
سجاد عطازاده، مترجم: اوری کافمن، نویسنده کتاب «18 روز در اکتبر: چگونه جنگ یومکیپور خاورمیانه جدید را شکل داد»، در مقالهای با عنوان «درسهای واقعی جنگ یومکیپور، اسرائیل برای شکست حماس نیاز به یک رویکرد اطلاعاتی جدید دارد» که در وبسایت فارن افرز منتشر شده است، به بررسی مشابهتهای حمله اخیر نیروهای مقاومت فلسطین به سرزمینهای اشغالی و جنگ یومکیپور پرداخته است. او معتقد است که پس از پایان جنگ جاری، با تشکیل کمیته تحقیق و تفحص شاهد کنار رفتن بسیاری از حاکمان فعلی رژیمصهیونیستی خواهیم بود؛ اتفاقی که پس از نبرد یومکیپور نیز به وقوع پیوست. اگرچه این مقاله با رویکرد مثبت نسبت به صهیونیستها نگاشته شده و در آن اینگونه فرض شده که رژیم تلآویو قادر به ورود زمینی به غزه و کنار زدن مقاومت خواهد بود (امری که حتی پژوهشگران واقعگرای غربی هم بر آن اماواگرهایی وارد میکنند)، اما نکته مهم اعتراف مولف به فریب اطلاعاتی اسرائیل از سوی نیروهای مقاومت است؛ آن هم به شیوهای که پیشتر در جنگ یومکیپور اجرایی شده بود.
اندکی پس از پایان جنگ یومکیپور در سال 1973، مناخیم بگین، نخستوزیر آینده اسرائیل که در آن زمان یکی از اعضای جدید مجلس قانونگذاری این «کشور» به شمار میرفت، در صحن کنست از شدت خشم فریاد زد: «چرا آنها تجهیزات نظامی را به خط نرساندند؟» جنگ یومکیپور یک نبرد 18 روزه بین اسرائیل و نیروهای مشترک مصر و سوریه بود که منجر به کشته شدن بیش از 2000 سرباز اسرائیلی شد، نظام سیاسی این کشور را دچار شوک نمود و به اعتمادبهنفس ارتش این کشور نیز ضربه زد. بگین میخواست بداند چرا دولت برای این جنگ آماده نبوده است.
امروزه اسرائیلیها سوالات مشابهی را مطرح میکنند. پس از کشته شدن بیش از 1000 نفر طی حمله بیسابقه حماس به خاک اسرائیل در 7 اکتبر، آنان تمایل دارند بدانند که چرا سرویسهای اطلاعاتی برجسته کشورشان تهاجم حماس را پیشبینی نکرده بودند. آنها از خود میپرسند که چرا ارتش اسرائیل تجهیزات دفاعی و پرسنل بسیار کمی در مرز غزه مستقر نموده بود.
البته جنگ یومکیپور به طرق آشکاری با نبرد امروز اسرائیل و حماس متفاوت بود. این جنگ بین دولتهای مستقل و ارتشهای متعارف درگرفت. محرکهای آن -مصر و سوریه- میخواستند سرزمینهایی را که در جنگ قبلی از دست داده بود، از اسرائیل باز پس بگیرند. بهعلاوه، نبرد یومکیپور در سایه جنگ سرد شکل گرفت. مسکو و واشنگتن هم به طرفین کمک کردند و درباره آتشبسی که به این جنگ پایان داد، با یکدیگر مذاکره داشتند. بااینوجود، غافلگیری تحقیرآمیز ناشی از حمله حماس برای اسرائیلیها به طرز دردناکی یادآور حمله شوکآور انور سادات، رئیسجمهور مصر در سال 1973 به خاک این کشور به شمار میرود.
میزان تشابههای موجود از این هم عمیقتر است. در آن زمان هم دقیقا مانند امروز، اسرائیل دورهای از رشد اقتصادی خیرهکننده را تجربه کرده بود. بهعلاوه، اسرائیلیها بازهم مانند اکنون، دقیقا میدانستند که مواجهه با یک حمله غافلگیرانه محتمل است؛ اما اعتمادبهنفس فضای سیاسی اسرائیل پس از رسیدن به مرزهای فعلی، افزایش یافته بود؛ زیرا در جنگ 1967 پیروزی خیرهکنندهای حاصل شده، ارتشهای چهار کشور عربی به شکست کشیده شده و وسعت سرزمینی اسرائیل نیز چهار برابر شده بود. یهودیان از دوران باستان و از زمانی که کتاب مقدس صحبت از فتح هفت روزه اریحا توسط آنان میکند، هرگز چنین احساس امنیت نکرده بودند. اما حاصل فتح سال 1967، پیروزیهای غیرقطعی بود. مصر هم مصمم بود تا سرزمینهای ازدسترفته خود را باز پس بگیرد. در این میان اعتمادبهنفس اسرائیل هم سبب شد تا مفروضات ذهنی بر این کشور حاکم شود که آن را مستعد حمله پنهانی مصر و سوریه در شش سال بعد سازد؛ مفروضاتی که مشابه آنها در دوران پیش از حمله حماس هم حاکم بود.
