سهیلا عباسپور، خبرنگار گروه اندیشه: این روزها که تبوتاب تحول و تغییر در مسیر علمی کشور و فرآیندهای مربوط به آن از سوی مسئولان مختلف وزارت علوم اوج گرفته و برخی اساتید معزز دانشگاه به موازات شور فضا از بایدها و نبایدهای تحول علمی میگویند، جالب و عجیب است که آمار مقالات منتشره کشور در فضایی که کشتی اندیشه و ایدهپردازی سالهاست در ساحل عرصه علمی به گِل نشسته، دستمایه نقد از سوی همین مسئولان عرصه علم قرار گرفته است، بیآنکه تلاشی جهت اصلاح این روند اشتباه انجام دهند و سعی در اصلاح قوانین دستوپاگیر کنند. طبیعی است هم دانشجویان و هم اساتید بهخوبی آگاهند که عمده فصلنامهها در دست افراد، دانشگاهها و موسسات با مجوز رسمی از وزارت علوم محملی برای تولید فساد علمی، رانت و انواع باجها در فضای غبارآلود تولید دانش و علم هستند. آنجا که قانونی وضع شود و ارائه گواهی پذیرش یا انتشار مقاله را برای دفاع از رساله اجباری کند، اساتید را براساس شمار مقاله ارتقا دهند و رتبهبندی کنند و داوطلب ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر را با کمیت آن بسنجند و نمره دهند، قاعدتا تولید این حجم از نوشته تحت عنوان مقاله محل ایدهپردازی جدی و دغدغهمند نیست و نخواهد بود، آن هم به شرط افزودن اسم استادی که اغلب کوچکترین زحمتی را مصروف آن مقاله نکرده، همانگونه که در نگارش رساله و پایاننامه آن را بسیاری از ما شاهد بودهایم. آیا تاکنون دیدهاید سرقفلیدار دکان علمی پژوهشی یا استادی به این روند فسادزا تولید و انتشار اجباری اعتراض رسمی کند؟ اما مهمتر از همه، فصلنامههای علمی پژوهشی و روند فاجعهبار داوری است که آن هم در بیشتر فصلنامهها بهتازگی و علیرغم الکترونیکی شدن اغلب آنها و حذف نسخه کاغذی، با پرداخت هزینه از سوی دانشجو و استاد انجام میشود. حتما بسیاری از دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی بهخصوص در آستانه دفاع کردن گذرشان به این فصلنامهها و دلالان مقاله افتاده است و از شنیدن ارقام نجومی بنا بر ضرورت دفاع و ضیق وقت بارها مقام تحیر را تجربه کردهاند. بماند که مقالهنگاران خیابان انقلاب و حومه، از استاد درمانده برای ارتقا و تبدیل رتبه گرفته تا دانشجویان درمانده برای دفاع و فارغالتحصیلی و داوطلبان ورود به مقطع تحصیلی بالاتر مشتری دارند. بهراستی حاصل این فرآیند و این چرخه چیست؟ اصلا چند درصد این میزان نشر و تولید از علاقه به پژوهش، پرسش بجا، دغدغه وانگیزه سازنده سرچشمه گرفته است؟ این سرقفلیداران فصلنامه طبق اصل مالکیت ابزار انتشار، در بدهبستانهای مقالهای با دیگر همداستانان خویش چنان چنبرهای بر اینگونه فصلنامهها زدهاند که هیچ توپی تکانشان نمیدهد. درحالیکه دستکم بهطور میانگین مقالات من و شمای نوعی بدون داشتن هیچ رابط و آشنایی در جهت اتصال به سرقفلیداران، بهطور میانگین شش ماه در نوبت داوری میماند، آن هم داوریهایی اغلب سلیقهای و بدون معیارهای مشخص علمی که برای هر فصلنامهای از زمین تا آسمان قاعده و قانون آن متفاوت است و از هیچ قانون جامع و استانداردی در این زمینه پیروی نمیکند؛ و داورانی که چهبسا خود ضعف علمی و نقص دانشی دارند و در این حال سالانه دستکم 15 الی 20 مقاله تولید کرده که منتشر هم شده است؛ با چه کیفیتی اما؟ در بحث که به چالش کشیده شوند، دهانمان از تعجب باز میماند که یاللعجب! پس آن همه اثر علمی چه میگوید؟! همان کیفیت کاربرد درقابلمهای، که بهراستی اگر کارآمدی داشت و موثر و راهگشا بود اوضاع کشور به اینگونه نبود. این طولانی شدن روند دفاع دانشجو بنابر ضرورت انتشار مقاله به نفع کیست، جز اینکه بر حجم مقالات اساتید راهنما و مشاور میافزاید؟ و آیا بهراستی اساتید ما با این حجم از مقاله در مقایسه با آنتونی گیدنز که 25 سال برای نگارش یک کتابش زمان صرف کرده بود و حاصل آن دو مقاله بود، واقعا بیشتر حرف نو و ایده برای گفتن دارند؟ بهویژه اینکه آنها هزار و یک جا هستند و هیچجا در واقع نیستند! در پاتوقهای گپ، کرسیهای مدیریتی، میتینگهای حزبی، مشغول کلانپروژه و طرح رانتی آن هم نه یکی، بل دو، سه و... اصلا آن مسئول ردهبالای کشور در کسوت استادی که کم هم از این دست نداریم، در عریضترین سازمان و فلان وزارتخانه، کی وقت کرده این همه بنویسد و ترجمه کند؟! با توجه به زمانی که استاندارد پژوهش و تولید یک متن جاندار علمی است، مگر جز این است که دانشجویان یاری کردهاند تا وی استادیاری یا دانشیاری کند؟ در کدام سفر استانی و برونمرزی فرصت کرده متن برای انتشار تولید کند؟ شاید توهم آن را دارند برای خودشان مکیندری هستند که برترین مقاله قرن را نوشت و درک ما نمیرسد! چهبسا دغدغهمندان با مطالعهای که حرف و ایده حسابی برای طرح کردن دارند در همین چرخه معیوب و فاسد انتشار دونشان علمی و اخلاقیشان اسیر شدهاند، زیرا درگیر هیچ بدهبستان به ظاهر علمی از اینگونه نیستند و همانا ته صف صنعت داوری که اتفاقا آن هم امتیاززا بوده و پر و پیمانکننده روزمه سرقفلیداران میایستند و این روند نامطلوب بهشدت بیمار را فقط میبینند و دست به هیچ تولیدی نمیزنند؛ اگر هم بزنند امتیازی از آنگونه که نظام آموزشی میطلبد برایشان نخواهد داشت. طبعا در این وضعیت، این افراد صاحب حرف و ایده در فضای عمومی جامعه ظرفیتهای خود را بهتر میتوانند نشان دهند و این حوزه را متحولتر کنند در مقایسه با حرفهایی که صرفا در همان قالبهای بسته مجلهها و فصلنامهها خاک خورده و شاید فقط محل ارجاع برای مثلا حرفهای بیارزشتری در سطوح پایینتر از خود باشند با توجه به آثار تحریم و عدم دسترسی به پژوهشهای علمی مفید و دستهاول دارای مرجعیت، حتی برای بسیاری از اساتید و دانشگاهها، چه برسد به دانشجویان. آقایان محترم وزارت علوم! صرفا طرح صورتمساله مشکلی را حل نخواهد کرد. تکلیف اساتید که در این میان مشخص است، اما این هولوولای پذیرش و انتشار را از وجود دانشجویی که طبیعتا از پی دفاع باید با غول اشتغال دست و پنجه نرم کند، بزدایید یا با تدبیری هوشمندانه از آن بکاهید. معیارهایتان را نو و استاندارد کنید تا گوشهای برای بروز فساد به هر میزانی باز نماند. حداقل کاری که میشود کرد این است که فرآیندی برای رصد و شفافیت کار سرقفلیداران و حداقل دریافت اعتراضها تعریف کنید. لیست سرقفلیداران متخلفی را که میدانید و میشناسید شفاف منتشر کنید. فصلنامههای سیاه را شفاف معرفی و رسانهای کنید. دلالان باجخواه را شناسایی کنید. متخلفان کپیکار را در لیست محرمانه خودتان نگه ندارید که دانشجو تازه طی روند ثبت مقاله و اسم استاد متوجه شود وی در لیست سیاه قرار دارد. استاندارد تولید مقاله را بازبینی کنید و مطابق استانداردهای کیفی دنیا در علم و ژورنالهای برتر عمل کنید که اساتید مطرح و باسواد کشور ترجیح میدهند برای آنها مقاله ارسال کنند.