حمیدرضا صدری، آهنگساز: یک فیلم طنز خارجی وجود دارد که درباره تاریخ بشریت است. پیدایش موسیقی در این فیلم بسیار جالب است. نشان میدهد که انسانهای اولیه درحال جابهجا کردن یک دسته سنگ هستند. یک تکه سنگ از دست یکی از این افراد میافتد و جیغ میکشد. کسی که سنگ را از دست او میگرفت، کمی ذوق هنری داشت. مدام با زبان بیزبانی میگوید تکرار کن! اما خب هنوز زبانی اختراع نشده بود که بشر بتواند مقصودش را برساند. برای همین، یک سنگ دیگر روی پای طرف میکوبد اما چون سنگ کوچکتر بود، صدای جیغ طرف فرق میکرد. سکانس بعدی یک گروه افراد را نشان میداد که سنگهای مختلفی در دستانشان قرار دارد و هر کدام به سر، پا و اعضای مختلف همگروهیهایشان میکوبند و نوشته بودند که اولین گروه کر بشر. آنچه من درحال شنیدنش هستم، در 99 درصد، صداهایی است که از کوبیدن پارهسنگها به سر و دست همدیگر تولید شدهاند.
در دوره کاریام با خانه سینما با یک موزیسین فیلم آشنا شدم. از قضا این موزیسین، موزیسین پرکاری هم است. خانه سینما به او گفته بودند که پارتیتوری که برای یک قطعه نوشتی را بیاور. گفته بود که پارتیتور نمیتوانم بنویسم. گفته بودند موردی ندارد. یک قطعه ساده برای یک پیانو و فلوت بنویس. گفته بود بلد نیستم. یعنی نوتنویسی هم بلد نبود. اما اکنون جزء پرکارترین آهنگسازان کشور است. من چندتا از کارهایش را شنیدم. تا شنیدم، متوجه شکل ساخت موسیقی توسط او شدم. حتی نمیتوان به آن موسیقی گفت اما مورد توجه شاعران قرار گرفته و حسابی دارد کار میکند.
از طرف دیگر متاسفانه ما در موسیقیهایمان، ضعف ادبیات شعری داریم. من نمیگویم چه چیز درست است و چه چیز غلط؛ اما ای کاش مقداری ادبیات و موضوعاتی که خوانندگان ما به آن میپرداختند، درست بود. گاهی اشعار به قدری دریوری است که از میزان دریوری بودن آن شاخ درمیآورید. اما چرا دریوریپسند شدیم؟ برای این است که حرف حساب نمیشنویم. یا اگر هم حرف حساب بشنویم، کسی قدرت درست تحلیل ندارد که به ما بگوید این حرف حساب است. مشکل موسیقی ما این است که موسیقی مانند سایر درسهایمان در مدارس تدریس نمیشود. بچهها از بچگی، چیزی به اسم موسیقی یا نت موسیقی حتی نمیدانند.
پس از انقلاب اسلامی آموزشگاههای موسیقی، خصوصا در سالهای اخیر بیشتر شدند ولی درنهایت اتفاق خاصی نمیافتد و من این را میبینم چراکه معتقدم میزان درک و دانش عمومی همچنان پایین است. نسلی در میان ما وجود دارد که امکاناتی مانند اینترنت را بسیار خوب آموخته اما این یادگرفتن، یادگرفتن اصولی نیست. آگاهی، شناخت و درک؛ اموری است که به تربیت نیاز دارد. اگر این تربیت نباشد، در همه حوزهها به سمت دریوری میرویم. موسیقی که دیگر وجود و شاخص بیرونی ندارد. آن چیزی که اکنون درحال مجوز دادن به آن در موسیقی هستند، با چیزی که کلا مجوز نمیدادند، زمین تا آسمان تفاوت دارد. این چرخه مانند موج است و پشتش موجهای دیگر هم نهفته است. میپرسیم چرا نوجوانان ساسی مانکن گوش میدهند، مگر آن چیزی که در داخل کشور وجود دارد چقدر با ساسی مانکن متفاوت است؟ فقط کلیپهایش مانند آن نیست و اینها در داخل کشور مجوز انتشار دارند. این موسیقی عوارض روانی بسیار نامطلوبی دارد و بسیاری از این مساله بیخبرند. چراکه موسیقی به لایههای مغز و روحمان میرود و در آنجا باقی میماند. چون موسیقی یک انرژی است و تولید شده است. مخصوصا اگر در سن کمتر باشیم و اگر از آن موسیقی، لذت هم ببریم ممکن است بلاهای روانی سرمان بیاورد. لازم نیست که حتما مشروبات الکی بخوریم تا از خود بیخود شویم یا رفتارهای غریبی نشان دهیم.