جنگ یومکیپور پس از اینکه نیروهای اسرائیلی ارتش سوم مصر را محاصره کرده و به نزدیکی دمشق رسیدند، به آتشبس ختم شد؛ اما مردم اسرائیل شکست دولت خود در پیشبینی وقوع جنگ را غیرقابلبخشش میدانستند و دولت نیز مجبور شد تحقیقات گستردهای درباره اشتباهات خود آغاز کند. یک افسر اطلاعاتی اسرائیل طی اظهار شهادت در برابر کمیسیون مربوطه اذعان داشت که ارتش این کشور «براساس آنچه در قاهره در حال رخ دادن بود»، ارزیابی اشتباهی مبنیبر محتمل نبودن جنگ داشته است؛ این ارزیابی اساس فناوری جاسوسی پیشرفتهای انجام گرفته بود که به اسرائیل اجازه میداد از جلسات سطح عالی مقامات مصری دست به استراق سمع بزند و این در حالی بود که نشانههای آشکاری از تجمعات نظامی مصر در نزدیکی کانال سوئز وجود داشت.
زمانی که نبرد اخیر بین حماس و اسرائیل به پایان برسد، اسرائیل احتمالا فرآیند تحقیقاتی مشابهی را برگزار خواهد کرد. اگرچه گزارش کمیسیون سال 1973 منجر به ارائه مطلبی در قالب 2200 صفحه شد اما برخی از درسهای بزرگ سال 1973 ممکن است هنوز هم آموخته نشده باشند؛ درسهایی که اسرائیل در آن زمان به آنها نیاز داشت و امروز نیز نیاز دارد.
پس از جنگ ششروزه، توان نظامی اسرائیل بهشدت افزایش یافت؛ بین سالهای 1967 و 1973، 178 جت جنگنده داگلاس ای-۴ اسکایهاوک، 110 جت اف 4 فانتوم و نزدیک به 2000 تانک به توان نظامی ارتش این کشور اضافه شدند. در همین بازه زمانی، اقتصاد اسرائیل رشد شگفتانگیز 85 درصدی را تجربه کرد.
اما حقیقت این بود که این درگیری هرگز واقعا پایان نیافته بود. تنها چند هفته پس از پایان جنگ، مصر کشتی ایلات، یک ناوشکن دریایی اسرائیل را غرق کرد و اسرائیل هم با گلولهباران شهرهای مصر در امتداد کانال سوئز، دست به تلافی زد. جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر در آن زمان، از به رسمیت شناختن دولت اسرائیل خودداری نمود و به بازپسگیری شبهجزیره سینا که اسرائیل در جریان درگیری سال 1967 آن را تصرف کرده بود، متعهد ماند. او اغلب اعلام میکرد: «آنچه بهزور گرفته شده، بهزور هم بازگردانده میشود.» درگیری آشکار در طول سالهای 1970-1969 ادامه یافت و 440 اسرائیلی و دهها هزار مصری طی آن جان خود را از دست دادند. هنگامیکه اتحاد جماهیر شوروی سامانههای موشکی پیشرفته سام 3 را در اختیار مصر قرار داد، تعداد هواپیماهای ازدسترفته نیروی هوایی اسرائیل به طرز نگرانکنندهای شروع به افزایش کرد. تلاشهای متعدد ایالاتمتحده و سازمان ملل برای میانجیگری صلح پایهگذاری شد. در این میان، تلاشهای متعدد سازمان ملل و دولت آمریکا نیز برای برقراری صلح بین دو طرف راه بهجایی نبرد.
