور کلیتر بر سر این است که ما چرا از مواجهه با خبر ساخت سریال در تلویزیون تعجب کردهایم. نهتنها ما از شنیدن این حرف جبلی که گفته در حال حاضر 16 مجموعه نمایشی آماده پخش داریم تعجب میکینم که خودشان هم تعجب کردند و با آن دور افتخار میزنند. مگر اینکه در تلویزیون چند سریال ساخته شود، اتفاق عجیبی است؟
تلویزیون مدتهاست که بهطور محسوسی درخصوص تولید آثار نمایشی کمکار شده و جای آن را پلتفرمها یا اصطلاحا شبکه نمایش خانگی پر میکند. پخش سریالهای تکراری در تلویزیون از حد گذشته و در میان آثار جدیدی که تولید میشوند هم میتوان افت کیفیت فنی را به وضوح دید و اینها به نظر میرساند که اولویتها در مدیریت جدید صداوسیما، متوجه تولید آثار نمایشی نبوده است. البته در دوره مدیریتی قبل هم توجهات به این موضوع کم شده بود و جای فیلم و تلهفیلم و سریال را تاکشو و مسابقه گرفت اما در دوره جدید همین مساله برنامهسازی هم به مشکل خورد. طی این سالها کمکاری تلویزیون در تولید آثار نمایشی، این رسانه را به وضعیتی نابسامان در رقابت با شبکه نمایش خانگی انداخت و آنچه که تحت عنوان «تلاش صداوسیما برای مهار رقبا از طریق ابزار نظارتی ساترا» مطرح میشد، بحثی بود که از همین ناحیه برخاست. حتی برنامهها یا اصطلاحا مجلات تصویری صداوسیما با موضوع سینمای ایران، رفتهرفته مورد بیمهری قرار گرفتند؛ طوری که انگار سینما هم کم و بیش رقیب تلویزیون شده باشد. البته همه این نیتخوانیها را نمیتوان تایید کرد یا حتی در صورت جدی گرفتنشان نمیشود آنها را بهعنوان تنها دلایلی که در رسیدن کار به چنین جاهایی دخیل بوده، مد نظر قرار داد؛ اما یک چیز روشن است و آن هم همان کمکاری صداوسیما در تولید آثار نمایشی است.
حالا در چنین شرایطی وقتی میشنویم قرار شده سری جدید سه مجموعه موفق و پرطرفدار تلویزیون باز هم جلوی دوربین بروند، گوشهامان تیز میشود و به تعجب و احتمالا با یک شادی مشروط و نیمهمشکوک میپرسیم آیا کشتیبان را سیاستی دگر آمد؟ بله ظاهرا اتفاق خوبی که افتاده همین است. تلویزیون اگر تصمیمش در ساخت سریال و سایر انواع نمایشی را دوباره جدی کند، خیلی چیزها در فضای عمومی کشور تغییر خواهد کرد. تلویزیون جایی است که میتواند ستاره بسازد و ستاره پرورش بدهد؛ آن هم در مقطعی از تاریخ فرهنگی ایران که دفتر نسلی و گفتمانی در دنیای هنرهای نمایشی، از جمله سینما، در حال ورق خوردن است. تلویزیون میتواند بدیلی برای ایده یکدست و کلیشهشدهای پدید بیاورد که تنها بخشی از طبقه متوسط مرکزنشین را راضی میکرد و سالهای سال بود تمام صحنه سینما را پر کرده بود. تلویزیون میتواند پایگاهی برای طرح خلاقیتهایی شود که سینمای کلیشهپرست تجاری ما هرگز شروعکننده راه آنها نیست و همچنین میتواند بدون شرطی شدن با معیارهای چند جشنواره فرنگی یا روشهای نخنمای تجاری، آوردگاهی برای توسعه حقیقی کیفیت در تولیدات نمایشی شود.