با توجه به اینکه مسئولان وقت فکر کردن به این مساله را ندارند ترجیح میدهند که سالنها پر شود و جوانان کمی لذت ببرند. ای کاش هم خوانندگانمان، خوانندگان خوبی بودند و همانی که در ترکشان میخوانند را درست روی صحنه میخواندند. شعر هم که هیچ! اصلا من چیزی به نام ادبیات ترانهای نمیشنوم. اصلا قصد محکومیت کسی را ندارم اما در سالهای آتی، شاهد افت وحشتناک موسیقی خواهیم بود. چندتا آهنگساز دیدهام که در اینستاگرام وقتی از او پرسیدهاند چرا آهنگهایت این شکلی است؟ گفتهاند: وقتی من بنز دارم، کی پیکان را نگاه میکند؟ این نظرات صنعت موسیقی را به گند میکشد. طرف دقیقا دارد میگوید که من میوهفروشم و برایم مهم نیست! بالاخره یک عده میوه من را میخرند. هدایت از اول درست نبوده و درست هم نخواهد شد. چراکه ما مساله شرعی در موسیقی را هم داریم. موضوع غنا که هنوز تکلیفش روشن نیست و معلوم نیست موسیقیای که غنا دارد چه نوع موسیقیای است. زیرا فرد هم باید عالم باشد و هم زاهد تا بتواند اینها را تشخیص دهد. همچنین باید روانشناسی هم بداند که بتواند تشخیص دهد چه نوع موسیقی، اصلا آدم را به رقص وا میدارد. اما هنوز حرام و حلال بودن نوع موسیقی مشخص نیست. وزارت ارشاد، هر چندسالیکبار، یکجور نظر در رابطه با موسیقی دارد و بستگی دارد چه کسی آنجا مسئول باشد. کمی موضوع ریشهای است. البته من وزارت ارشاد را اصلا گناهکار نمیدانم چراکه بخشی از موضوع به انتخاب فرد مسئول بازمیگردد. شاید اصلا سابقه یا موزیسین بودن یا نبودنش هم مهم نباشد. سردرگمی بسیاری دارد. در نتیجه؛ آن چیزی که دم دست یک نوجوان است، اینترنت است و دوست دارد لذت ببرد. افرادی که برای موسیقی حتی پول هم میدهند، جوانان و خصوصا نوجوانانی هستند که در سن بلوغند و در این سن بسیاری از این امور از طریق افرادی که با آنها معاشرت دارند درک نمیشوند، چه برسد به موسیقی. بسیاری از پدرومادرها حتی نمیدانند فرآیند بلوغ در نوجوانهایشان چه چیزی است و برای همین نوجوانان بر سر این مساله، بسیار آسیب میبینند. چون اتفاقاتی برای نوجوانان رخ میدهد که نیاز به کمک والدین دارند اما والدین در آن موقعیت گارد هم میگیرند و فشارشان حداکثری میشود. برای همین این خشم به سمت یک نوع اعتراض سوق داده میشود.
البته نظر من این است که اگر از سنین پایین موسیقی بهعنوان یک درس به کودکان تدریس شود و یک معلم هم موسیقی را به زبان کودکانه آنالیز کند قطعا ما موسیقی با سطح بسیار بالاتری خواهیم داشت. در هر مقطعی اینگونه است. اما میبینیم در هر سبکی چه پاپ، چه کلاسیک و سنتی؛ موسیقی آهنگ تکهپارههای یک آهنگ دیگر است. از طرف دیگر شعرش هم معلوم نیست چه چیزی است. من حتی شعر خوب هم در آهنگها نمیشنوم و به تلفیق ملودی و ترانه توجه نمیشود. وزن و قیافه در هر سبکی جوری است که دوست دارند. موسیقی باکلام نصف وزن آن روی دوش ترانه است. ترانه خوب یک دنیا میارزد. مانند ترانههای دهه 30 یا 40 خودمان. اکنون هم شاعران توانا و بزرگ هم داریم اما به هرحال بحث ارزاق و درآمد هم درمیان است و به دلیل فشار کلی که روی اقتصاد جهان است موسیقی غرب هم تقریبا همینگونه است. بهطور کلی من موسیقی خوب در میان ترانههایمان نمیشنوم و حتی اگر هم موسیقی خوب باشد در میان این آهنگها گم میشود. مثل این است که در منوی غذا وقتی غذای خوب نباشد ما به غذای بد تن میدهیم. حالا در این منو حتی حلوا شکری عقاب هم نیست!