پس از مرگ ناگهانی ناصر براثر سکته قلبی در سال 1970 میلادی، سادات جانشین وی گردید. در ذهن بسیاری از مصریها، سادات در مقایسه با سلف خود ضعیف بود، بهطوریکه از او اغلب بهعنوان «پودل» ناصر یاد میشد و در تظاهرات خیابانی، جمعیت شعار میدادند: «غول رفت و الاغ جای او را گرفته است.» رهبران خارجی نیز ارزیابی نامطلوبی از سادات داشتند و از او بهعنوان یک «رهبر انتقالی» یاد میکردند. در سال 1970، یک مطالعه اطلاعاتی از سوی اسرائیل به این نتیجه رسید که «سطح هوشی سادات پایین است» و در بهروزرسانی همین مطالعه در سال 1972، او «ضعیف» نیز توصیف شد. محمد حافظ اسماعیل که از سال 1971 تا 1973 مشاور امنیت ملی مصر بود، مدعی شد که هنری کسینجر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا به او گفته است که اگر مصر جنگ دیگری را آغاز کند، «اسرائیل یک بار دیگر و بیشتر از سال 1967 پیروز خواهد شد.»
سادات اما بهسرعت نشان داد که ضعیف نیست. او در مواجهه با کودتای نافرجام سال 1971، یک اقتصاد ورشکسته و افسران نظامی که تشنه انتقام شکست سال 1967 بودند، به این نتیجه رسید که باید وارد جنگ شود؛ اما او کاری را انجام داد که ناصر هرگز به آن دست نزده بود؛ او مرز را نسبتا ساکت نگه داشت، افسران مستقر را به حاشیه برد و گروهی از ژنرالهای شایسته را به ریاست سعد شاذلی، یک نظامی حرفهای جوان اما بسیار مورد احترام، بهجای آنها منصوب کرد.
شاذلی و گروهی از افسران دستچینشده به ارزیابی هوشیارانهای از نقاط قوت و ضعف ارتش مصر پرداختند و یک طرح جنگی کاملا سنجیده علیه اسرائیل طراحی کردند. شاذلی به این نتیجه رسید که حداقل برای شروع، لازم نیست تمام شبهجزیره سینا را تصاحب کند، بلکه باید اسرائیل را با پیشروی تنها ششمایلی در خاک دشمن و وارد کردن تلفات، غافلگیر سازد او بر این باور بود که یک جنگ فرسایشی و همچنین فشارهای بینالمللی، اسرائیل را مجبور خواهد کرد به مرزهای قبل از 1967 عقبنشینی کند. شاذلی برای خنثی کردن نیروی هوایی اسرائیل هم از موشکهای زمین به هوای ساخت شوروی و برای انهدام زرهپوشهای اسرائیلی از موشکهای دوشپرتاب استفاده کرد.
نقشه شاذلی بیش از همه مبتنیبر اصل غافلگیری بود. او تاکتیکی را به کار گرفت که اتحاد جماهیر شوروی پیشتر در زمان حمله به چکسلواکی در سال 1968 با موفقیت از آن برای فریب آژانسهای اطلاعاتی غربی استفاده کرده بود؛ انجام تمرینهای آموزشی مکرر قبل از حمله که تشخیص فعالیتهای نظامی عادی از عملیات تهاجمی را دشوار میساخت. مصریها بین 1 ژانویه 1973 تا 1 اکتبر 1973 ارتش خود را 22 بار عازم امتداد کانال سوئز کرده و بازگرداندند. تنها تعداد انگشتشماری از ارشدترین افسران نظامی مصر از این نکته مطلع بودند که در اعزام بیست و سوم در 6 اکتبر، به ارتش دستور داده خواهد شد که از کانال عبور کنند. از 8000 سرباز مصری که اسرائیل بعدا اسیر کرد، تنها یک نفر بیش از یک روز قبل از حمله مطلع بود و عملا بقیه در صبح همان روز متوجه شده بودند.
اما این تنها بخشی از داستان است. اسرائیل ارتش مصر را بهطورکلی دستکم گرفته بود؛ اگرچه تلآویو برای نظارت بر فعالیتهای مصر در آن سوی مرز، یک رشته پایگاه تاسیس کرده بود، اما رهبران آن بر این باور بودند که غیرممکن است نیروهای مصری از توانایی لازم برای شکست آنان در یک حمله برق آسا برخوردار باشند. در سال 1971، اسرائیلیها یک بازی جنگی را اجرا کردند که طی آن مصر سه لشکر پیادهنظام و 700 تانک را در عرض 16 ساعت از کانال سوئز عبور داد اما یک ژنرال ارشد اسرائیلی احتمال اقدامی از ایندست را رد کرد و گفت که فکر میکند «حتی 10 درصد احتمال دارد که آنها بتوانند [این کار را] انجام دهند.» او افزود که سربازان عرب «از ویژگیهای لازم برای جنگ مدرن مانند سطح هوش، سازگاری، [و] واکنش سریع برخوردار نیستند.»
