تاریخ : Thu 05 Oct 2023 - 04:43
کد خبر : 85729
سرویس خبری : نقد روز

این روزیه که یادت می‌مونه

برای تکرار حضور همه عاشقان فوتبال در استادیوم؛

این روزیه که یادت می‌مونه

برای بازی النصر- پرسپولیس، هواداران چاره‌ای غیر از دنبال کردن اتوبوس رونالدو، برای نشان دادن اشتیاق خود نداشتند اما امکان حضور 50 هزار نفر تماشاگر در ورزشگاه برای دیدار نساجی- الهلال، ماهیت بازی را برای همه تغییر داد، حالا بانوان هم می‌توانستند در استادیوم حضور پیدا کنند اما این حضور برای تماشاگران ساده نبود.

زهرا جعفریان، خبرنگار گروه فرهیختگان آنلاین: برای بازی النصر- پرسپولیس، هواداران چاره‌ای غیر از دنبال کردن اتوبوس رونالدو، برای نشان دادن اشتیاق خود نداشتند اما امکان حضور 50 هزار نفر تماشاگر در ورزشگاه برای دیدار نساجی- الهلال، ماهیت بازی را برای همه تغییر داد، حالا بانوان هم می‌توانستند در استادیوم حضور پیدا کنند اما این حضور برای تماشاگران ساده نبود.

دوشنبه‌شب، الهلال به ایران رسیده بود اما هنوز جزئیات خرید بلیت بازی اعلام نشده بود. از آنجایی که تعداد قابل‌توجهی از تماشاگران باید از مازندران به تهران می‌آمدند منطقی بود که جزئیات خرید بلیت زودتر اعلام شود تا برنامه‌ریزی برای تماشاگران راحت‌تر باشد. تا روز یکشنبه 9 مهرماه، تاریخ و ساعت‌های متفاوتی توسط منابع غیررسمی اعلام شد و هواداران تا ساعت هفت‌ونیم دائم سایت فروش بلیت را چک می‌کردند تا امکان حضور در استادیوم را از دست ندهند.

1. درنهایت سایت، ساعت حوالی هفت‌ونیم عصر همان یکشنبه باز شد، همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد سکوی هفت تا 9 طبقه دوم جنوبی استادیوم به بانوان اختصاص یافته بود اما در همان دقایق اول بلیت، امکان خرید برای«بالکن» هفت و هشت وجود نداشت و تا ساعت هشت عصر تمام بلیت‌های بالکن 9 به فروش رفته بود.

2. ورود بانوان به ورزشگاه آزادی از ساعت سه‌ونیم آغاز شد. کمتر پیش می‌آید که استادیوم آزادی این شکل حضور را به خود ببیند: «ماشین‌هایی با پلاک مازندران و پرچم نساجی روی کاپوت، شیپورهای آبی- قرمزرنگ و خانم‌هایی که این فضای رویایی برای آنها ناشناخته بود. اگر نحوه مواجهه مامورین استادیوم نسبت به سوالات خانم‌ها را می‌دیدید متوجه می‌شدید که سوالات مطرح‌شده چقدر برای مامورین بدیهی و برای خانم‌ها حیاتی بود: «ماشین‌ رو پارک کنم، باید با اتوبوس برم سمت استادیوم؟» « گوشی رو میشه برد؟» «بلیت رو چجوری باید نشون بدیم؟» « چرا بردن بطری آب، ممنوعه؟» «خوراکی هم نباید ببریم؟» اما درنهایت، تمام هواداران وارد استادیوم شدند و با شنیدن «خانم‌ها، آقایان به استادیوم آزادی خوش آمدید.» شیپور زدند و با شنیدن اسم بازیکنان تیم، عبارت «شیره!» را همراه با باقی تماشاگران، تکرار می‌کردند.

3. جو بالکن (مگر کنسرت یا سینماست؟) بانوان متفاوت بود: هواداران از مازندران به تهران آمده بودند تا تیم موردعلاقه‌شان را تشویق کنند، بعضی از آنها مسن بودند و البته دختربچه‌هایی که با رنگ قرمز صورت خود را رنگ‌آمیزی کرده بودند و شیپور به دست، جمعیت را برای شعار دادن، ترغیب می‌کردند. سمت دیگر بالکن، عده‌ قابل‌توجهی از تماشاگران لباس برزیل، بارسلونا و الهلال به تن داشتند و برای نیمار خوشحالی می‌کردند. در بین این دو گروه عده‌ای تماشاگر بودند که صرفا به این خاطر در ورزشگاه حضور پیدا کرده بودند که ممکن بود این تنها فرصت‌شان برای دیدن فوتبال در استادیوم باشد.

4. یکی از رایج‌ترین استدلال‌ها برای عدم امکان حضور بانوان در ورزشگاه، فضای غیرخانوادگی حاکم بر ورزشگاه بود که برخی آن را مناسب ارزش زن و خانواده نمی‌دیدند. درحالی‌که صدای جایگاه کناری بانوان به‌سختی شنیده می‌شد. یعنی حتی اگر حرف نامناسب و فضای غیراخلاقی‌ای در بین مردان اتفاق می‌افتاد، بانوان حتی اصلا متوجه این اتفاق نمی‌شدند چه برسد به اینکه آن فضا ارزش زن را خدشه‌دار کند.

5. اتاقی تحت عنوان نمازخانه در طبقه دوم وجود داشت اما با وعده اینکه قرار است موکت بیاید اتاق تا آخر خالی بود و در حسرت نمازخانه شدن خالی ماند. آوردن یک موکت قبل از بازی و گذاشتنش داخل اتاق کار سختی است؟ حتما حواس‌شان آنقدر به چمن ورزشگاه آزادی بوده که موکت را یادشان رفته است.

6. کمتر می‌شد خانمی را پیدا کرد که درحال فیلمبرداری نباشد. مهم نبود چه اتفاقی درحال رخ دادن بود، از فروشنده‌های پرچم جلوی ورزشگاه تا خواننده دوره‌گرد با ساز ناکوکی که بعد از پایان بازی جلوی پارکینگ نشسته بود. انگار که یک مکان جدید در جهان باشد و خانم‌ها آنجا را کشف کرده‌اند. تمام لحظات، تمام مکان‌ها و حتی تمام صداها باید ضبط می‌شد چون این روزی بود که تا همیشه یاد همه آنها می‌ماند. روزی که بالاخره افسانه غیرممکن دیدن ورزش موردعلاقه‌شان در استادیوم، برای 90 دقیقه برای بعضی‌ها تبدیل به یک امر ساده می‌شد. روزی که اگر تکرار شود و قطع نشود، دیگر کسی هنگام دیدن زمین سبز از طبقه دوم گریه نمی‌کند و به این فکر نمی‌کند که «چرا کوچیک‌ترین کارها برای برخی از ما تبدیل به افسانه‌های دست‌نیافتنی شده است؟»