چرا تولیدات نمایشی کم شد؟
در مورد چرایی اینکه تلویزیون از تولید آثار نمایشی دور شده بود، موارد متعددی ذکر کردهاند که بعضیشان حتی اگر پایههای منطقی داشته باشند، به هر حال نوعی نیتخوانی هستند و خیلی راحت نمیشود بهشان استناد کرد اما بعضی چیزها را مقداری بیشتر میشود جدی گرفت. مثلا اینکه در دوره مدیریتی قبل، جهتدهی به نوع تولیدات صداوسیما را اسپانسرها انجام میدادند و اسپانسرها ترجیحشان این بود که یک تاکشو یا چیزی شبیه به آن را تولید کنند که امکانات تبلیغاتی بیشتری بهشان میداد. در دوره مدیریتی جدید اما اتفاقات دیگری هم افتاد که بهطور خلاصه و جمع و جور میتوان آن را ذیل عبارت «حواشی مربوط به سلبریتیها» قرار داد و این دست حواشی، فقط دامنگیر سریالها نبود و شامل تاکشوها و مسابقات و برنامههایی از این قبیل هم میشد. در این مرحله، مدیران و برنامهریزان تلویزیون سعی کردند مجری-سلبریتیهای جدیدی بسازند که جای حاشیهسازان قبلی را بگیرند؛ اما اولا نوع رفتارشان به یک کلکل سیاسی-اجتماعی شبیه شد و بیشتر از سرگرمی، دنبال تولید پاسخهای دندانشکن به طیف رادیکال مقابل رفت که این رفتار مطلقا نمیتواند گروه مخاطبان خاکستری را هدف گرفته باشد. ثانیا به این هم توجه نشد که عمده مجری-سلبریتیهای حاشیهساز امروز، اتفاقا از دل تولیدات نمایشی سر برآوردهاند نه فضای مجازی. وقتی این روند یا به عبارتی این کشمکش همچنان درحال ادامه بود، از آن سو شبکه نمایشخانگی هم منتظر تصمیم نهایی تلویزیون نماند و با سرعت میتاخت تا اینکه بالاخره نشانههایی از عزم مجدد مدیریت سیما برای بازگشت به مدار تولید سریالها مشخص شد. درست است که سریالسازی، مثل تولید تاکشو و مسابقه از لحاظ مالی زودبازده نیست اما رفتاری استراتژیک است و مدیری که صداوسیما را خانه خودش میداند و برای آینده آن دغدغه دارد، باید متوجه این قضیه هم باشد. برای روشنتر شدن این موضوع میتوان ماجرای سریال «سرزمین مادری» یا «سرزمین کهن» را به یاد آورد که سالها پیش تولید شده بود و در گیرودار حواشی منحصربهفردی افتاد که پخش آن را چند نوبت و در هر نوبت چند سال به تاخیر انداخت. حالا اما همین سریال درحالی پخش میشود که به مخیله کسی هم خطور نمیکند که بتواند این همه ستاره نامآور سینما را در یک پروژه دور هم جمع کند. شهاب حسینی، علی شادمان، بیتا فرهی، جواد عزتی، بابک حمیدیان، الهام حمیدی، امیر آقایی، نیکی کریمی، محمدرضا فروتن، محسن تنابنده، پژمان بازغی، شبنم قلیخانی، ثریا قاسمی، فرهاد قائمیان، حسن پورشیرازی، هنگامه قاضیانی، جعفر دهقان، فرشته صدرعرفایی، علیرضا خمسه، میترا حجار، آشا محرابی، رضا کیانیان، هومن سیدی، سام درخشانی، سعید راد، لیلا زارع، مهران رجبی، ترلان پروانه، ارسلان قاسمی، پریوش نظریه، حسین مهری، شهرام قائدی، امیرحسین آرمان و بسیاری از هنرمندانی که امروز در این دنیا نیستند، همه در این مجموعه حضور داشتند و اگر امروز کسی میخواست نصف این فهرست را یکجا جمع کند، ناچار بود صدها میلیارد تومان هزینه بپردازد و تازه امکان داشت خیلی از آنها حاضر نباشند با تلویزیون کار کنند. حالا که پس از سالها سرزمین کهن یا سرزمین مادری ابتدا از درگاه تلوبیون پخش شد و بعد روی آنتن تلویزیون رفت، دیده میشود که مخاطبان آن مرتب رو به تزاید هستند، میشود احساس کرد که ظرفیت از دست رفتهای درحال بازگشت به صداوسیماست و همین قضیه اهمیت استراتژیک تولیدات نمایشی را تا حدودی مشخص میکند. حتی بازپخش سریال «پدرسالار» از تلویزیون هم این روزها دستمایه خاطرهبازی بخشی از مخاطبان شده، اما آیا میشود مسابقات یا تاکشوهای همان دوره را نه بهعنوان بخشی برای مرور خاطرات، بلکه بهعنوان برنامه روتین از تلویزیون پخش کرد و توقع داشت که عدهای از مخاطبان، تمام قسمتهایش را پیگیری کنند؟
بازگشت سریالهای محبوب یا چهرههای مشهور؟
اما مساله دیگری که بد نیست اینجا به آن توجه شود، نوع برخورد صداوسیما با سلبریتیهاست. تا پیش از روی کار آمدن دولت قبل و وارد شدن پدیده سلبریتیسم به فرهنگ ایرانی، در مقاطع مختلفی میان هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور چالشهایی ایجاد شد یا بعضی از این چهرهها حاشیههایی درست کردند که ادامه کار با آنها را مشکل و در بعضی موارد ناممکن میکرد. پس از اینکه پدیده سلبریتیسم به ایران وارد شد، برخورد مدیران فرهنگی و بهطور کل سیاستمداران و سیاستگذاران کشور با این موضوع بهشدت دچار دوگانگی شد. آنها گاهی سعی میکردند سلبریتیها را با پول یا هر ابزار دیگری چنانکه تاییدکننده مواضع خودشان باشند، تنظیم کنند و در مواقع دیگر که در این امر ناکام میماندند، حمله به آنها را در پیش میگرفتند. پس از اتفاقات سال ۱۴۰۱، تکلیف بخشی از جامعه سلبریتیها یکسره شد اما این به آن معنا نیست که اولویت با حذف و کنار گذاشتن تمام افراد باشد. همانطور که نباید در برابر چنین جماعتی کاملا دستبسته و منفعل بود، برخورد حذفی و بیدقت هم تبعات خوبی ندارد. آنچه لازم است انجام شود، مدیریت این چهرههاست و حتیالامکان نگه داشتن آنها در جایگاه هنرمند و دور کردنشان از غوطهور شدن در نقش یک سلبریتی. حتی اگر تمام سلبریتیهای حال حاضر از دایره کار رسمی در ایران حذف شوند، اگر این شیوه مدیریت مدنظر قرار نگیرد، افرادی که امروز در ابتدای کارشان هستند ممکن است بعدها به جایگاه سلبریتیهای فردا برسند و دوباره این چالشها از سر گرفته شود.