نابینایی ناشی از تئوری
تحقیقات انجامشده توسط روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت در سال 2005 نشان داد که یک مرد قدبلند و خوش پوش در سال 1969 به سفارت اسرائیل در لندن مراجعه کرد و خواستار صحبت با یکی از ماموران موساد شد. او گفت: «من میخواهم برای شما کار کنم. من اطلاعاتی را به شما خواهم داد که فقط در رویاییترین خوابهای خود میتوانستید به دسترسی به آنها امیدوار باشید. من پول میخواهم؛ پول زیاد و باور کنید شما نیز از پرداخت آن خشنود خواهید شد.» اسرائیلیها واقعا هم از پرداخت این مبلغ خرسند بودند، زیرا کسی که این اطلاعات را ارائه میداد، اشرف مروان بود - منشی ریاستجمهوری انور سادات و داماد جمال عبدالناصر. تحقیقات فوقالذکر یدیعوت آحارونوت نشان داد که ارزش مبلغی که او از اسرائیلیها دریافت کرده، 24 میلیون دلار است (برای مقایسه اشاره به این نکته کافی است که بالاترین رقم پرداختی برای یک جاسوس آمریکایی چهارمیلیون دلار به ارزش امروز است که به آلدریچ آمس، جاسوس دوجانبه سیا، پرداخت شده است.)
در میان انبوه اطلاعاتی که مروان به اسرائیلیها ارائه داد، بخشی آنقدر مهم بودند که برنامهریزان نظامی اسرائیل یک اصطلاح عبری را برای توصیف آن ابداع کردند: «کانسپتزیا» یا مفهوم. این «مفهوم» حاکی از آن بود که مصر تا زمانی که جنگندههای پیشرفته ساخت شوروی را که از قابلیت مقابله با نیروی هوایی اسرائیل برخوردار هستند بهدست نیاورد، وارد جنگ با تلآویو نخواهد شد. در آن زمان نیز مانند اکنون، جتهای جنگنده در صفحه شطرنج برنامهریزان نظامی اسرائیل، ارزشمندترین مهره محسوب میشدند؛ بهطوریکه نزدیک به 50 درصد از بودجه دفاعی اسرائیل به نیروی هوایی آن اختصاص مییافت (درواقع بین سالهای 1967 و 1972، اسرائیل 10 درصد از کل تولید ناخالص داخلی خود را صرف نیروی هوایی کرد.) سادات با مسکو قراردادی برای خرید جتهای ساخت شوروی بسته بود اما قرار بود این هواپیماها در اواخر سال 1974 تحویل داده شوند. بهعلاوه از آنجا که آموزش خلبانان برای پرواز با این هواپیماها حداقل یکسال طول کشید، اسرائیلیها در سال 1973 گمان میکردند که در ماههای آینده ایمن خواهند بود.
برخی مقامات اسرائیلی نگران اتکای بیشازحد به مروان یا بر فناوری جاسوسی معظم آنها بودند. یک سرهنگ اسرائیلی به نام یوسی لانگوتسکی در اواسط سال 1973 نزد یکی از افسر اطلاعاتی جوان اسرائیل -ایهود باراک، نخستوزیر آینده این کشور- گله کرد که متوجه نمیشود چرا مقامات اسرائیلی شجاعت لازم را ندارند تا اعلام کنند «جنگ خواهد شد یا جنگ نخواهد شد. همه ما میدانیم که چقدر از اطلاعات کمی برخوردار هستیم، [اما] آنها این اطلاعات را در نظریههای پیچیده ترکیب میکنند.» بااینحال مقامات ارشد دولت اسرائیل بر این باور بودند که برتری آنها در زمینه جمعآوری اطلاعات، آنها را در مقابل اشتباه مروان بیمه خواهد کرد. رئیس بازوی اطلاعاتی ارتش اسرائیل گفت که ظرفیت جاسوسی اسرائیل «بیمه من است تا مشخص سازد اشتباهی در کانسپتزیا وجود دارد یا نه.»
