دیگر تلختر از این نمیشود که اسم مالزی و تاجیکستان را بین تیمهای صعودکننده به جام ملتهای زیر 23 سال میبینیم و خبری از پرچم ایران بین این پرچمها نیست. دیگر گزندهتر از این نمیشود که یک نسل مستعد از فوتبال ایران، باز هم رنگ المپیک را نخواهد دید. دیگر آزاردهندهتر این نمیشود که با بازیکنانی از هالسیتی، السد و بهترین تیمهای فوتبال ایران، حتی بعد از خوردن گل اول روبروی ازبکستان دفاع میکردیم. ما باختیم. بد هم باختیم و برای این عملکرد ناامیدکننده، هیچ توجیهی وجود ندارد.
بازیهای آسیای هانگژو هم انگار، تبدیل به یک بهانه بزرگ برای نادیده گرفتن ناکامیها شده است. بهروز عطایی روی نیمکت تیم ملی والیبال، با اشتیاق از لزوم موفقیت در این بازیها حرف میزند اما آیا واقعا طلای بازیهای آسیایی در رقابت با تیم دوم ژاپن، میتواند روی نتایج ضعیف لیگ ملتها و جام ملتها سرپوش بگذارد؟ در فوتبال هم وضع همین است. عنایتی با ماموریت رساندن تیم به المپیک، سرمربی تیم ملی امید شد. هر نتیجهای که در هانگژو به دست بیاید هم، سرپوشی روی این ناکامی نخواهد گذاشت.
هیچکس از شکست عنایتی خوشحال نیست. این ماجرا، فقط غمی به غمهای دیگر فوتبال ایران اضافه میکند. فدراسیون فوتبال اما نباید پشت انتقادها از سرمربی تیم، پنهان شود. مقصر اصلی چنین وضعیتی، آنها هستند که این مسئولیت بزرگ را به این مربی کمتجربه سپردند. آنها با این کار، یک مربی دیگر را در فوتبال ایران سوزاندند. رضا عنایتی، باید همین حالا بیدار شود. او باید این حقیقت را بپذیرد که آمادگی لازم را برای کار کردن در دومین تیم ملی مهم فوتبال ایران نداشته است. او باید خودش را در سطح دیگری محک بزند و روزی به این جایگاه برگردد که برای این پیشنهاد، دلایلی به جز توصیه سرمربی تیم ملی وجود داشته باشد. این تجربه، یک آزمون شکستخورده است و هانگژو نیز، چیزی را برای فوتبال ایران عوض نخواهد کرد.