ملک حسین، پادشاه اردن کشوری که در آن زمان با مصر و سوریه درگیر بود، در پاییز 1973 بهطور مخفیانه با نخستوزیر اسرائیل گلدا مایر ملاقات کرد تا به او هشدار دهد که دمشق و قاهره درحال آماده شدن برای جنگ هستند؛ اما هشدار او مورد توجه قرار نگرفت. دستگاه اطلاعاتی اسرائیل 45 «نشانه جنگ» را شناسایی کرده بود که باید مراقب آنها بود و بیش از 30 مورد از آنها در اوایل اکتبر 1973 در صحنه میدانی وجود داشتند. با وجود این، برنامهریزان نظامی اسرائیل که اسیر کانسپتزیا شده بودند، فکر میکردند که بیشتر این نشانهها با فعالیتهای مربوط به آموزش نظامی سازگار هستند. مروان هم تا شب قبل از حمله به اسرائیلیها هشدار نداد.
در جنگ یومکیپور، دستگاه اطلاعاتی اسرائیل متوجه شد که انور سادات، رئیسجمهور مصر هم کانسپتزیا خاص خود را دارد. نیروهای سادات از کانال سوئز عبور کردند و شروع به حمله به سربازان اسرائیلی کردند تا تلآویو را مجبور به عقبنشینی از شبهجزیره سینا بدون امضای معاهده صلح کنند، البته سادات درنهایت و هنگامیکه نیروهای اسرائیلی ارتش او را محاصره کردند از مسیر حرکت به سمت اهداف خود بازایستاد اما طرح او برای شوکه کردن اسرائیلیها جواب داد.
پیامدهایی روشنتر
شباهتهای قابلتوجهی بین پویاییهایی که منجر به جنگ یومکیپور شد و تحولات امروز وجود دارد. حماس در چندماه گذشته با تشدید تمرینات آموزشی منحرفکننده و اعزام مکرر جنگجویان خود به امتداد مرز اسرائیل و غزه و سپس صدور فرمان عقبنشینی به آنها تاکتیکی مشابه مصر را در پیش گرفت. بهعلاوه اسرائیل اعتمادبهنفس، ظرفیت برنامهریزی و توانایی حماس برای فرار از نظارت را بهشدت دستکم گرفته بود. علی برکه، یکی از مقامات ارشد حماس گفته که تنها تعداد انگشتشماری از رهبران ارشد حماس میدانستند که در 7 اکتبر به جنگجویان این گروه دستور داده خواهد شد تا از حصار مرزی عبور کنند.
پس از پایان جنگ اسرائیل و حماس، اسرائیلیها تقریبا بهطورقطع، یک کمیسیون تحقیق تشکیل خواهند داد. در 18 نوامبر 1973، اسرائیل کمیسیون آگرانات را به ریاست شیمون آگرانات، قاضی عالی دیوان عالی، برای تحقیق درباره شکستهای منتج به جنگ یومکیپور سامان داد. این کمیسیون مستقیما اظهارات 90 شاهد را شنید و بازرسان آن گفتههای 188 شاهد دیگر را نیز ضبط نمودند. در این گزارش، اتکای بیشازحد به کانسپتزیا و «اطلاعات موسوم به طلایی» ارائهشده از سوی چند منبع متنفذ مصری، مقصر شرایط حاصله بیان شده بودند.
تمامی کمیسیونهای تحقیق بعدی هم که در سالهای آتی در اسرائیل تشکیل شدند، تحتالشعاع کمیسیون آگرانات قرار دارند. در این کمیسیون چیزی شکل گرفت که اسرائیلیها آن را «فرهنگ سر بریدن» مینامند- غریزهای برای پاسخ به شکست با اخراج و استعفای دستهجمعی به این امید که کنار زدن افراد مسئول از تکرار شکست جلوگیری کند. یک هفته پس از انتشار گزارش اولیه کمیسیون در 2 آوریل 1974، مایر استعفای خود را اعلام کرد. وزیر دفاع، وزیر خارجه و وزیر دارایی اسرائیل نیز تغییر کردند. مایر خاطرنشان کرده بود که اگر یک قهرمان اسرائیلی در جنگ یومکیپور وجود داشته باشد، دیوید الازار، رئیس ستاد ارتش اسرائیل است. بااینحال او نیز اخراج شد.
کمیسیون تحقیقی که پس از جنگ امروز اسرائیل و حماس تشکیل خواهد شد، ممکن است نسبت به رهبری کنونی اسرائیل سختگیرتر نیز باشد. کمیسیون آگرانات به این نتیجه رسید که اسرائیل نشانههای غیرقابلانکار دال بر جنگ را نادیده گرفته است. کمیسیون آتی نیز ممکن است به همین نتیجه برسد اما مساله این است که مفروضات نابجای اصلی اسرائیل در مقطع فعلی گستردهتر از سال 1973 است و به هسته مرکزی راهبردی که اسرائیل از زمان عقبنشینی از غزه در 20 سال قبل دنبال کرده است، مربوط میشود.
اگرچه هیچکس بر این باور نبود که پس از خروج اسرائیل از غزه، صلح حاصل خواهد شد، اما مقامات اسرائیلی گمان میکردند که میتوان مرز را از طریق بازدارندگی -پاسخهای تند به هر حمله- و مشوقهای اقتصادی نسبتا آرام نگه داشت. در سال 2022، اسرائیل 67 هزار کامیون تدارکاتی را به غزه فرستاد و برای 20 هزار نفر از اهالی این منطقه نیز مجوز کار در اسرائیل صادر کرد. رهبران تلآویو بر این باور بودند که حماس هرگز خطر از دست دادن چنین درجهای از حمایت مادی را به جان نخواهد خرید.
این احتمال برای مدتی درست بهنظر میرسید. حماس و اسرائیل هر از چند گاهی به تبادل موشک میپرداختند و چندین جنگ مینیاتوری با هم داشتند، اما این درگیریها قابلکنترل به نظر میرسیدند. بهعلاوه عقبنشینی از غزه سبب ذخیره میلیاردها دلار از مالیات مردم اسرائیل شده بود: اسرائیل پیش از سال 2005 سالانه 1.5 میلیارد دلار -برابر با 1 درصد ارزش تولید ناخالص داخلی آن در اواسط دهه اول قرن 21- صرف اداره غزه میکرد؛ به این آمار باید هزینه 24 هزار سربازی را هم افزود که برای محافظت از هشتهزار شهرکنشین اسرائیلی در این منطقه مستقر شده بودند. آزادسازی این بار مالی بدون شک نقش بزرگی در افزایش تقریبا چهار برابری تولید ناخالص داخلی اسرائیل از سال 2005 تا امروز داشت. با عدم استقرار دائمی نیروهای اسرائیلی در غزه، تلفات ارتش نیز بهشدت کاهش یافت. اما حمله حماس روشن کرده که اسرائیل مشکلات امنیتی خود را حل نکرده است. مقامات اسرائیلی ممکن است بسیار زودتر از زمان مناسب به این نتیجه رسیده باشند که عملا شدیدترین خطر صادره از جانب دشمن را خنثی کردهاند. نکته مهمتر آن است که آنها درک اشتباهی از انگیزههای دشمن خود داشتند.
شیمون پرز، نخستوزیر سابق اسرائیل طی ادای شهادت در کمیسیون وینوگراد - تحقیقات انجام شده درباره جنگ سال 2006 با حزبالله لبنان- گفت که جنگ رقابت اشتباهات است و بزرگترین اشتباه نیز خود وارد شدن به جنگ است اما ممکن است حتی پس از بدترین درگیریها فرصتهایی حاصل شوند، پس از جنگ یومکیپور، مصر و اسرائیل توافقنامه صلحی را منعقد کردند که در آن اسرائیل شبهجزیره سینا را به مصر بازگرداند و قاهره نیز رسما اسرائیل را بهرسمیت شناخت.
برخی فرصتهای مشابه ممکن است امروز نیز برای نیل به صلح وجود داشته باشد. اگر عملیات اسرائیل در غزه سبب سرنگونی حماس شود، شاید یک نیروی عربی چندملیتی به رهبری مصر و عربستانسعودی بتواند مسئولیت امنیت در نوار غزه را برعهده بگیرد و به تجدید کنترل غزه از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین- مستقر در رام الله- کمک کند. آمریکا نیز در این میان میتواند با ارائه ضمانتهای امنیتی و مجوز غنیسازی اورانیوم برای استفادههای غیرنظامی دست به ترغیب طرفین بزند. داستان جنگ یومکیپور نشان میدهد که وقتی بسیاری از مفروضات قدیمی از بین میروند، مفروضات مضر -مانند این فرض که راهحل دو دولتی یا حکمرانی موثر در فلسطین قابلاجرا نیست- هم میتواند تغییر کند.